تصویری کمتر دیده شده: بوسه محمد مصدق بر دستان ثریا اسفندیاری
+11
رأی دهید
-1
تصویری کمتر دیده شده از بوسه مصدق بر دستان ثریا اسفندیاری همسر شاه را در ادامه ببینید.رابطه محمد مصدق با سلسله پهلوی، رابطهای پیچیده، پرتنش و دارای فراز و نشیبهای تاریخی مهمی است که از دوره رضا شاه آغاز و در زمان سلطنت محمدرضا شاه به اوج تقابل خود رسید.
در دوره رضا شاه، مصدق که پیش از کودتای ۱۲۹۹، در زمره رجال مشروطه بود و سمتهایی چون وزارت امور خارجه و وزارت مالیه را تجربه کرده بود، با تأسیس و تقویت حکومت پهلوی از در مخالفت برآمد. او پس از روی کار آمدن رضا شاه، به یکی از مخالفان سرسخت و معدودِ قدرتگیری و تمرکزگرایی او تبدیل شد و در مجلس و خارج از آن نسبت به دیکتاتوری فزاینده هشدار میداد.
این مخالفتها در نهایت به خانهنشینی اجباری و دوری از سیاست برای سالها انجامید، زیرا رضا شاه تحمل صدای منتقدانی چون مصدق را نداشت و به این ترتیب، فصل اول رابطه او با این خاندان با تقابل علنی و سپس حذف سیاسی رقم خورد.
با سقوط رضا شاه در شهریور ۱۳۲۰ و به روی کار آمدن محمدرضا شاه جوان، مصدق دوباره فرصت بازگشت به عرصه سیاست فعال را یافت. او که در این مقطع محبوبیت عمومی قابل توجهی کسب کرده بود، بر پایه اصول مشروطیت و حاکمیت قانون تأکید داشت و تلاش میکرد قدرت شاه را محدود به چارچوب قانون اساسی مشروطه کند.
این امر در تضاد مستقیم با تمایل محمدرضا شاه به افزایش اختیارات خود و تبدیل شدن به یک پادشاه مقتدر بود.
در ابتدا، به نظر میرسید مصدق میتواند به عنوان یک رجل سیاسی مستقل و میهنپرست در کنار شاه کار کند، اما با طرح موضوع ملی شدن صنعت نفت و نخستوزیری مصدق، این رابطه به سرعت تیره شد.
مصدق ملی کردن نفت را نه تنها یک اقدام اقتصادی، بلکه حرکتی در جهت استقلال کامل سیاسی ایران میدانست که مستقیماً با نفوذ خارجی و منافع دربار که اغلب به نفع قدرتهای خارجی تفسیر میشد، مبارزه میکرد.
اوج تقابل مصدق با محمدرضا شاه در دوره نخستوزیری او (از ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲) رخ داد.
مصدق برای پیشبرد برنامههای اصلاحی و مبارزه با استعمار، نیاز به اختیارات کامل داشت که این اختیارات از نظر شاه جوان، به معنای تضعیف موقعیت سلطنت بود. مسئله کلیدی در این دوره، اختیارات فرماندهی کل قوا بود که مصدق خواستار انتقال آن از شاه به نخستوزیر شد.
این درخواست، پس از قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ محقق شد، اما فاصله بین شاه و مصدق را عمیقتر ساخت. شاه و اطرافیان او، مصدق را تهدیدی برای بقای سلطنت میدانستند و مصدق نیز هرگونه دخالت دربار در امور اجرایی دولت را خیانت به نهضت ملی تلقی میکرد.
این کشمکشها، کشور را به سمت یک بحران سیاسی سوق داد که سرانجام با صدور فرمان عزل مصدق توسط شاه و متعاقب آن، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به پایان رسید.
پس از کودتا، رابطه مصدق با خاندان پهلوی به فصل نهایی و غمانگیز خود رسید. مصدق دستگیر و در یک دادگاه نظامی محاکمه و به سه سال زندان انفرادی محکوم شد.