خبرگزاری فارس: انگلیسیها بوی زننده عدم طهارت میدهند / در انگلیس مردم به میوه کیلویی دسترسی ندارند
+13
رأی دهید
-119
در انگلیس مردم به میوه کیلویی دسترسی ندارند و باید دونه دونه میوه بخرند و هندوانه را قاچ قاچ میخرند.در انگلیس انار و انجیر میوه لاکچری هستند که دست خیلی ها به آن نمیرسد.
فرزندتون در مدرسه شپش میگیرد و انگلیسیها بوی زننده عدم طهارت میدهند.

تجربه واقعی از زندگی و مهاجرت به انگلستان به روایت دکتر محمد میرزایی

به گزارش سرویس دانشگاه پایگاه خبری ساعدنیوز، مهاجرت برای دکتر «محمد میرزایی حیدری» فقط یک تجربه تحصیلی یا شغلی نبود، بلکه سفری به عمق واقعیتهای پنهان دنیای غرب بود؛ واقعیتهایی که هرگز در بروشورها، فیلمها یا وعدههای وسوسهانگیز مهاجرت دیده نمیشوند.او که با هزار امید و آرزو راهی انگلستان شده بود، خیلی زود با چهره کمتر شنیدهشدهای از زندگی در غرب روبهرو شد؛ از کمبود ابتداییترین مسائل بهداشتی در دانشگاهها و مدارس تا فروپاشی ارزشهای خانوادگی و بحرانهای فرهنگی و هویتی.مواجهه با این حقایق تلخ، او را به تصمیمی شجاعانه رساند: بازگشت به ایران. او دل از آزمایشگاههای مجهز، موقعیتهای درخشان علمی و امنیت اقتصادی کند، تا به ریشههای خود، فرهنگ اصیل و مردمی که به آنها مدیون بود، بازگردد. تصمیمی که شاید در نگاه اول عجیب بهنظر برسد. اما حاصل بیداری عمیق و بازتعریف موفقیت است.
این کار با آب درمیآید، نه ادکلن!
میرزایی تعریف میکند که در کل سرویسهای بهداشتی اروپا و آمریکا قطرهای آب پیدا نمیشود! جالبتر اینکه برای اینکه فرهنگ زیبا و بهداشت شایسته ما را از طریق هنر و رسانه در چشم مخاطبان خود خراب کنند، فیلمی ساختند و مدعی شدند ما ایرانیها شیلنگ را برای نوشیدن آب در سرویس بهداشتی گذاشتهایم. حتی نشان میداد که یک نفر شیلنگ آب را نگه داشته و دیگری دارد از آن آب میخورد!اما وقتی غربیها از نزدیک با ایرانیها آشنا میشوند و فرهنگ آنها را میفهمند، عاشق و شیفته همین بهداشت و زیباییهای فرهنگی میشوند.اهمیت این بهداشت را کسی متوجه میشود که دستکم چند ماه در دانشگاههای غربی تحصیل کند. او میتواند تأیید کند که استادش بعد از دستشویی رفتن و تمیز کردن خودش با دستمال کاغذی، وقتی به کلاس برمیگردد، تمام کلاس را از بوی چندشآور و آزاردهنده خودش پر میکند.میرزایی میگوید «عدهای ممکن است به تورهای مسافرتی و سفرهای چندروزه خودشان به غرب استناد کنند و بگویند در شانزهلیزه، لندن و... از این خبرها نیست، و بوی عطر و ادکلن از همه افراد به مشام میرسد. چون در جاهای توریستی و دیدنی همه توریست و پولدار هستند و با عطر و ادکلنهای مرغوب کار را درمیآورند. اصلاً فلسفه اختراع عطر از بین بردن همین بوی بد بوده که فرانسویها از ابتدا کلیدش را زدند.»او با یادآوری دوران تحصیل و کار در انگلستان تأکید میکند «وقتی در محل کار، دانشگاه و... این بوی بد را از همکار و همکلاسی و دانشجویان احساس میکنید، متوجه میشوید که طهارت چه نعمت قابلستایشی در دین و فرهنگ ماست.»
نگران نباشید؛ اینجا شپش عادی است!
شاید باورش سخت باشد، ولی در دنیای اتوکشیدهها و فکلکراواتیهای انگلستان، یکی از مشکلات بهداشتی که بیداد میکند و هیچجوره در کت ما ایرانیها نمیرود «شپش» است. علتش نداشتن بهداشت است، یا عادی بودن نگهداری سگ و گربه در خانهها یا هر چیز دیگر، در اصل ماجرا فرقی نمیکند. به طور کلی آنچه به عنوان «بهداشت» در ایران ما رعایت میشود، در غرب اصلاً وجود ندارد.در مدرسهها بچهها تقریباً همیشه شپش دارند؛ خصوصاً دختربچهها. دکتر میرزایی از زمانی تعریف میکند که او و همسرش متوجه شدند موهای دختر مدرسهایشان پر از شپش شده. آن هم در شهر آکسفورد، یکی از باکلاسترین شهرهای دنیا! او را پیش دکتر بردند. یک شانه با دندانههای بلند و بههمچسبیده تنها راه چارهای بود که انگلستان پیش پای او گذاشت.با آن شانه موهای دخترکشان را شانه میزدند، شپشها دسته دسته توی وان حمام میریختند و مادر بیشتر اشک میریخت که «این چه فرهنگی است؟ این چه وضعیتی است؟ چقدر مسخره!»دکتر میرزایی به مدرسه دخترش رفت برای اعتراض. جوابشان اما برای او شوکهکنندهتر از اصل فاجعه بود «خیلی عادی است. نگران نباشید. ما که قبلاً برایتان نامه نوشتیم و گفتیم شپش در مدارس شایع شده!»سفارت ایران در لندن هر سال نخبگان و تحصیلکردگان ایرانی ساکن انگلیس را در یک گردهمایی سالیانه جمع میکرد.میرزایی و خانوادهاش هم در حالی که از ماجرای شپش حسابی توی ذوقشان خورده بود و شوکه شده بودند به آن مراسم رفتند. ایرانیان زیادی از شهرهای بیرمنگام، منچستر، لیورپول، گلاسکو، اگزتر و... آمده بودند. میرزایی فرصت را غنیمت شمرد و از هموطنان خارجنشینش درباره این ماجرا پرسید «ببخشید، بچههای مدرسهای شما هم مشکل شپش دارند؟»
همه خندیدند. اگر ایران بود شاید این خنده از روی تأسف بود و از او دوری میکردند. اما این خنده معنی دیگری داشت. هر کدام از میهمانان مراسم که بچه داشتند گفتند «بله. اینجا عادیه. مگه نمیدونستی؟»
لطفاً از شپشهای انگلیس حرفی نزنید!
اما قسمت دردناکتر ماجرا جای دیگری بود. یکی از میهمانان به میرزایی گفت «آقای دکتر! این را اینجا گفتید، خواهش میکنم جای دیگری نگویید. چون اگر این موضوع سر زبانها بیفتد، هم اعتبار مدرک ما زیر سؤال میرود، هم کلاس و حیثیت خودمان میرود.»میرزایی میگوید «کسانی که از غرب به ایران میآیند یا از آنجا با ایرانیان ارتباط دارند، برای اینکه بگویند در کشور یا دانشگاه مهمی بودهاند، از نقاط منفی آنجا حرفی نمیزنند. برای همین جوانان ما از مشکلات زندگی در آنجا، اختلافات فرهنگی، مسائل بهداشتی و... باخبر نمیشوند.»ایرانیان خارجنشین هم به جای آنکه در کشورهای دیگر، سفیر فرهنگ ایران باشند و واقعیت جاذبههای طبیعی ایران، مهماننوازی، نوعدوستی، فرهیختگی و... ایرانیان را بگویند، مدام نقاط منفی و کاستیها را بزرگنمایی میکنند؛ تا اقامت، ویزای دائمی یا پول بگیرند و جایگاهی برای خود پیدا کنند.به خاطر همین لاپوشانی نقاط ضعف کشورهای غربی و اغراق در بازنمایی نقاط ضعف ایران است که هنوز یک شناخت دقیق از غرب برای ایرانیها و از ایرانیها برای غرب ایجاد نشده است. این عدمشناخت تا جایی بود که میرزایی با صراحت به استادش گفت «ایران و ایرانیها خیلی بیشتر از چیزی هستند که شما فکر میکنید و در رسانههایتان نشان میدهید. غرب و شما غربیها هم خیلی خیلی کمتر از چیزی هستید که برای مردم ما نمایش میدهید.»
حسرت لذت یک هندوانه کامل!
بسیاری از ما ایرانیها وقتی همراه خانواده و دوستان و بستگان به طبیعتگردی که میرویم، یکی دو تا هندوانه هم در سبدمان میگذاریم. به محض اینکه زیرانداز را پهن میکنیم، هندوانهها را در رودخانه کنارمان، جایی بند میکنیم تا خنک شود برای بعد از ناهار.اما در انگلیس که آنچنان مفهومی از خانواده و صمیمت خانوادگی در آنجا وجود ندارد، چنین جمعهایی کمتر دیده میشود.ضمن آنکه آنقدر هزینهها بالا و اجناس و مواد غذایی گران است که هندوانه را قاچقاچ میفروشند. پس طبیعتاً مردمشان از این لذت ساده محرومند. در فروشگاههای انگلیس خیار نصفه، و پیاز، سیبزمینی و انواع میوهها دانهای فروخته میشود. نه آنکه مردم دلشان نخواهد و مصرفشان کم باشد، پولشان نمیرسد.در همایشهای بسیار شیک و فاخر بینالمللیشان، چند تکه موز یا سیب به اندازه حبههای قند، یا دو سه پر پرتقال میگذارند. البته سر چوبهایی شبیه خلال دندان که شیک به نظر برسد و مجلسی.غذایشان هم چند قلم فستفود است؛ مثلاً چیزی شبیه سالاد اولویه. چلوکباب و چلومرغ و غذاهای معمول ایرانی آنجا بسیار گرانقیمت است و غیرمعمول.مثلاً یک بار میرزایی بعد از یک همایش در دانشگاه کمبریج به پیشنهاد استادش با چند نفر دیگر برای ناهار به یک رستوران ایرانی رفتند. هر پرس چلوکباب حدود چهار میلیون تومن خرج روی دستشان گذاشت. غذایی که همین الان هم در ایران خیلی ارزانتر از این حرفها در رستورانها ارائه میشود.
برای ظالم کار میکنی یا مظلوم؟
اما غیر از اینها، یک موضوع مهم وجدان میرزایی را به درد میآورد که تا قبل از مهاجرت آنچنان به چشمش نمیآمد؛ «به کدام حکومت و دولت خدمت میکنی؟ کسانی که تفکرشان قتل و غارت و استعمار ملتهای محروم و مظلوم است و از اسرائیل حمایت میکنند؟»با خودش فکر میکرد حتی اگر ایرانی هم نبود، ارزشش را داشت که در کشوری خدمت کند که در مقابل ظلم و زور ایستاده است. او میگوید «اصلاً یک مهاجر آفریقایی، چرا نباید بعد از تحصیل به کشور خودش برگردد و به مردمش خدمت کند؟ حتی اگر بهترین امکانات را داشته باشد و خانوادهاش در رفاه کامل باشند، چطور با وجدان خودش کنار میآید؟»بعضیها میگفتند همین جا زندگی کن و بعد از بازنشستگی به ایران برگرد. اما این مسیر هم برای میرزایی خوشایند نبود؛ «کشورم این همه برای تحصیل و پرورش من هزینه کرده، حالا که موقع برداشت است، محصول را به غرب بدهم و پیری و بیماری و هزینه دارو و درمانم را ببرم به مملکتم که وبال گردن دولت انگلیس نشوم؟»
«در غربت، ارزش وطن را فهمیدم»
میرزایی توضیح میدهد که حب وطن در سالهای غربت و دوری از وطن در او بیشتر میشد. دیگر نه غرب در نگاهش چیزی بود که در بدو مهاجرت تصور میکرد، نه ایران آن ویرانه دوستنداشتی و سیاهی بود که در خوراکهای فکری پیش از مهاجرتش تصویر میشد.او میگوید «دلم نمیآمد روزی بر من بگذرد و صدای اذان و "اشهد ان علی ولی الله" را نشنوم. احساس میکردم عمرم در این کشور هدر میرود.»به چشم خودش ایرانیان زیادی را دیده بود که بعد از حتی 50 سال ماندن در انگلیس و ساختن زندگی و خانوادهای موفق، از مهاجرت پشیمان شده بودند و دوست داشتند به ایران برگردند و به مردم خودشان خدمت کنند. شاهد بغض و گریهشان بود که میگفتند «ای کاش همان روزها و سالهای اول مهاجرت برمیگشتم؛ وقتی که پلهای پشت سرم خراب نشده بود و خانوادهام به اینجا وابسته نشده بودند.»آنها به هر چه میخواستند رسیده بودند، ولی ته دلشان راضی نبود. میرزایی آنها را درس عبرتی برای آینده خودش میدید. تصور میکرد که ده بیست سال دیگر، خودش جای آنها خواهد بود. پس تصمیم گرفت علاج واقعه قبل از وقوع کند و به ایران برگردد، پیش از آنکه پلهای پشت سرش خراب شوند.حالا خیلیها از او میپرسند «پشیمان نشدی از بازگشت به ایران؟» و او میگوید «اصلاً. خیلی هم خوشحالم. خیلی هم کار خوبی کردم. الحمدلله...»
این کار با آب درمیآید، نه ادکلن!
میرزایی تعریف میکند که در کل سرویسهای بهداشتی اروپا و آمریکا قطرهای آب پیدا نمیشود! جالبتر اینکه برای اینکه فرهنگ زیبا و بهداشت شایسته ما را از طریق هنر و رسانه در چشم مخاطبان خود خراب کنند، فیلمی ساختند و مدعی شدند ما ایرانیها شیلنگ را برای نوشیدن آب در سرویس بهداشتی گذاشتهایم. حتی نشان میداد که یک نفر شیلنگ آب را نگه داشته و دیگری دارد از آن آب میخورد!اما وقتی غربیها از نزدیک با ایرانیها آشنا میشوند و فرهنگ آنها را میفهمند، عاشق و شیفته همین بهداشت و زیباییهای فرهنگی میشوند.اهمیت این بهداشت را کسی متوجه میشود که دستکم چند ماه در دانشگاههای غربی تحصیل کند. او میتواند تأیید کند که استادش بعد از دستشویی رفتن و تمیز کردن خودش با دستمال کاغذی، وقتی به کلاس برمیگردد، تمام کلاس را از بوی چندشآور و آزاردهنده خودش پر میکند.میرزایی میگوید «عدهای ممکن است به تورهای مسافرتی و سفرهای چندروزه خودشان به غرب استناد کنند و بگویند در شانزهلیزه، لندن و... از این خبرها نیست، و بوی عطر و ادکلن از همه افراد به مشام میرسد. چون در جاهای توریستی و دیدنی همه توریست و پولدار هستند و با عطر و ادکلنهای مرغوب کار را درمیآورند. اصلاً فلسفه اختراع عطر از بین بردن همین بوی بد بوده که فرانسویها از ابتدا کلیدش را زدند.»او با یادآوری دوران تحصیل و کار در انگلستان تأکید میکند «وقتی در محل کار، دانشگاه و... این بوی بد را از همکار و همکلاسی و دانشجویان احساس میکنید، متوجه میشوید که طهارت چه نعمت قابلستایشی در دین و فرهنگ ماست.»
نگران نباشید؛ اینجا شپش عادی است!شاید باورش سخت باشد، ولی در دنیای اتوکشیدهها و فکلکراواتیهای انگلستان، یکی از مشکلات بهداشتی که بیداد میکند و هیچجوره در کت ما ایرانیها نمیرود «شپش» است. علتش نداشتن بهداشت است، یا عادی بودن نگهداری سگ و گربه در خانهها یا هر چیز دیگر، در اصل ماجرا فرقی نمیکند. به طور کلی آنچه به عنوان «بهداشت» در ایران ما رعایت میشود، در غرب اصلاً وجود ندارد.در مدرسهها بچهها تقریباً همیشه شپش دارند؛ خصوصاً دختربچهها. دکتر میرزایی از زمانی تعریف میکند که او و همسرش متوجه شدند موهای دختر مدرسهایشان پر از شپش شده. آن هم در شهر آکسفورد، یکی از باکلاسترین شهرهای دنیا! او را پیش دکتر بردند. یک شانه با دندانههای بلند و بههمچسبیده تنها راه چارهای بود که انگلستان پیش پای او گذاشت.با آن شانه موهای دخترکشان را شانه میزدند، شپشها دسته دسته توی وان حمام میریختند و مادر بیشتر اشک میریخت که «این چه فرهنگی است؟ این چه وضعیتی است؟ چقدر مسخره!»دکتر میرزایی به مدرسه دخترش رفت برای اعتراض. جوابشان اما برای او شوکهکنندهتر از اصل فاجعه بود «خیلی عادی است. نگران نباشید. ما که قبلاً برایتان نامه نوشتیم و گفتیم شپش در مدارس شایع شده!»سفارت ایران در لندن هر سال نخبگان و تحصیلکردگان ایرانی ساکن انگلیس را در یک گردهمایی سالیانه جمع میکرد.میرزایی و خانوادهاش هم در حالی که از ماجرای شپش حسابی توی ذوقشان خورده بود و شوکه شده بودند به آن مراسم رفتند. ایرانیان زیادی از شهرهای بیرمنگام، منچستر، لیورپول، گلاسکو، اگزتر و... آمده بودند. میرزایی فرصت را غنیمت شمرد و از هموطنان خارجنشینش درباره این ماجرا پرسید «ببخشید، بچههای مدرسهای شما هم مشکل شپش دارند؟»
همه خندیدند. اگر ایران بود شاید این خنده از روی تأسف بود و از او دوری میکردند. اما این خنده معنی دیگری داشت. هر کدام از میهمانان مراسم که بچه داشتند گفتند «بله. اینجا عادیه. مگه نمیدونستی؟»
لطفاً از شپشهای انگلیس حرفی نزنید!اما قسمت دردناکتر ماجرا جای دیگری بود. یکی از میهمانان به میرزایی گفت «آقای دکتر! این را اینجا گفتید، خواهش میکنم جای دیگری نگویید. چون اگر این موضوع سر زبانها بیفتد، هم اعتبار مدرک ما زیر سؤال میرود، هم کلاس و حیثیت خودمان میرود.»میرزایی میگوید «کسانی که از غرب به ایران میآیند یا از آنجا با ایرانیان ارتباط دارند، برای اینکه بگویند در کشور یا دانشگاه مهمی بودهاند، از نقاط منفی آنجا حرفی نمیزنند. برای همین جوانان ما از مشکلات زندگی در آنجا، اختلافات فرهنگی، مسائل بهداشتی و... باخبر نمیشوند.»ایرانیان خارجنشین هم به جای آنکه در کشورهای دیگر، سفیر فرهنگ ایران باشند و واقعیت جاذبههای طبیعی ایران، مهماننوازی، نوعدوستی، فرهیختگی و... ایرانیان را بگویند، مدام نقاط منفی و کاستیها را بزرگنمایی میکنند؛ تا اقامت، ویزای دائمی یا پول بگیرند و جایگاهی برای خود پیدا کنند.به خاطر همین لاپوشانی نقاط ضعف کشورهای غربی و اغراق در بازنمایی نقاط ضعف ایران است که هنوز یک شناخت دقیق از غرب برای ایرانیها و از ایرانیها برای غرب ایجاد نشده است. این عدمشناخت تا جایی بود که میرزایی با صراحت به استادش گفت «ایران و ایرانیها خیلی بیشتر از چیزی هستند که شما فکر میکنید و در رسانههایتان نشان میدهید. غرب و شما غربیها هم خیلی خیلی کمتر از چیزی هستید که برای مردم ما نمایش میدهید.»
حسرت لذت یک هندوانه کامل!بسیاری از ما ایرانیها وقتی همراه خانواده و دوستان و بستگان به طبیعتگردی که میرویم، یکی دو تا هندوانه هم در سبدمان میگذاریم. به محض اینکه زیرانداز را پهن میکنیم، هندوانهها را در رودخانه کنارمان، جایی بند میکنیم تا خنک شود برای بعد از ناهار.اما در انگلیس که آنچنان مفهومی از خانواده و صمیمت خانوادگی در آنجا وجود ندارد، چنین جمعهایی کمتر دیده میشود.ضمن آنکه آنقدر هزینهها بالا و اجناس و مواد غذایی گران است که هندوانه را قاچقاچ میفروشند. پس طبیعتاً مردمشان از این لذت ساده محرومند. در فروشگاههای انگلیس خیار نصفه، و پیاز، سیبزمینی و انواع میوهها دانهای فروخته میشود. نه آنکه مردم دلشان نخواهد و مصرفشان کم باشد، پولشان نمیرسد.در همایشهای بسیار شیک و فاخر بینالمللیشان، چند تکه موز یا سیب به اندازه حبههای قند، یا دو سه پر پرتقال میگذارند. البته سر چوبهایی شبیه خلال دندان که شیک به نظر برسد و مجلسی.غذایشان هم چند قلم فستفود است؛ مثلاً چیزی شبیه سالاد اولویه. چلوکباب و چلومرغ و غذاهای معمول ایرانی آنجا بسیار گرانقیمت است و غیرمعمول.مثلاً یک بار میرزایی بعد از یک همایش در دانشگاه کمبریج به پیشنهاد استادش با چند نفر دیگر برای ناهار به یک رستوران ایرانی رفتند. هر پرس چلوکباب حدود چهار میلیون تومن خرج روی دستشان گذاشت. غذایی که همین الان هم در ایران خیلی ارزانتر از این حرفها در رستورانها ارائه میشود.
برای ظالم کار میکنی یا مظلوم؟
اما غیر از اینها، یک موضوع مهم وجدان میرزایی را به درد میآورد که تا قبل از مهاجرت آنچنان به چشمش نمیآمد؛ «به کدام حکومت و دولت خدمت میکنی؟ کسانی که تفکرشان قتل و غارت و استعمار ملتهای محروم و مظلوم است و از اسرائیل حمایت میکنند؟»با خودش فکر میکرد حتی اگر ایرانی هم نبود، ارزشش را داشت که در کشوری خدمت کند که در مقابل ظلم و زور ایستاده است. او میگوید «اصلاً یک مهاجر آفریقایی، چرا نباید بعد از تحصیل به کشور خودش برگردد و به مردمش خدمت کند؟ حتی اگر بهترین امکانات را داشته باشد و خانوادهاش در رفاه کامل باشند، چطور با وجدان خودش کنار میآید؟»بعضیها میگفتند همین جا زندگی کن و بعد از بازنشستگی به ایران برگرد. اما این مسیر هم برای میرزایی خوشایند نبود؛ «کشورم این همه برای تحصیل و پرورش من هزینه کرده، حالا که موقع برداشت است، محصول را به غرب بدهم و پیری و بیماری و هزینه دارو و درمانم را ببرم به مملکتم که وبال گردن دولت انگلیس نشوم؟»
«در غربت، ارزش وطن را فهمیدم»میرزایی توضیح میدهد که حب وطن در سالهای غربت و دوری از وطن در او بیشتر میشد. دیگر نه غرب در نگاهش چیزی بود که در بدو مهاجرت تصور میکرد، نه ایران آن ویرانه دوستنداشتی و سیاهی بود که در خوراکهای فکری پیش از مهاجرتش تصویر میشد.او میگوید «دلم نمیآمد روزی بر من بگذرد و صدای اذان و "اشهد ان علی ولی الله" را نشنوم. احساس میکردم عمرم در این کشور هدر میرود.»به چشم خودش ایرانیان زیادی را دیده بود که بعد از حتی 50 سال ماندن در انگلیس و ساختن زندگی و خانوادهای موفق، از مهاجرت پشیمان شده بودند و دوست داشتند به ایران برگردند و به مردم خودشان خدمت کنند. شاهد بغض و گریهشان بود که میگفتند «ای کاش همان روزها و سالهای اول مهاجرت برمیگشتم؛ وقتی که پلهای پشت سرم خراب نشده بود و خانوادهام به اینجا وابسته نشده بودند.»آنها به هر چه میخواستند رسیده بودند، ولی ته دلشان راضی نبود. میرزایی آنها را درس عبرتی برای آینده خودش میدید. تصور میکرد که ده بیست سال دیگر، خودش جای آنها خواهد بود. پس تصمیم گرفت علاج واقعه قبل از وقوع کند و به ایران برگردد، پیش از آنکه پلهای پشت سرش خراب شوند.حالا خیلیها از او میپرسند «پشیمان نشدی از بازگشت به ایران؟» و او میگوید «اصلاً. خیلی هم خوشحالم. خیلی هم کار خوبی کردم. الحمدلله...»
۵۵

hamid411 - لس آنجلس، ایالات متحده امریکا
سکینه جکسون! بوی گند عرق خودت حتی از عکس ات هم میاد!! اخه مزقل! یعنی توی انگلیس کسی بره بگه یه کیلو پرتقال میخوام میگن هنوز اختراع نشده؟ باید برین ایران واسه میوه کیلویی؟ 😃. ضمنا واحد وزن انگلیس پوند هست بگی کیلو میگن برو با بزرگترت بیا. تو فعلا بیا بگو اگر اینا بدن چرا یه روسری تقلبی LV سرت کردی؟ 😀😀 کثافتهای فاحشه بدنی و مغزی
9
160
جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۰۱:۲۴
۶۴

Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا
از انگلیس مدتی دور بودم و بی خبرم، اما اینجا در آمریکا از فراوانی و ارزانی نعمت، هر وقت زیرسیگاری ماشین پر بشه ماشین رو دور میندازیم و یکی جدید میخریم.
10
126
جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۰۱:۳۲
۵۲

اخوند شیپیشو - اندیمشک، استرالیا
hamid411 - لس آنجلس، ایالات متحده امریکا
سکینه جکسون 🤣🤣🤣🤣 قشنگ بود . واقعا بدون شرح توضیح دادی - یکی نیست به این عقب افتاده بگه ، کسی دیگه کیلویی میوه نمیخوره نفهم - به هزارن دلیل 🤣5
91
جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۰۱:۵۱
۶۴

mina minavand - هانور، آلمان
آدم نفهم و دروغگو این همه اراجیف رو چطور سرهم کردی؟کاش با اون آبی که کونهاتونو میشوررید مغز و قلبهاتونو می شستند تا انسانیت و راستگویی یاد میگرفتید.
7
99
جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۰۲:۲۲
۴۵

دو کلمه حرف حساب - حصارک، ایران
تو وهم کاسه هایت بوی یگند اعدام میدهید. بوی نفرت انگیز شلیک به دخترک هشت ساله میدهید بوی کثافت پاشیدن اسید به روی صورت دختران میدهید. شما ها بوی گند خیانت به ملت فداکار ایران میدهید. بوی گند لجن بوی لاشه حیوان تمام وجودتان را گرفته.بقدری غرق در کثافت های وجود بی ارزش تان هستید که خودتان متوجه نیستید که چقدر پست و نفرت انگیز هستید.
11
89
جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۰۲:۳۷
۵۰

Persian2600 - استکهلم، سوئد
قیافه ک..ی این زنیکه فاح...ه در سر راهی رو ببین با گ.خوری الکی و دروغهای شاخدارش. اخ. ج. هر جایی تو تو همین عکس ت.خ.میت کثافت و رزل و پستی میباره. تو میمثن عن اضافه بر فاح..ه جسمی فاح..ه مغزی هم تشریف داری.😂
8
79
جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۰۳:۵۴
۶۳

آلترناتیو - فرانکفورت، آلمان
عجب! طرف مدرک دکترا را هم تو جیب داره ولی شعور درحد صفر! 😖 به او گفتهاند، اگر میخواهی دروغهایت، باورمند پیدا کنه تا جایی که میتونی بزرگشون کن. ایشون یا درپی رانت حکومت انسانستیز اسلامی ایران است یا جاهایی زندگی میکنه که مهاجرین در مضیقه از بهداشت بخورند. درضمن اون احمقی که برای توی بیشعور از بهشت برین غرب گفته، یکی مثل خودت. مزیت کشورهای دموکراتیک اینست که دائم در تلاش برای بهتر کردن زندگی هستند و به بهشت زیرشکمی توی مسلمان اعتقادی ندارند. باید مشکلات را یک پس از دیگری شناخت و در راه حل آن قدم گذاشت، نه مثل تو در دنیای هپروتی اون دنیایی. اکثریت مردم انگلیس در رفاه هستند چون بیمههای اجتماعی حامی آنهاست و بیمه اجتماعی با ابوالفضل و طهارت سرسوزنی ارتباط ندارد!!
2
76
جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۰۴:۰۷
۶۳

آلترناتیو - فرانکفورت، آلمان
*مهاجرین در مضیقه از بهداشت بیبهره......
2
45
جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۰۴:۱۰
۶۲

یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
اینجا سوار اتوبوس که میشم خالی هم که باشه نمیشیتم چون همه دستمال طهارتی استتد. یعنی بجای شستن همون نجاست رو پخش و از همین باب بوی زننده میدهند.
87
8
جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۰۴:۵۳
۴۶

سیمرغ ایران - برلین، آلمان
این جناب دکتر حتما بورسیه از رژیم نکبت گرفته الان هم دندون تیز کرده برا یک پست و مقام منت برگشت اش رو سر مردم میزاره حالا انگلیس بد شما خوب چرا این رو به ما میگی بر و به انگل زاده ها بگو که دائم یک پا شون انگلیس هست یک پاشون ایران بیچاره اگر در غرب هندونه رو قاچی میفروشند برا این هست که فکر افرادی که تنها زندگی میکنند هستند خانواده ها یک گله بچه ندارند. در غرب اکثرا صبح که پا میشند دوش میگیرند ضمنا حالا گیریم که خودت بخوای طهارت بگیری با قطعی آب تو ایران باید تیمم بکنی
6
74
جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۰۶:۱۹
۴۷

bineshaan - لندن، انگلستان
دکتر محمد میرزایی حیدری. دانشیار گروه مهندسی تولید و ژنتیک گیاهی، واحد اصفهان (خوراسگان)، دانشگاه آزاد اسلامی، بورسیه دولت در زمینه کشاورزی. تمام تحقیقات هم در زمینه نخود ذرت و ماش.۱- کاربست ارزش های اخلاقی در کشاورزی ارگانیک ۲- خودکفایی کشاورزی، ابزاری بازدارنده در مقابل قدرت های جهانی ۳-ترسیم گفتمان امام خمینی (ره) در حوزه استکبار ستیزی با خوانش لاکلا و موفه با نگاه به قرآن کریم
23
8
جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۰۸:۵۰
۶۲

یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
عجیب استش همتان خاموشی گرفتهاید زیرا جوابی برای دادن ندارید.
46
6
جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۹
۴۵

AKBAR_KACHAL - لندن، انگلستان
خیلی بیربط هم نگفته، اینها کلا ما تحت خودشون رو با آب نمیشورن حالا هر چقدر با دستمال خشک کن ولی اون بو باقی میمونه 🤣🤣 میوه هم تا حدی درست هست مثلا انار هندوانه خربزه و خیلی از میوه ها اینجا دونه ایی میفروشن و مثل ایران کیلویی نداریم به غیر از تعداد محدودی از میوه ها. Shepesh هم هر کشوری که آفتاب نباشه مثل آلمان، اسکاندیناوی یا حتی انگلیس تو مدارس پیدا میشه. این اسکول هایی که مسخره میکنن خودشون این چیزها رو میدونن اگر واقعا اینجا زندگی میکنن
47
10
جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۰۹:۲۸
۶۲

یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
این ادکلن هم دردی رو دوا نمیکنه. شما سیر بخور بعد مسواک بزن هنوز دهن بوی سیر میده چون رفته تو معده. این دستمال طهارتیا هم نجاست رو مثل کرم پوست میکشن به خودشون. واسه همین هر چقدر هم عطر و ادکلن بزنی اون بوی گند رفته تو تنشون. حالا بگذریم از بوی گند شرب خمر خوریشون.
47
8
جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۸
۴۰

کیانپور - ونکوور، کانادا
جالب است طرفداران روسیه مانند دوران قاجار به انگلیسی ها و آمریکایی ها می پرند و چنگ و دندان نشان می دهند
1
24
جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۱۴:۳۶
۵۵

hamid411 - لس آنجلس، ایالات متحده امریکا
اخوند شیپیشو - اندیمشک، استرالیا
ما به اینها میگیم ابجی جکسون. یا سکینه جکسون. چون هم روسری لویی ویتون سرش میکنه هم یه رگه ای از سکینه کماندو هم داره 😃1
23
جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۱۹:۵۷
۵۵

hamid411 - لس آنجلس، ایالات متحده امریکا
یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
تو سعی کن سرت رو از ... مردم در بیاری، هر چی باشه اذیتت نمیکنه. مشکل سر خودته که تا گردن تو چی چی بقیه است2
18
جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۱۹:۵۸
۶۲

یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
hamid411 - لس آنجلس، ایالات متحده امریکا
مثلاً خواستی زیر سیبیلی ردش کنی! خودت هم میدونی طهارت با دستمال یعنی همونایی که نوشته زدم. بالا بری پایین بری جواب قانع کننده نداری. بدون آب یعنی خودگندزنی.22
1
جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۲۰:۳۸
۵۵

hamid411 - لس آنجلس، ایالات متحده امریکا
یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
ما که بخیل نیستیم. تا بند دوم انگشت کن بشورش1
18
شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴ - ۰۲:۰۴
۶۲

یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
hamid411 - لس آنجلس، ایالات متحده امریکا
من خودم روایت طهارت دارم و چگونگیش را بلدم.16
0
شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴ - ۰۷:۵۶
۵۰

shacko75 - استکهلم، سوئد
یا فاطمه زهرا تو خودت آخر ..........از اون اسمت معلومه که از کدوم قماشی پیغمبرت با کف دستش ک....شو تمیز میکرد اون زمان آب نبوده برای تمیز کردن دستان مبارک از زبان خود استفاده میکردن
5
12
شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴ - ۰۹:۱۱
۶۲

یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
shacko75 - استکهلم، سوئد
حتم داشته باش که در دوزخ تغذیهات زقوم خواهد بود.12
3
شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴ - ۱۶:۵۵
۵۵

hamid411 - لس آنجلس، ایالات متحده امریکا
یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
منهم یه روده شور دارم. خواستی دریغ نمیکنم0
8
شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴ - ۱۷:۵۰
۵۶

zorroo - مونیخ، آلمان
اصلا این طور نسیت .تو مساجد وحرم ها وعاشورا تاسوعا بوی عرق وگند پا نمیاد؟اادم باید انسان باشه وهمیشه حقیقت رو بگه حتی اگر سرت بره .ادم نا مرتب وکثیف همه جا هست ربطی به کشور نداره
1
6
شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴ - ۲۲:۲۴
۶۲

یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
zorroo - مونیخ، آلمان
جواب: مسلمانان روزی ۵ بار وضو و بوی یاس و زریه عباس را میدهند. اونایی رو که میگی همون مشرکین دستمال طهارتی استتد که بوی گند میدهند. اجازه نداری در مورد ما به دروغ اراجیف بگویی.9
0
شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴ - ۲۳:۵۳
۴۳

Chokam - ری، ایران
این مادر مرده چیکار کنه؟ کسی که به این یاد نداده زنان ترکیه قدم به قدم توی آنالیا و انتالیا گلخونه میزنن یه عالم میوه و غذا تولید می کنند برای خودشون و توریستها. اینطوری خودشون رو مشغول می کنن. نه اینکه بچسبن به دولت. خب این زنان ایرانی چیکار کنن؟، بیکار که نمیشه، شما اول یه راه کار نشان بده یا بچشبن به دولت یا برقصن به اسم ازادی ساچمه بخورن فرهنگ شهادت رو بجای فرهنگ کار رواج بدن. اینها حتی ترکیه هم میرن صرفا اون رقص و اواز ترکیه رو می بینن اون همه گلخونه جلوی چشمشونه نمی بینن، اصلا دیگه کور شدن، به اینها نشون هم بدی نمی بینن
0
2
یکشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۴ - ۰۰:۱۶