روز موعود و آمادگی برای دگرگونی تاریخی
+13
رأی دهید
-0
علی. د - از کانال ایران آزاد و آباد (مهدی نصیری)ملتها باید برای لحظهای که تاریخ در میزند، آماده باشند.
1 - در تاریخ هر ملتی، گاه لحظاتی فرا میرسد که مسیر را میشود، تغییر داد، بشرطی که ملت برای تغییر آماده باشد.
خواه ناخواه این لحظههای طلایی فرا خواهند رسید، و مانند ابر بهاری زود خواهند گذشت،
و اگر مطابق برنامه قبلی از آن استفاده نشود، فقط آه و افسوس خواهد ماند،
مثل یک گل طلایی که در دروازه باز از دست میرود.
چنین بزنگاههایی و زمانهای طلایی را میتوان «روز موعود» نامید — روزی که می توان مرزهای تاریخی را جابجا کرد و امکانِ تولدی تازه را فراهم آورد.
2 - تجربه قرن بیستم نمونههای روشنی پیش چشم میگذارد: نظامهایی که به واسطه فرسودگی یا کنارهگیری رهبری کاریزماتیک، ناچار به بازنگری شدند و در مسیر عقلانیت و اصلاح گام برداشتند.
چین پس از مرگ مائو نمونهای بارز است؛ کشوری که پس از آن دگرگونی تاریخی، راه توسعه و رهایی از فقر را در پیش گرفت و میلیونها انسان را از وضعیتِ معیشتیِ دشوار رهانید.
3 - ایران معاصر نیز در دهههای گذشته شاهد تمرکز فزاینده قدرت در مدار رهبری بوده است. آیتالله علی خامنهای بهعنوان محور این نظام، نقش تعیینکنندهای در ساختار سیاسی و اقتصادی کشور ایفا کرده است؛ نقشی که در عمل به انسداد نهادها و خفگی ظرفیتهای جامعه انجامیده است.
در این مناسبات، قوه مجریه را بیشتر میتوان مجری اراده بیت رهبری دانست تا بازوی نمایندگی مردم؛
مجلس به مرجعی تأییدکننده تنزل یافته و قوه قضاییه استقلال عملی خود را از دست داده است.
از سوی دیگر، نهادهای اقتصادی عظیمی — مانند بنیاد مستضعفان، ستاد اجرایی فرمان امام، قرارگاه خاتمالانبیا و آستان قدس رضوی — شبکهای از ثروت و نفوذ را پدید آوردهاند که در غیاب شفافیت، مرز میان داراییِ عمومی و داراییِ نهادهای درازدامنِ قدرت را محو کرده است.
نتیجه این انسداد، هزینهکرد منابع ملی در راستای منافع ایدئولوژیک و سیاست خارجی منطقهای — به جای رفاه و توسعه مردم — بوده است.
چنین ساختاری بزرگترین مانع بر سر راه رشد، نوآوری و آزادیِ اجتماعی است؛ زیرا جامعهای که تصمیمگیریهای کلانش در مشتِ چند نفر متمرکز باشد، خودبهخود از پویایی و خلاقیت تهی میگردد.
4 - با این همه، تاریخ هیچ نظامِ تمامیتخواه و متمرکزی را تا ابد پایدار نساخته است. لحظه دگرگونی دیر یا زود فرا میرسد — گاهی در نتیجه تحولات سیاسی داخلی، گاهی به سبب فشارهای خارجی یا رخدادهای غیرقابلپیشبینی، و گاهی به سادگیِ گذر زمان و زوال ساختارها.
گاهی، مرگ رهبران سالخورده راس نظام راهگشای آینده درخشان یک ملت میگردند.
آنچه در آن لحظه تعیینکننده است، میزان آمادگیِ جامعه برای عبور از دوره انتقالی است:
آیا نخبگان سیاسی، اندیشوران، کنشگران مدنی و نیروهای اپوزیسیون نقشهای مشترک برای مدیریت گذار دارند؟
آیا چارچوبهایی برای تضمین آزادی، عدالت، شفافیت و حقوق شهروندی آماده شده است؟
تجربه گذارهای موفق نشان میدهد که فقدانِ آمادگی میتواند فرصتی تاریخی را به آشوب یا بازتولید استبدادی دیگر بدل سازد.
5 - مشقِ شبِ تاریخ — برنامهریزیِ مدنی، تدوینِ چارچوبهای قانونگرایانه، توافق بر اصولِ بنیادین حکومت آینده و آمادهسازیِ نهادهای اعتباری و خدماتی — شرطِ تبدیلِ لحظه بحران به آغازِ ساختنِ کشوری آزاد و توسعهیافته است.
بنابراین وظیفه امروز ایرانیان آگاه و نیروهای سیاسیِ اپوزیسیون، نه امید صرف به تغییرِ یک نفر، بلکه کار مستمر بر روی زیرساختهای فکری و نهادیِ یک گذار امن است. ملت ایران زمانی میتواند از «روز موعود» بهعنوان نقطه شروعِ رهایی یاد کند که پیش از آن، مشقِ تاریخش را نوشته باشد: توافق بر اصول، آمادگی برای مدیریت دوره انتقال، و تعهد به بازگرداندن منابع ملی به خدمتِ مردم.
زیرا هیچ فردی، هرچقدر مقتدر، نخواهد توانست تا ابد مسیر یک ملت را ببندد؛ و هیچ ملتی که آماده نباشد، نخواهد توانست بهسرعت به سوی نور و آزادی گام بردارد.
* اگر ایرانیان اپوزیسیون و گروههای سیاسی برای چنین روزی آمادگی نداشته باشند و حوادث پس از آن را به قضا و قدر الهی بسپارند، هرگز آیندگان و فرزندانشان آنها را نخواهند بخشید — چرا که فرصت تاریخی و «گُل طلایی» بزرگی را بهدست تقدیر سپرده و آینده درخشانِ خود را تباه کردهاند.
1 - در تاریخ هر ملتی، گاه لحظاتی فرا میرسد که مسیر را میشود، تغییر داد، بشرطی که ملت برای تغییر آماده باشد.
خواه ناخواه این لحظههای طلایی فرا خواهند رسید، و مانند ابر بهاری زود خواهند گذشت،
و اگر مطابق برنامه قبلی از آن استفاده نشود، فقط آه و افسوس خواهد ماند،
مثل یک گل طلایی که در دروازه باز از دست میرود.
چنین بزنگاههایی و زمانهای طلایی را میتوان «روز موعود» نامید — روزی که می توان مرزهای تاریخی را جابجا کرد و امکانِ تولدی تازه را فراهم آورد.
2 - تجربه قرن بیستم نمونههای روشنی پیش چشم میگذارد: نظامهایی که به واسطه فرسودگی یا کنارهگیری رهبری کاریزماتیک، ناچار به بازنگری شدند و در مسیر عقلانیت و اصلاح گام برداشتند.
چین پس از مرگ مائو نمونهای بارز است؛ کشوری که پس از آن دگرگونی تاریخی، راه توسعه و رهایی از فقر را در پیش گرفت و میلیونها انسان را از وضعیتِ معیشتیِ دشوار رهانید.
3 - ایران معاصر نیز در دهههای گذشته شاهد تمرکز فزاینده قدرت در مدار رهبری بوده است. آیتالله علی خامنهای بهعنوان محور این نظام، نقش تعیینکنندهای در ساختار سیاسی و اقتصادی کشور ایفا کرده است؛ نقشی که در عمل به انسداد نهادها و خفگی ظرفیتهای جامعه انجامیده است.
در این مناسبات، قوه مجریه را بیشتر میتوان مجری اراده بیت رهبری دانست تا بازوی نمایندگی مردم؛
مجلس به مرجعی تأییدکننده تنزل یافته و قوه قضاییه استقلال عملی خود را از دست داده است.
از سوی دیگر، نهادهای اقتصادی عظیمی — مانند بنیاد مستضعفان، ستاد اجرایی فرمان امام، قرارگاه خاتمالانبیا و آستان قدس رضوی — شبکهای از ثروت و نفوذ را پدید آوردهاند که در غیاب شفافیت، مرز میان داراییِ عمومی و داراییِ نهادهای درازدامنِ قدرت را محو کرده است.
نتیجه این انسداد، هزینهکرد منابع ملی در راستای منافع ایدئولوژیک و سیاست خارجی منطقهای — به جای رفاه و توسعه مردم — بوده است.
چنین ساختاری بزرگترین مانع بر سر راه رشد، نوآوری و آزادیِ اجتماعی است؛ زیرا جامعهای که تصمیمگیریهای کلانش در مشتِ چند نفر متمرکز باشد، خودبهخود از پویایی و خلاقیت تهی میگردد.
4 - با این همه، تاریخ هیچ نظامِ تمامیتخواه و متمرکزی را تا ابد پایدار نساخته است. لحظه دگرگونی دیر یا زود فرا میرسد — گاهی در نتیجه تحولات سیاسی داخلی، گاهی به سبب فشارهای خارجی یا رخدادهای غیرقابلپیشبینی، و گاهی به سادگیِ گذر زمان و زوال ساختارها.
گاهی، مرگ رهبران سالخورده راس نظام راهگشای آینده درخشان یک ملت میگردند.
آنچه در آن لحظه تعیینکننده است، میزان آمادگیِ جامعه برای عبور از دوره انتقالی است:
آیا نخبگان سیاسی، اندیشوران، کنشگران مدنی و نیروهای اپوزیسیون نقشهای مشترک برای مدیریت گذار دارند؟
آیا چارچوبهایی برای تضمین آزادی، عدالت، شفافیت و حقوق شهروندی آماده شده است؟
تجربه گذارهای موفق نشان میدهد که فقدانِ آمادگی میتواند فرصتی تاریخی را به آشوب یا بازتولید استبدادی دیگر بدل سازد.
5 - مشقِ شبِ تاریخ — برنامهریزیِ مدنی، تدوینِ چارچوبهای قانونگرایانه، توافق بر اصولِ بنیادین حکومت آینده و آمادهسازیِ نهادهای اعتباری و خدماتی — شرطِ تبدیلِ لحظه بحران به آغازِ ساختنِ کشوری آزاد و توسعهیافته است.
بنابراین وظیفه امروز ایرانیان آگاه و نیروهای سیاسیِ اپوزیسیون، نه امید صرف به تغییرِ یک نفر، بلکه کار مستمر بر روی زیرساختهای فکری و نهادیِ یک گذار امن است. ملت ایران زمانی میتواند از «روز موعود» بهعنوان نقطه شروعِ رهایی یاد کند که پیش از آن، مشقِ تاریخش را نوشته باشد: توافق بر اصول، آمادگی برای مدیریت دوره انتقال، و تعهد به بازگرداندن منابع ملی به خدمتِ مردم.
زیرا هیچ فردی، هرچقدر مقتدر، نخواهد توانست تا ابد مسیر یک ملت را ببندد؛ و هیچ ملتی که آماده نباشد، نخواهد توانست بهسرعت به سوی نور و آزادی گام بردارد.
* اگر ایرانیان اپوزیسیون و گروههای سیاسی برای چنین روزی آمادگی نداشته باشند و حوادث پس از آن را به قضا و قدر الهی بسپارند، هرگز آیندگان و فرزندانشان آنها را نخواهند بخشید — چرا که فرصت تاریخی و «گُل طلایی» بزرگی را بهدست تقدیر سپرده و آینده درخشانِ خود را تباه کردهاند.
۲۶

romano - تهران، ایران
بهیج وجه از انقلاب حمایت نمیکنم یک تجربه گندش وجود داره دوم اینا چرا نمیان عوض حرافی خودشون انقلاب کنن و همشون از یک دولتی پول میگیرن؟ سوم ایران دشمن زیاد داره طالبان آذربایجان روسیه ترکیه اسرائیل اعراب (خر خودتی) چهار باید انقلاب تدریجی باشه ( بازم خر خودتی). پنجم مردم ایران تخریب نیاز ندارند و به این بسیار آگاهند ( باز هم برای بار سوم خر خودتی به افسر بالادستت سلام برسون).
6
0
جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۱۰:۳۴