بمباران اوین در جنگ ۱۲ روزه؛ روایت هولناک «رضا خندان»، همسر نسرین ستوده
+6
رأی دهید
-31
«رضا خندان»، زندانی سیاسی و همسر «نسرین ستوده»، وکیل برجسته ایرانی، در نامهای از زندان اوین، جزییات بمباران این زندان را در جریان جنگ ۱۲روزه اسراییل و جمهوری اسلامی روایت کرده استایران وایر - این زندانی سیاسی در نامه خود که ۱۹شهریور۱۴۰۴ از داخل زندان اوین ارسال کرده، توضیح داده است که بسیاری از همبندیهایش هنگام انفجار در اتاقهایشان بوده و دچار وحشت و آسیب شدهاند، برخی به انفرادی منتقل شدهاند و تعدادی جان خود را از دست دادهاند. خندان همچنین به ناکارآمدی سیستم دفاعی و فقدان پناهگاه امن اشاره کرده و نوشته است که بسیاری از پرسنل، خانوادهها و زندانیان غیرنظامی، در معرض حمله قرار گرفتهاند.
او نوشته است: «همهجا پر از دود و خاک و سنگ و خاکستر شده بود. راهپله منتهی به افسر نگهبانی و دفتر مدیر بند واقع در طبقه پایین را بسته بودند و جمعیت زیادی هرچه فریاد میزدند و با قدرت تمام به در میکوبیدند، درها را باز نمیکردند.»
رضا خندان در نامه خود به شرایط بحرانی بازگشت به زندان اوین پس از بمباران و وضعیت اسفناک امکانات و مدیریت زندان اشاره کرده و وضعیت وخیم بهداری، سالنها و کتابخانهها را تشریح کرده است. خندان تاکید کرده که بسیاری از آسیبدیدگان به مراقبتهای لازم دسترسی نداشتهاند و برخی حتی باوجود جراحات شدید، به خدمت سربازی اجباری مجبور شدهاند.
نامه رضا خندان، گزارشی دقیق و ملموس از تجربه بیسابقه یک بمباران در داخل زندان اوین و ناکارآمدی ساختار امنیتی و اداری آن ارائه میدهد.
متن کامل نامه رضا خندان را در ادامه بخوانید:
بمباران زندان اوین
آن که با هیولا دستوپنجه نرم میکند، باید بپاید که خود در این میانه هیولا نشود. (فردریش نیچه)
۲۶خرداد، در حیاط بند ۸ در حال قدمزدن بودیم که صدای شلیکِ پدافندِ هوایی که گلولههای آن درست بالای سرِ ما در آسمان منفجر میشدند، و به دنبالِ آن صدای چندین انفجارِ مهیب بلند شد. حمله به ساختمانِ تلویزیونِ دولتیِ ایران، نزدیکترین و سهمگینترین حملهی هوایی از آغازِ جنگ بود که ما تا آن روز در زندانِ اوین احساس کرده بودیم.
بلافاصله خود را به سالن ۱۰ واقع در طبقهی چهار رساندم. از پشتِ پنجرهی آنجا موقعیت و دودِ عظیمِ انفجار را بهوضوح میتوانستیم ببینیم. خیلی از همبندیها که در اتاقهایشان مشغولِ تماشای تلویزیون بودند، همزمان، صحنههای اِخلال در برنامههای تلویزیون را بهطور زنده دیده بودند. ترکیبی از احساسات و واکنشهای متفاوت در زندانیان، اعم از سیاسی و غیرسیاسی بهوضوح دیده میشد، بهنوعی که دقایقی بعد، چند مورد درگیری بینِ زندانیان پیش آمد.
فردای آن روز، پنج تَن از آنان را به انفرادیهای بند ۲۰۹ و بازجویی منتقل کردند. گویا، شدتِ انفجار در داخلِ ساختمانِ بند، شدیدتر و وحشتناکتر هم احساس شده بود، با این که فاصلهی موقعیتِ تلویزیون با زندانِ اوین کم نیست. پس از آن شوخیهایمان در موردِ حمله به زندان بیشتر شد. در روزهای بعد، بستههای نان و آب در اتاقمان ذخیره کردم. بهشوخی دربارهی نحوهی خروج از سالن و فرار از ساختمان و زندان در زمانِ بمباران صحبت میکردیم؛ این که چه ابزارهایی برای شکستن و باز کردنِ درها و پنجرههای سالن در اختیار داشتیم.
به هماتاقیهایم توصیه میکردم که با شنیدنِ صدای انفجار از پنجره دوری کنند تا خطرِ ترکش آنها را تهدید نکند. تمامِ این حرفها در آن زمان بیشتر شوخی به نظر میرسید تا جدی. همان روزها شنیدم دختری برای رفعِ نگرانیِ مادرش از بابتِ پدرِ زندانیاش در اینترنت جستجو کرده و گفته بود: "مامان نگران نباش تا کنون در جنگها هیچ موردی از حمله به زندانها دیده نشده." اشتباهِ او این بوده که برای حماقت و جنایاتِ بشر مرزی قائل بوده است.
پس از اِعلام و هشدار به ساکنینِ تهران مبنی بر تخلیهی شهر، دخترمان مهراوه بهشدت نگران شده و در پُستی در اینستاگرام با گریه و خشم به جلوگیری از آزادیِ زندانیان و قرار دادنِ آنها در معرضِ بمباران اعتراض کرده بود. آن روز، دومِ تیرماه بود. اندکی مانده به ساعتِ ۱۱ صبح سری به هواخوری زدم. مدتِ کوتاهی با دوستانم در کنارِ درختچهی رزِ سفید مشغولِ صحبت شدیم. سپس به کتابخانه رفتم. چهار-پنج نفر در سکوت در حالِ مطالعه بودند. مشغولِ خواندنِ رمانِ "پروژه خونینِ او" از یک نویسندهی ایرلندی به نام گرَم مکری برنِت شدم. ناگهان صدای انفجارهای بسیار وحشتناک و مهیبی بلند شد.
انفجارهایی که درست بیخِ گوشمان همراه با لرزشِ زمین و ساختمان و موجِ شدیدِ انفجار بود. باورنکردنی بود؛ زندان داشت بمباران میشد!! زندانیان سراسیمه و وحشتزده در چشمبرهمزدنی از کتابخانه فرار کردند. آخرین و نزدیکترین بمبها زمانی منفجر شدند که همه کتابخانه را ترک کرده بودند و من در آنجا تنها بودم. ساختمانِ کهنه و فرسودهی بند ۸ به لرزه درآمد. میشد بهوضوح صدای جِر خوردنِ اسکلتش را شنید. با ریزشِ خاک از سقفِ کتابخانه مطمئن شدم که به آخرِ خط رسیدهایم.
هر لحظه منتظرِ فروریختنِ ساختمان و ماندن در زیرِ آوار و یا قطعهقطعه شدن بودم. سعی کردم زیرِ میزِ مسئولِ کتابخانه پناه بگیرم، اما آنجا پر از وسیله بود. موجِ انفجار اجازهی تصمیمگیری و تغییر جهت را هم برای لحظاتی از من گرفته بود. خودم را در یکقدمیِ مرگ میدیدم. برای لحظهای به همهی اعضای خانوادهام فکر کردم و از دست دادنِ آنها.
همیشه فکر میکردم سختیِ از دنیا رفتنِ آدمها برای بازماندگان است، اما با این اتفاق تازه متوجه شدم آنها یک نفر را از دست میدهند اما کسی که میمیرد همه را از دست میدهد. تمامِ اینها چند ثانیه بیشتر طول نکشید. اما تأثیرِ مخربش برای همیشه در وجودِ انسان میمانَد. پس از آخرین و نزدیکترین انفجارها مطمئن شدم که خطر رفع شده است، بنابراین از کتابخانه بیرون رفتم. من آگاهانه در کتابخانه ماندم چرا که امنترین مکانِ بند بود؛ هیچ پنجرهای نداشت و خطرِ ترکش تهدید نمیکرد.
دیوارهای آنجا با قفسههایی مملو از کتاب آنجا را ضد صدا (آکوستیک) کرده و نسبت به هر جای دیگری از ساختمان صدای کمتری میپیچد. هر چند شدتِ بمبارانِ ساختمانهای مجاور فراتر از این محاسبات بود. زندانیان وحشتزده و هراسان همچنان در حالِ فرار از سالنها و عبور از راهپلههای بسیار تنگِ ساختمانِ بند بودند تا خود را به بیرونِ بند برسانند. همهجا پر از دود و خاک و سنگ و خاکستر شده بود. راهپلهی منتهی به افسر نگهبانی و دفترِ مدیرِ بند واقع در طبقهی پایین را بسته بودند و جمعیتِ زیادی هرچه فریاد میزدند و با قدرتِ تمام به در میکوبیدند، درها را باز نمیکردند.
پرسنلِ بند وحشتزده درهای ورود و خروج را قفل کرده و مانعِ خروجِ زندانیان از بند و انتقالِ مجروحین به بهداری شده بودند. سری به حیاط زدم. سرتاسرِ حیاتِ بزرگِ بند انباشته از خاک و سنگ و مصالح ساختمان و ترکش بود. آخرین بمبها پشتِ ساختمانِ بند ۷ و ۸ در فاصلهی نزدیکی ساختمانهای بند ۲۴۰، ساختمانِ ملاقات، دادیاری و تأسیساتِ اطراف را هدف قرار داده بودند. بیشترِ مجروحینِ بندِ ما در هواخوریِ بند و سالنِ ورزشی زیرِ بارانی از سنگ و ترکشهای مختلف مصدوم شده بودند. روحانیِ مسجد و مسئولِ فرهنگیِ بند ۸ نیز هر دو وحشتزده و مضطرب مانندِ ما پشتِ درهای بستهی افسر نگهبانی گیر افتاده بودند. زمانی که فریادها و ضربهزدنها بیثمر شد و خونریزیِ مجروحان ادامه داشت، زندانیان به سمتِ دری واقع در گوشهی حیاط هجوم آورده، آن را شکستند و ما توانستیم مستقیماً به بیرونِ بند هجوم ببریم.
بلافاصله مجروحان توسط زندانیان به بهداریِ مشترکِ بند ۷ و ۸ منتقل شدند. چهار طرفِ بهداریِ بند پنجره است و به همین خاطر، همهجای بهداری مانندِ حیاطِ بند مملو از خاک و سنگ و شیشههای خُردشده بود. بعدها معلوم شد یکی از مجروحینِ بندِ ما که زندانیِ مالی بود بهدلیلِ رسیدگی نکردنِ بهموقع، جانِ خود را از دست داده است. در کمالِ حیرت، بسیاری از مصدومینِ بدحال را به بیمارستان اعزام نکردند. یکی از آنها که از چهار ناحیهی بدن بهشدت آسیب دیده بود با بانداژی موقت شبانه بههمراهِ ما به زندانِ تهرانِ بزرگ منتقل شد در حالی که مدام ناله میکرد.
چند نفر از زندانیانِ بند ۷ از زندان خارج شده بودند، اما بیشترِ کسانی که از زندان بیرون رفتند تا جانشان را نجات دهند زندانیانِ قرنطینه بودند. اطرافِ قرنطینه که در نزدیکیِ ساختمانِ اداری و افسر نگهبانیِ زندان و درِ اصلیِ زندان بود بهشدت بمباران شده بود و زندانیانِ آنجا آسیبِ زیادی دیده بودند. به سمتِ چند تن از زندانیانِ بندِ ما که به محوطهی زندان رفته بودند تیراندازی کردند. گروهی از زندانیانِ سیاسیِ بندِ ۴ که بهراحتی میتوانستند در لحظاتِ اولِ پس از بمباران فرار کنند بلافاصله از بند خارج شده، به کمکِ مجروحین و کشتهشدگانِ بهداریِ مرکزی و ساختمانهای اطراف شتافته بودند. ساعتی بعد مأمورانِ وزارتِ اطلاعات با رفتاری خشن و تهدیدِ اسلحه آنها را که به کمکِ همکاران و سایرین رفته بودند و برایشان آب رسانده بودند به داخلِ بند برگردانده بودند.
موج انفجار بسیاری، از جمله یکی از دوستانم را از تختِ طبقهی سوم به کفِ اتاق پرتاب کرده بود. زندانیِ اهلِ نیجریه مشغولِ آشپزی بوده که هراسان و ناخواسته ظرفِ غذا را روی نیمتنهی بالای زندانی دیگری خالی میکند. از گردن تا کمرِ آن شخص سوخته بود. عدهای بر اثرِ موجِ انفجار برای لحظاتی بیهوش شده بودند. عدهی زیادی در اثرِ پرتاب شیشه و اشیاء تیز زخمی شدند. بسیاری از زندانیان بر اثرِ موجِ انفجار بهشدت به در و دیوار و نردهها کوبیده و زخمی شده بودند.
سقفِ سالنِ ورزشی از چند جا سوراخ شده و گروهی از بچهها را مصدوم کرده بود. وحشت، نگرانی و بلاتکلیفی بر زندانیان چیره شده بود. آتش به بوتههای تپههای اوین سرایت کرده و اطرافِ زندان در حالِ سوختن بود. با پیشرویِ آتش، هر از چندی صدای انفجارِ مینهای اطرافِ زندان بهگوش میرسید. عجیبتر این که حکومتی که عمری درصددِ جنگ با اسرائیل بوده و شروعِ جنگ امری بدیهی بود، نه سیستمِ هشدارِ حملهی هوایی، و نه پناهگاهِ امن آماده کرده بود. حتی یک عدد گلوله هم در آن روز به سمتِ هواپیماها شلیک نشد. در زمانِ حمله به زندانِ اوین هیچ پدافندی کار نمیکرد. در بیپناهیِ مطلق بودیم و فرارمان از مهلکه فرار از زندان محسوب و یا بهسمتمان شلیک میشد.
یکی از سنگینترین کشتارها در ورودیِ اصلیِ زندان و افسر نگهبانی رخ داد. عدهی زیادی از پرسنل و کادرِ رسمی و غیررسمی به همراهِ سربازان در آنجا کشته شدند. گروهی از زندانیان که در حالِ آزادی بودند بههمراه خانوادههایشان که در بیرون زندان برای آزادی عزیزانشان لحظهشماری میکردند کشته شدند. زندانیانی که در همانجا مراحلِ بازرسی و اداریِ ورود به زندان را طی میکردند نیز کشته شدند. شبهنگام موقع انتقال به زندانِ تهران بزرگ، زندانیان ردیفِ جنازههایی را داخلِ کیسهها دیده بودند که در حالِ انتقال به کامیونها بودند. برادرم و یکی از اقوام که در ساعاتِ اولیهی بمباران خود را به سالنِ ملاقات رسانده بودند از دیدنِ حجمِ آوار و ۸-۹ جنازه در مقابلِ ساختمان ملاقات و دهها خودروی منفجر شده شوکه شده بودند.
با وجودِ همهی هشدارهایمان، قوهی قضاییه و سازمانِ زندانها عدهی بسیار زیادی از زندانیان، پرسنل اداری و انتظامی، کادر درمان، سربازان، خانوادهها و مراجعین به زندان را در معرضِ حملهی هوایی قرار داد بهنوعی که حمله به زندانِ اوین یکی از پرتلفاتترین حملههای جنگِ ۱۲روزه شد. پرسنلِ زندان میگویند فرزادی رئیسِ زندانِ اوین روزِ قبلِ بمباران آمادهباش اعلام کرده و همه را به زور به آنجا کشانده بود، در حالی که شهر تهران تقریباً خالی از سکنه شده بود. با وجودِ بمبارانِ شدیدِ دفترِ رئیسِ زندان و ساختمانهای اطراف، او در جای امن بوده و هیچ آسیبی ندیده بود. برخی از خانوادههای پرسنلِ کشتهشده قصد دارند علیهِ رئیسِ زندان شکایت کنند. به زعمِ آنان رئیسِ زندان در بالا رفتنِ غیرعادیِ تلفات نقشِ مهمی داشته است. این را چند تن از پرسنلِ زندان به من گفتهاند. هنوز تلفنهای بند ۸ کار میکردند. بلافاصله با نسرین و نیما تماس گرفتم و گفتم که اگر خبرِ بمبارانِ اوین را شنیدند نگران نباشند، من حالم خوب است
در آنسو حکومتی که با شعارِ رفعِ فیلترینگ درصدی از مردم را پای صندوقِ رأی کشانده بود، بهجایِ تقویتِ سرعتِ اینترنت و گسترشِ ارتباطاتِ خانوادهها و شهروندان در شرایطِ بحرانی، در یک اقدامِ گسترده و خرابکارانهی ملی، اینترنتِ کشور را کلاً قطع کرده و مردم را با وجودِ آوارگی، دربهدری، فلاکت و مرگِ عزیزانشان زمینگیر کرده بود. نسرین و نیما بهسختی توانسته بودند از طریقِ تلفن، خبرِ سلامتیام را به مهراوه که خارج از ایران بود بدهند. ساعت ۱۲ شب است. بیش از ۱۲ ساعت از بمبارانِ اوین سپری شده است. در اتاقِ کوچکمان جمع شدهایم. گوشهی اتاق، ظرفِ غذا به حالِ خود رها شده است. نه نهار خوردهایم و نه شام. گاز و آب قطع شده است. در آشپزخانهی مرکزی هنگامِ بمباران، داخلِ ظرفهای غذا که آمادهی پخش میشدهاند خاک و سنگریزه و خُردههای شیشه ریختهشده بود.
با وجودِ این، آنها را بینِ زندانیان تقسیم کرده بودند. ناگهان اعلام کردند که باید شبانه به زندانِ تهرانِ بزرگ برویم، که این خود آغازِ بدبختی و فاجعهی دیگری بود برای زندانیان. همانگونه که عفو بینالملل و دیدهبانِ حقوقِ بشر هم اعلام کردهاند، حمله به زندانِ اوین با هر هدفی صورت گرفته باشد بیتردید یک جنایتِ جنگی است. در این حمله هیچ هدفِ نظامی در کار نبوده و بیشترِ کشتهشدگان غیرنظامی، از جمله زندانیان، خانوادهها، پرسنلِ اداری، کادرِ درمان و حتی عابرینِ خیابانهای مجاورِ زندان بودهاند. بیش از ۱۱۹ نفر در این حمله کشته و دهها نفر مصدوم شدهاند.
کودکِ یکی از مددکارانِ زن جزو کشتهشدهها بوده است. دو تا از کلیدیترین بمبها که دادسرای اوین و مجتمعِ قضاییِ کچویی (جنبِ سالنِ ملاقات) را هدف قرار داده بود منفجر نشدهاند. در صورتِ انفجارِ این دو بمب، عدهی بسیار زیادی هم در این دو مکان کشته میشدند. ۴۰ نفر کادرِ رسمی زندان (۱۱ زن و ۲۹ مرد) جزو کشتهشدگانند. آمارِ دقیقی از نیروهای انتظامی، پرسنلِ قراردادی و غیره اعلام نشده است. مسئولِ ایستگاه آتشنشانیِ داخلِ زندان، رانندهی وَنِ داخلِ زندان و برخی از بازجویان و پرسنلِ وزارتِ اطلاعات جزو کشتهشدگان هستند. سرپرستِ دادسرای اوین بالاترین و امنیتیترین مقامی است که در این حمله کشته شد. از ۱۴ نفر سرباز، نیمی از آنها در محلِ آسایشگاهشان کشته شدهاند.
هیچکدام از بندها مستقیماً هدفِ بمباران نبودهاند، اما زندانیانِ زیادی در محوطه و در دفاترِ اداری و مسیرِ ورود و خروجِ زندان کشته شدهاند که آمارشان را مخفی کردهاند. قوهی قضائیه و سازمان زندانها بهدلیلِ نقشداشتنِ خود در بالارفتنِ آمارِ کشتهها از اعلامِ دقیقِ تعدادِ کشتهشدگان خودداری میکنند. هنوز اسمِ یک زندانیِ کشتهشده را هم اعلام نکردهاند. اکنون نزدیک به چهار هفته است که پس از ۴۵ روز به زندانِ اوین برگشتهایم؛ زندانِ اوینی که تماماً ویرانه است.
تنها کاری که پس از بمباران کردهاند برپا کردنِ سردستیِ درِ اصلیِ زندان با تابلوی سردرِ معروفش و دیوارِ بیرونیِ زندان است. غیر از این هیچ کاری، دقیقاً هیچ کاری نکردهاند حتی آهنپارههای خودروهای منفجر شده و آسیبدیده را هم جابهجا نکردهاند. همهجا انباشته از خاک و آوار و خرابی است. کادر و مدیرانِ زندان، آواره و بههمریخته و بیسازمان، هیچ برنامهای برای ادارهی زندان ندارند. گیج و سردرگم دورِ خودشان میچرخند. دهها کارمند و مدیر، علاف اینسو و آنسو پرسه میزنند.
از کلِ زندان، تنها بخشی از بندِ ۷ را که مستقیماً بمباران نشده بود جارو کردهاند تا حدودِ ۵۰۰ زندانیِ عمدتاً سیاسی را در آنجا مستقر کنند. زندانیان را داخلِ سالنها محبوس کردهاند و امکانِ استفادهی آنان از کتابخانه و سالنِ ورزشی از آنها سلب شده است. بیشترِ نانِ زندان را مستقیماً در سطلهای زباله خالی میکنیم چرا که قابلِ خوردن نیست. وحشت و نگرانی از حملهی مجدد بینِ پرسنلِ زندان موج میزند. اوین برای پذیرشِ زندانی بههیچوجه آماده نبود اما چندصد زندانی را آوردهاند تا نشان دهند این زندان تعطیل نشده است و نمادِ سرکوب همچنان پابرجاست حتی اگر رئیسِ زندانش دفتری نداشته و آوارهی ویرانهها باشد.
ما را به اوین برگرداندهاند تا نشان دهند این سنگر خالی نیست گرچه اینجا بهواقع شبیهِ خاکریز و سنگرِ ویرانشده است. اوینِ امروز نماد و الگویِ کوچکترِ کشوری است که میتوانست آباد و آزاد با مردمانی خوشبخت مهدِ صلح و آرامش و رفاه باشد. پینوشت: چند روز پیش گروهی از سربازان را که در زمانِ بمبارانِ زندان آسیبهای جسمی و روحیِ شدیدی دیدهاند برای ویزیت و مشاورهی روانپزشکی به بهداریِ بند آوردند. برخی از آنها ۴ ساعت زیرِ آوار بودهاند و تجربههای تلخ و هولناکی را پشتِ سر گذاشتهاند. با وجودِ قطعِ عضو و یا آسیبهای شدیدِ روحی و جسمی، آنها را معاف از خدمت نکردهاند. ۱۴ تَن از همقطارانشان مقابلِ چشمانشان کشته شدهاند. آنها اگر حقِ انتخاب داشتند هیچکدام سربازیِ اجباری را انتخاب نمیکردند؛ هرکدام از آنها میتوانستند یک هنرمند، ورزشکار، و یا صنعتگرِ موفق و برجستهای باشند.
رضا خندان
زندان اوین
۲۵

راستگوی بی طرفدار - سالزبورگ، اتریش
زندان اوین بعنوان نمادسرکوب و قتل مردم ایران بمباران شد و طبق آمار دولت آخوندی هیچ زندانی سیاسی کشته نشد و لی 29 راس مرد و 11 راس زن سقط شدند که امنیتی بودند. البته بنظر میآید انتخاب خوبی نبوده.اسراییل خدا نیست. آنها هم اشتباه میکنند ولی هدف و نتیجه اش بد نبوده فقط زندانیان عزیز اذیت شدند
22
15
دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۸:۱۲
۴۳

paksan - ایران، ایران
با اینکه خانوم ایشون و قشر همفکران ایشون خیلی به اسم حقوق بشر و دفاع از حقوق بشر فعالیت کردند و میکنند ولی واقعا خانوم ایشون هیچ فعالیتی درباره این حمله و ضایع شدن حقوق بشر در زندان اوین بدست حمله کنندگان نکرد؟ احتمالا بخاطر این نبوده که ایشون هم مواجب بگیر موساد و اسرائیل بودند؟ چطور برای خیلی کمتر از این حمله و خیلی کمتر از این کشتار ایشون و بقیه سازمانهای حقوق بشر خودشون را جر میدادند ولی برای این حمله که به کشته شدن خانواده های زندانیان و افراد ملاقاتی و چندین سرباز هم شد این همه سازمان و افراد مدعی حقوق بشر زبونشون بند آمد؟ آیا محکومیت این دفاع از ج.ا بود؟ یا اینکه چیزی که توش پول نداشته باشه اینها زحمت به خودشون نمیدن!!! واقعا چطور میشه اینها واسه حکم اعدام یک قاتل صدها اعلامیه و نه به اعدام میدن و بشدت در رسانه های اونطرف سرتیتر میشه ولی برای این کشتار هیچی!؟ آیا اون سرتیتر شدنها با پول و روابط بوده و الان که خودشون حمله کردند سکوت؟ دیروز ترامپ گفت برای قاتل رفیقش حکم اعدام میخواهد و در عین ناباوری هیچکدوم از سازمانهای حقوق بشری صداشونم در نیامد!! عجیبه نه؟
17
4
دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۸:۵۸
۴۳

paksan - ایران، ایران
راستگوی بی طرفدار - سالزبورگ، اتریش
دروغگوی ......- آیا خانواده های زندانیان که برای ملاقات آمده بودند و چندین سرباز که دوره سربازی را میگذرانند نماد سرکوب هستند؟ زندان اوین قبل عنقلاب و زمان شاه نماد چی بود؟ در سال اول انقلاب که زندان دست مجاهدین و چپی ها بود نماد چی بود؟ زندانهای بقیه کشورها نماد آزادی هستش؟ زندان های آمریکا که یک مورد همین جفری اپستین را گفتند خودکشی کرده یا ابوغریب نماد چی بود؟ آیا اپستین اگر در ایران خودکشی کرده بود نمیگفتید که حکومت کشته اش تا گند کاراش بیشتر درنیاد ؟ ولی چطور میشه هیچ نهاد حقوق بشری حتی یک اعلامیه درباره این خودکشی نداده؟ از مردم هر کشوری که بپرسی زندان نماد چیه به نظرت چی میگند؟ پس هر کشوری بیاد زندانها را بزنه دیگه !!! این میشه استدلال شما مزدورها که کارتون شده رفع و رجوع کردن و ماست مالی جنایتهای نتانیاهو بخاطر اینکه با حکومت مشکل دارید کل ایران و مردم ایران را زیر سوال میبرید؟16
5
دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۹:۰۸
۸۵

siavash786 - شیکاگو، ایالات متحده امریکا
آخرش ما یک رهبر چلاق مفعول داریم با چند تا هواخواه دلاک یا کیسه کش مثل چلیپا و سرباز رهبر که فعلا فراری است . قوی باش ، بزودی ایران را دوباره خواهید ساخت
10
19
دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۹:۲۷