تصاویر؛ وقتی تهران و تلآویو بهترین دوستان خاورمیانه بودند

در دوران پیش از انقلاب ۱۳۵۷، ایران و اسرائیل روابطی گرم، گسترده و چندوجهی داشتند که شاید برای نسلهای امروز، تصوری ناممکن به نظر برسد. این دو کشور، که امروز در جبهههای متضاد منطقهای قرار گرفتهاند و درگیر تقابلهای شدید سیاسی و نظامی هستند، روزگاری نه تنها متحدان استراتژیک یکدیگر محسوب میشدند، بلکه همکاریهای عمیقی در زمینههای اقتصادی، نظامی، اطلاعاتی و حتی فرهنگی را تجربه میکردند. این پیوند، ریشه در منافع مشترک منطقهای و دیدگاههای پراگماتیک رهبران وقت داشت که فراتر از اختلافات ایدئولوژیک، به دنبال ثبات، توسعه و افزایش نفوذ در منطقه پرآشوب خاورمیانه بودند. این فصل از تاریخ، یادآور پیچیدگیهای روابط بینالملل و تغییرات شگرفی است که میتواند در چشماندازهای ژئوپلیتیکی رخ دهد.
آغاز یک پیوند استراتژیک: به رسمیت شناختن غیررسمی اسرائیل و پیامدهای آن
نقطه آغاز این روابط، به سال ۱۹۵۰ بازمیگردد؛ زمانی که ایران، برخلاف بسیاری از کشورهای عربی منطقه که با اسرائیل در وضعیت جنگی قرار داشتند و موجودیت آن را به رسمیت نمیشناختند، به صورت دوفاکتو (غیررسمی) اسرائیل را به رسمیت شناخت. این اقدام، یک حرکت جسورانه و استراتژیک از سوی ایران بود که نشاندهنده اولویتبندی منافع ملی بر همبستگیهای پانعربی بود. تهران با این کار، عملاً خود را از جبهه خصمانه اعراب علیه دولت نوپای یهود جدا کرد و راه را برای همکاریهای آینده در حوزههای مختلف گشود. این تصمیم، نه تنها یک گام دیپلماتیک مهم بود، بلکه نشانهای از یک تغییر پارادایم در سیاست خارجی منطقه محسوب میشد، که در آن ایران به دنبال جایگاه مستقل و قدرتمندتری در خاورمیانه بود و تمایل داشت با بازیگران جدید منطقهای نیز روابط برقرار کند. این به رسمیت شناختن غیررسمی، به ایران امکان میداد تا بدون تحریک مستقیم کشورهای عربی، از مزایای روابط با اسرائیل بهرهمند شود.

تیم شطرنج ایران (سمت چپ) در المپیاد جهانی شطرنج در حیفا، اسرائیل، در سال ۱۹۷۶، با همتایان آمریکایی خود رقابت میکنند.
دکترین پیرامونی و دشمنان مشترک: پایههای یک اتحاد پنهان و استراتژیکروابط ایران و اسرائیل بر پایه یک دکترین استراتژیک مشترک، موسوم به "دکترین پیرامونی" استوار بود. این دکترین، که توسط دیوید بن گوریون، اولین نخستوزیر اسرائیل مطرح شد، بر ایده ایجاد اتحاد با کشورهای غیر عربی در خاورمیانه (مانند ایران، ترکیه و اتیوپی) برای مقابله با دو تهدید اصلی تأکید داشت: اول، ناسیونالیسم رادیکال عربی که توسط کشورهایی مانند مصر جمال عبدالناصر رهبری میشد و تهدیدی برای هر دو کشور محسوب میشد؛ و دوم، نفوذ فزاینده شوروی در منطقه که میتوانست توازن قدرت را بر هم بزند. هر دو کشور، ناسیونالیسم افراطی عربی را که با اهداف توسعهطلبانه و ضد اسرائیلی همراه بود، و همچنین گسترش کمونیسم را تهدیدی جدی برای امنیت، ثبات و استقلال خود میدانستند. این اشتراک منافع و درک مشترک از تهدیدات، پایههای یک اتحاد قوی و اغلب پنهان را بنا نهاد که به هر دو طرف امکان میداد تا در برابر فشارهای منطقهای و بینالمللی، از یکدیگر حمایت کنند.
شریان حیاتی نفت: اقتصاد در خدمت استراتژی و امنیت انرژی
همکاریهای اقتصادی نقش محوری در این روابط ایفا میکرد و فراتر از یک مبادله ساده کالا بود؛ این یک شراکت استراتژیک محسوب میشد. ایران، به عنوان یکی از بزرگترین تولیدکنندگان نفت جهان و عضو اوپک، شریان حیاتی انرژی اسرائیل بود. به ویژه پس از جنگ ششروزه در سال ۱۹۶۷ که کشورهای عربی صادرات نفت به اسرائیل را به طور کامل تحریم کردند و این کشور را در بحران انرژی قرار دادند، نفت ایران به مهمترین و تقریباً تنها منبع تأمین انرژی اسرائیل تبدیل شد. این جریان پایدار نفت، امنیت انرژی اسرائیل را تضمین میکرد و به این کشور امکان میداد تا در برابر فشارهای منطقهای مقاومت کند. در مقابل، اسرائیل نیز تخصص خود را در زمینههای مختلف، از جمله کشاورزی در مناطق خشک، فناوریهای آبیاری پیشرفته، و همچنین تکنولوژیهای نظامی و امنیتی، در اختیار ایران قرار میداد. این تبادل، یک رابطه سودمند متقابل را شکل داده بود که منافع اقتصادی و استراتژیک هر دو کشور را تامین میکرد.

نمایشی از نشریات ایرانی در نمایشگاه کتابی در اورشلیم (بیتالمقدس) در سال ۱۹۶۳.
همکاریهای نظامی و اطلاعاتی: از آموزش تا پروژههای تسلیحاتی مشترکروابط نظامی و اطلاعاتی میان تهران و تلآویو بسیار عمیق و گسترده بود. سازمانهای اطلاعاتی موساد (اسرائیل) و ساواک (ایران)، همکاریهای گستردهای در زمینه تبادل اطلاعات حیاتی، آموزش نیروهای امنیتی و عملیات مشترک علیه تهدیدات منطقهای و بینالمللی داشتند. افسران و کارشناسان نظامی اسرائیلی به طور منظم در ایران حضور داشتند و به آموزش نیروهای نظامی و امنیتی ایران در حوزههای مختلف، از جمله تاکتیکهای رزمی، جمعآوری اطلاعات و استفاده از تجهیزات پیشرفته کمک میکردند. فراتر از آموزش، دو کشور حتی در یک پروژه محرمانه و بلندپروازانه، به طور مشترک بر روی توسعه یک سیستم موشکی پیشرفته کار میکردند که نشاندهنده سطح بیسابقه اعتماد، اشتراک دانش فنی و همکاری استراتژیک در حساسترین حوزهها بود. این همکاریها، به تقویت توان دفاعی ایران و افزایش قدرت بازدارندگی اسرائیل در منطقه کمک شایانی میکرد.

عکسی که توسط عکاس اسرائیلی، بنو روتنبرگ، در سال ۱۹۶۸ گرفته شده و باستانشناسانی ناشناس را در حال کار در استان گیلان ایران نشان میدهد.
دیپلماسی در بالاترین سطوح: رفت و آمد مقامات عالیرتبه و اهمیت نمادین آنبا وجود اینکه روابط به دلیل ملاحظات حساس منطقهای و جلوگیری از تحریک کشورهای عربی اغلب غیرعلنی و در پشت پرده صورت میگرفت، اما رفت و آمد مقامات عالیرتبه بین دو کشور امری عادی محسوب میشد. دیپلماتها، وزرا، فرماندهان نظامی و حتی اعضای خانواده سلطنتی ایران، به اسرائیل سفر میکردند و در مقابل، مقامات بلندپایه اسرائیلی نیز در تهران مورد استقبال قرار میگرفتند. این دیدارها، که گاهی با پوششهای دیپلماتیک یا تجاری انجام میشد، نشاندهنده عمق روابط دیپلماتیک و سیاسی بود که فراتر از پروتکلهای رسمی، به یک درک متقابل و اعتماد استراتژیک رسیده بود. این تبادلات در بالاترین سطوح، نه تنها به هماهنگی سیاستها و برنامهها کمک میکرد، بلکه به عنوان یک نماد مهم از اتحاد و همبستگی میان دو کشور عمل میکرد، حتی اگر این اتحاد به طور علنی اعلام نمیشد.

حضور یک جامعه یهودی بزرگ و ریشهدار در ایران، که قدمت آن به هزاران سال پیش بازمیگشت، نقش مهمی در تسهیل روابط فرهنگی و اجتماعی میان دو کشور ایفا میکرد. یهودیان ایرانی، با حفظ هویت و سنتهای مذهبی و فرهنگی خود، بخشی جداییناپذیر از بافت اجتماعی و اقتصادی ایران بودند و در عین حال، ارتباطات نزدیکی با اسرائیل داشتند. این جامعه، به عنوان یک پل انسانی و فرهنگی، به درک متقابل و تبادل فرهنگی میان دو ملت کمک میکرد و نمادی از همزیستی مسالمتآمیز میان ادیان مختلف در ایران بود. آنها نه تنها در اقتصاد و فرهنگ ایران فعال بودند، بلکه میتوانستند به عنوان کانالی برای ارتباطات غیررسمی و تسهیل تبادلات میان دو کشور عمل کنند.

یک نفتکش ایرانی در حال ورود به بندری در اسرائیل در سال ۱۹۷۵. پس از جنگ ششروزه در سال ۱۹۶۷، خصومت اعراب با اسرائیل و متحدانش منجر به بحران بینالمللی نفت شد. در آن زمان، نفت ایران شریان حیاتی اسرائیل را تأمین میکرد.
پروازهای روزانه و گردشگری: عادیسازی روابط در سطح مردمیدر اوج این روابط دوستانه، پروازهای منظم و حتی روزانه بین تهران و تلآویو برقرار بود. این پروازها، نه تنها برای مقامات دولتی و تجار، بلکه برای گردشگران و مردم عادی نیز امکان سفر و بازدید از هر دو کشور را فراهم میکرد. شهروندان اسرائیلی میتوانستند آزادانه به ایران سفر کنند و از جاذبههای تاریخی و فرهنگی غنی آن، از جمله تخت جمشید، اصفهان و شیراز دیدن کنند. در مقابل، ایرانیان نیز میتوانستند به اسرائیل بروند و از اماکن مذهبی و تاریخی آن بازدید نمایند. این عادیسازی در سطح مردمی، نشانهای از عمق روابط و پذیرش متقابل بود که فراتر از سیاستهای رسمی، به زندگی روزمره مردم نیز سرایت کرده بود و به تبادلات فرهنگی و انسانی کمک شایانی میکرد.

عکسی که توسط عکاس اسرائیلی، بنو روتنبرگ، در سال ۱۹۶۸ گرفته شده و همکارش را در حال نزدیک شدن به ویرانههای تخت جمشید، پایتخت باستانی امپراتوری ایران، نشان میدهد.
کشاورزی و توسعه: انتقال دانش و فناوری برای خودکفایی
یکی از حوزههای مهم همکاری، کشاورزی بود که در آن اسرائیل تواناییهای چشمگیری از خود نشان داده بود. اسرائیل، با وجود محدودیتهای شدید منابع آبی و شرایط اقلیمی خشک، در زمینه کشاورزی مدرن، فناوریهای آبیاری پیشرفته (مانند آبیاری قطرهای) و مدیریت منابع آب به پیشرفتهای چشمگیری دست یافته بود. این دانش و فناوری حیاتی، به ایران منتقل میشد و کارشناسان اسرائیلی در پروژههای کشاورزی ایران، به ویژه در مناطق خشک و نیمهخشک، مشارکت فعال داشتند. این همکاریها به ایران کمک میکرد تا بهرهوری کشاورزی خود را افزایش دهد، با چالشهای کمبود آب مقابله کند و در زمینه امنیت غذایی به خودکفایی بیشتری برسد، که این امر برای توسعه پایدار کشور بسیار حیاتی بود.

کشتیگیرانی از اسرائیل و ایران در هفتمین دوره بازیهای ماکابیا در تلآویو، اسرائیل، در اوت ۱۹۶۵ به مصاف یکدیگر میروند. این بازیها هر چهار سال یک بار برگزار میشود و برای ورزشکاران یهودی از سراسر جهان آزاد است.
آموزش و تبادل علمی: پرورش نخبگان و ارتقاء ظرفیتهاتبادلات آموزشی و علمی نیز بخش مهمی از این روابط گسترده بود. دانشجویان و متخصصان ایرانی برای آموزش و کسب تخصص در رشتههای مختلف، از جمله مهندسی، پزشکی، کشاورزی و علوم نظامی، به اسرائیل اعزام میشدند و در دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی این کشور تحصیل میکردند. در مقابل، کارشناسان و اساتید اسرائیلی نیز برای ارائه آموزش و مشاوره در حوزههای مختلف به ایران میآمدند. این تبادلات، به پرورش نخبگان در هر دو کشور کمک میکرد و زمینهساز پیشرفتهای علمی و فناورانه بود. این همکاریها نه تنها به انتقال دانش کمک میکرد، بلکه به ایجاد شبکهای از روابط حرفهای و علمی میان متخصصان دو کشور منجر میشد.

یک مراسم عروسی یهودی در مکانی نامشخص در ایران در دهه ۱۹۵۰. این مراسم توسط خاخام شلومو کوهن صدق (وسط راست)، خاخام اعظم کشور، اجرا میشود. نوشته عبری پشت گروه به آیه کتاب مقدس اشاره دارد: "همسرت در خانه شما مانند تاک پربار خواهد بود؛ فرزندانت در اطراف سفره شما مانند نهالهای زیتون خواهند بود."
پروژههای زیربنایی: مشارکت در توسعه ملی و صنعتیسازیدر برخی پروژههای زیربنایی و صنعتی ایران نیز، حضور و مشارکت شرکتها و کارشناسان اسرائیلی مشاهده میشد. این همکاریها، به توسعه زیرساختهای حیاتی ایران، از جمله در حوزههای انرژی (مانند ساخت خطوط لوله نفت)، مدیریت آب (مانند ساخت سدها و شبکههای آبیاری)، و راهسازی کمک میکرد. این سطح از مشارکت، نشاندهنده اعتماد متقابل و تمایل به همکاری در پروژههای بزرگ ملی بود که به صنعتیسازی و مدرنیزاسیون ایران کمک شایانی میکرد. شرکتهای اسرائیلی با تخصص خود در این زمینهها، نقش مهمی در پیشبرد اهداف توسعهای ایران ایفا میکردند.

مردانی از خاورمیانه و آفریقا در حال گوش دادن به سخنرانی درباره کشاورزی در یک مرکز آموزشی در بیت برل، کمی در شمال تلآویو، در سال ۱۹۷۱.
نگاه شاه به آینده: پراگماتیسم در سیاست خارجی و جایگاه ایران در منطقهمحمدرضا شاه پهلوی، رهبر وقت ایران، دیدگاهی کاملاً پراگماتیک و واقعبینانه به سیاست خارجی داشت. او منافع ملی ایران را فراتر از ایدئولوژیها و اختلافات زودگذر منطقهای میدید و به دنبال ایجاد یک محور قدرت در منطقه بود. شاه معتقد بود که اتحاد با اسرائیل، در برابر تهدیدات ناسیونالیسم رادیکال عربی و نفوذ فزاینده کمونیسم از سوی شوروی، به نفع امنیت و ثبات ایران است. این دیدگاه واقعبینانه و آیندهنگرانه، عامل اصلی شکلگیری و تداوم روابط گرم با اسرائیل بود. او به دنبال تقویت جایگاه ایران به عنوان یک قدرت منطقهای مستقل بود و از هر ابزاری، از جمله روابط با اسرائیل، برای دستیابی به این هدف استفاده میکرد.

گاوهای شیری در حال بارگیری به یک هواپیمای باری که عازم ایران بود، در یک فرودگاه اسرائیلی در سال ۱۹۶۵. در حالی که اسرائیل از نفت ایران بهرهمند میشد، تهران نیز تخصص اسرائیل را در فناوریهای کشاورزی و نظامی به دست میآورد.
سکوت دیپلماتیک: حفظ تعادل در منطقه و مدیریت حساسیتهابا وجود عمق و گستردگی روابط، هر دو کشور تلاش میکردند تا این اتحاد را تا حد امکان غیرعلنی و پنهان نگه دارند. این "سکوت دیپلماتیک" به ایران اجازه میداد تا روابط خود را با کشورهای عربی نیز حفظ کند و از سوی دیگر، اسرائیل نیز از تحریک بیشتر کشورهای منطقه و ایجاد تنشهای غیرضروری جلوگیری میکرد. این رویکرد، یک تعادل ظریف را در سیاست خارجی هر دو کشور حفظ میکرد و به آنها امکان میداد تا در محیط پیچیده و اغلب خصمانه خاورمیانه، منافع خود را پیش ببرند. این سیاست، نشاندهنده هوشمندی دیپلماتیک هر دو طرف در مدیریت حساسیتهای منطقهای بود.
رقابتهای ورزشی و فرهنگی: فراتر از سیاست و دیپلماسی
حتی در زمینههای ورزشی و فرهنگی نیز، روابط دوستانهای وجود داشت که فراتر از معادلات سیاسی و دیپلماتیک بود. تیمهای ورزشی ایران و اسرائیل در مسابقات مختلف بینالمللی، از جمله بازیهای آسیایی و المپیادهای جهانی، با هم رقابت میکردند و تبادلات فرهنگی نیز صورت میگرفت. این تعاملات، نشان میداد که روابط دو کشور تنها به سطوح سیاسی و نظامی محدود نمیشد، بلکه ابعاد مردمی و فرهنگی نیز داشت و به درک متقابل و کاهش سوءتفاهمها میان مردم دو ملت کمک میکرد. این رقابتهای سالم و تبادلات فرهنگی، نمادی از امکان همزیستی و تعامل در سطوح مختلف بود.

دیوید بن گوریون (سمت چپ)، اولین نخستوزیر اسرائیل، در دیداری با دیپلمات ایرانی رضا صفینیا (با کت و شلوار راهراه) در مهمانی هیئت ایرانی در اورشلیم در سال ۱۹۵۰. روابط بین دو کشور به قدری گرم شد که در نهایت پروازهای روزانه بین تهران و تلآویو برقرار شد. ایران و اسرائیل حتی به طور مخفیانه برای توسعه مشترک یک سیستم موشکی همکاری کردند.
پایان یک دوران: انقلاب ۱۳۵۷ و تغییر مسیر رادیکالبا پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، این دوران طلایی از همکاری و دوستی به شکلی ناگهانی و رادیکال به پایان رسید. رژیم جدید ایران، با رویکردی کاملاً ایدئولوژیک و ضد اسرائیلی، بلافاصله روابط خود را با اسرائیل قطع کرد و این کشور را به عنوان "دشمن صهیونیستی" و "غده سرطانی" منطقه معرفی نمود. سفارت اسرائیل در تهران به سفارت فلسطین تبدیل شد و تمامی همکاریهای اقتصادی، نظامی و اطلاعاتی متوقف گردید. این تغییر ناگهانی، نه تنها به روابط دوجانبه پایان داد، بلکه چشمانداز ژئوپلیتیکی منطقه را به کلی دگرگون کرد و آغازگر فصلی جدید از خصومت و تقابل بود.

دیپلمات ایرانی، رضا صفینیا، در حال ادای احترام به سربازان اسرائیلی هنگام ورود به اقامتگاه اولین رئیسجمهور اسرائیل، حییم وایزمن، در نزدیکی تلآویو در سال ۱۹۵۰. در سال ۱۹۵۰، ایران با به رسمیت شناختن غیررسمی کشور نوپای یهود، از همسایگان عرب خود فاصله گرفت.
تضاد امروز و حسرت گذشته: درسهایی از تاریخ برای آیندهامروز، نگاه به آن دوران از روابط ایران و اسرائیل، تضاد عمیقی را با وضعیت کنونی نشان میدهد. دو کشوری که روزگاری متحدان نزدیک و شرکای استراتژیک بودند، اکنون به دشمنان سرسخت یکدیگر تبدیل شدهاند و منطقه را در آستانه درگیریهای بزرگ و ویرانگر قرار دادهاند. این تاریخ، یادآور این نکته است که روابط بینالملل همواره در حال تغییر است و آنچه امروز غیرممکن به نظر میرسد، روزی واقعیتی ملموس بوده است. درک این گذشته، میتواند به تحلیلگران و سیاستمداران کمک کند تا پیچیدگیهای کنونی را بهتر درک کنند و شاید، در آیندهای دور، راهی برای بازگشت به ثبات و همکاری در منطقه بیابند.




