مصایب سه جوان پنجابی در ایران؛ «کتکمان زدند، با چاقو زخمیمان کردند و وادارمان کردند ادرار بنوشیم»
+5
رأی دهید
-8

بی بی سی:«ما را به شدت کتک زدند، پولهایمان را هم گرفتند. برهنهمان کردند، با کمربند زدند و با چاقو زخمیمان کردند. مجبورمان کردند ادرار یکدیگر را بنوشیم.»
اینها سخنان جاسپال سینگ یکی از سه جوانی است که در ایران ربوده شد و اخیرا به هند برگشت.
این سه جوان اهل مناطق سنگرور، هوشیارپور و نوانشهر در هند هستند، روز ۱ مه به مقصد استرالیا به راه افتاده بودند ولی در ایران ناپدید شدند.
خانوادههای این جوانان مدعی بودند که پسرانشان در ایران ربوده شدهاند.
پلیس ایران در ماه ژوئن پس از درخواست والدینشان و مداخله هند آنها را نجات داد.
در آن زمان، سفارت هند در تهران نیز با انتشار پستی در حساب ایکس خود، به نقل از پلیس ایران نوشت: «رسانههای محلی در ایران گزارش کردهاند که پلیس سه مرد هندی را که در ایران ناپدید شده بودند، پیدا کرده و آزاد کرده است.»
پس از آن، از ۱ تا ۲۱ ژوئن، این سه جوان در اقامتگاهی که مقامات سفارت هند در تهران در اختیارشان گذاشته بودند، ماندند و در نهایت این سه جوان در «عملیات سِند» به هدایت دولت هند به کشورشان برگشتند.
دولت هند عملیات سند را برای خروج امن شهروندان هندی که در پی جنگ ایران و اسرائیل در منطقه گرفتار شده بودند، به اجرا گذاشت.


جاسپال سینگ میگوید که روز ۱ آوریل به مقصد استرالیا حرکت کرده بود. قرار بود بعد از یک ماه اقامت در ایران به استرالیا برود.
اما واسطه اهل هوشیارپور (هند) او را به واسطههایی که در ایران مستقر بودند، سپرد.
او میگوید: «روز ۱ مه به ایران رسیدیم و به ما گفتند که ۶-۷ ساعت در فرودگاه تهران توقف داریم و باید داخل فرودگاه بمانیم و بیرون نرویم. اما آن واسطه بعداً گفت که یک روز و نصفی باید بمانیم.»
«ساعت ۸ یا ۹ صبح بود که به ایران رسیدم. هوسانپریت و آمریتپال سینگ حدود ۲:۳۰ بعد از ظهر رسیدند. واسطه ما عکس هر سه نفرمان را خواست و ما هم فرستادیم. سپس شمارهها و عکسهای ما را به واسطههای پاکستانی دیگری که با او در تماس بودند، فرستاد.»
او میگوید: «سپس آن واسطه گفت که دوستش به دنبال ما میآید و ما را در هتلی اسکان میدهد. او همچنین گفت که کل ایران را به ما نشان خواهد داد و بعد از آن، بلیت سیدنی ما از طریق دوبی بود.»
جاسپال سینگ در ادامه توضیح میدهد: «دو نفر از دوستان آن واسطه به دنبال ما به فرودگاه آمدند. هر سه نفر ما را سوار ماشین کردند و بردند. حدود یک ساعت با ماشین رفتیم و بعد از آن، ماشین دیگری آمد.»
به گفته جاسپال، سپس سه نفرشان را در دو ماشین جداگانه نشاندند و تلفنهایشان را گرفتند. بعد آنها را به خانهای بردند و به بهانهای پاسپورتهایشان را هم گرفتند.
او ادامه میدهد: «دلارها و یوروهایی که داشتیم را از ما خواستند و وقتی امتناع کردیم، ما را به شدت کتک زدند. پولهایمان را هم گرفتند. لباسهایمان را درآوردند، با کمربند و چاقو به جانمان افتادند.»

«ما را به مدت یک ساعت و نیم تا دو ساعت کتک زدند و گفتند که واسطه شما خبر داده که شما میخواستید با روش «دونکی» (مهاجرت غیرقانونی) به آمریکا بروید. ۱۰ تا ۱۲ روز مدام ما را کتک زدند. بعد قرصهایی به ما دادند که نمیدانستیم برای چه هستند و ما را به خانه دیگری بردند.»
«در خانه دوم به ما غذا دادند و گفتند حمام کنیم و لباسهایمان را عوض کنیم. سپس به ما گفتند که دیگر شما را کتک نمیزنیم و با خانوادهتان هم تماسی نخواهیم گرفت.»
جاسپال میگوید: «آنها ۱۵ روز اجازه تماس به ما ندادند و به خانوادهمان گفتند که پسرانشان مردهاند.»
او در ادامه توضیح میدهد: «بعد شروع کردند به زخمیکردنمان؛ لباسهایمان را درمیآوردند، دهانمان را میبستند و با چاقو زخمیمان میکردند. از خونریزی ما فیلم گرفتند و برای خانوادههایمان فرستادند و از آنها پول خواستند، اما خانوادهها قبول نکردند.»
«خانوادهها گفتند پول را میدهیم، اما پسرهایمان را هم در همان لحظه به ما تحویل دهید. اما آنها زیر بار نرفتند. ما را به شدت شکنجه کردند؛ روی صورتمان پلاستیک میکشیدند تا نفس کشیدن برایمان غیرممکن شود. بعد پلاستیک را برمیداشتند و سیلیهای محکمی به صورتمان میزدند.»
«۱۰ تا ۱۵ دقیقه، با سیخهای کباب مرغ و وردنههای نانپزی به سرمان میکوبیدند. پشتمان پر از جای چاقو است. با انبردست انگشتانمان را میپیچاندند و با چوب به پاهایمان میزدند.»

جاسپال تعریف میکند که آنها (آدمربایان) ۸ تا ۱۰ پاکستانی را نیز ربوده بودند و آنها را به عنوان هموطن پاکستانی به جاسپال و دوستانش معرفی کردند. با این حال، پول برخی از آن پاکستانیها پرداخت شد، اما آدمربایان حتی پس از گرفتن پول هم آنها را آزاد نکردند.
جاسپال میگوید که حدود اول ژوئن، پلیس آگاهی ایران حمله کرد و آنها را نجات داد.
به گفته جاسپال: «به خاطر ما، پاکستانیها هم نجات پیدا کردند. ما را به اداره پلیس بردند و از ما بازجویی کردند. تکتک از ما پرسیدند که چگونه به اینجا آمدهایم.»
جاسپال پس از رسیدن به خانه، از سفارت هند و پلیس ایران بینهایت سپاسگزار است. او همچنین به بقیه توصیه میکند که در دام واسطهها نیفتند و برای رفتن به خارج از کشور، مسیرهای غیرقانونی را انتخاب نکنند.

هوسانپریت سینگ اهل دهوری، نیز خانهاش را به مقصد استرالیا ترک کرده بود، اما پس از آن خانوادهاش مطلع شدند که او در ایران گرفتار شده است.
واسطه او، ابتدا بلیت او را برای ۲۲ آوریل رزرو کرد که لغو شد، سپس بلیت ۲۶ آوریل و پس از آن بلیت ۳۱ آوریل را گرفت.
هوسانپریت میگوید که او در ۱ مه به ایران رسید. در آنجا، واسطه ابتدا به او گفته بود که توقفش سه ساعته است، اما بعداً اعلام کرد که باید یک روز و نیم در آنجا بماند.
او ادامه میدهد: «بعد از این، واسطه از من عکسهایمان را خواست و گفت: «دوستم میآید و شما باید با او بروید، چون گفته که اتاقتان را در هتل مینا در تهران رزرو کرده است».»
هوسانپریت میگوید: «در ابتدا برای آزادی من از خانوادهام ۲ کرور روپیه (۲۰ میلیون روپیه) باج خواستند، سپس آن را به ۱ کرور کاهش دادند و در نهایت از خانواده هر سه نفرمان ۵۴ لاک روپیه (۵ میلیون و ۴۰۰ هزار روپیه) طلب کردند.»
«در ابتدا، خانوادهام گفتند که ما پول را میدهیم، اما شما بچههایمان را به ما بازگردانید. در همین حین، صد هزار روپیه به آنها پرداخت شد، اما آنها بعداً زیر قولشان زدند.»

او تعریف میکند: «در طول روز بارها ما را کتک میزدند. هشت جای بدنم آثار چاقو دارد و به ندرت چیزی برای خوردن یا حتی آب به ما میدادند.»
او اضافه میکند که حدود ۸ تا ۱۰ نفر دیگر که پاکستانی بودند هم، در ۱۷ ژوئن به آنجا آورده شدند.
«آنها را هم کتک میزدند و پول چهار نفر از آنها پرداخت شده بود، اما باز هم آزادشان نکردند.»
هوسانپریت میگوید که سرانجام پلیس ایران و مقامات هندی آنها را آزاد کردند.
او میگوید: «ما از مقامات سفارت هند در ایران و ماموران ایرانی تشکر میکنیم، چون به خاطر تلاشهای آنها، توانستیم به خانه بازگردیم.»
بالویندر کائور، مادر هوسانپریت، به بیبیسی گفت پدر هوسانپریت دو سال پیش فوت کرده و در حال حاضر هوسانپریت تنها کسی بود که خانواده را اداره میکرد. او را برای یافتن آیندهای بهتر به خارج از کشور فرستاده بودند.
او از دولتهای ایران و هند برای بازگشت پسرش به خانه، بسیار سپاسگزار است.
۶۲

یا فاطمه زهرا - کپنهاک ، دانمارک
ننه من غریبم بازی درنیارید. یوتیوب دیدم تو هند چه گند و کثافاتی میخورید. ادرار که واسه شماها کوکاکولاست.
35
3
یکشنبه ۰۸ تیر ۱۴۰۴ - ۲۲:۲۳
۴۰

کیانپور - ونکوور، کانادا
یا فاطمه زهرا - کپنهاک ، دانمارک
تو حرف نزنی سنگین تری....0
8
دوشنبه ۰۹ تیر ۱۴۰۴ - ۱۹:۴۹
۴۰

کیانپور - ونکوور، کانادا
از خواندن این متن شرمنده شدم....ما ایرانیان سمبل مهمان نوازی بودیم...چرا به این روز افتادیم؟
1
8
دوشنبه ۰۹ تیر ۱۴۰۴ - ۱۹:۴۹