اطلاعات گمراهکننده به عنوان سلاح انحراف جمعی در جنگ اسرائیل و ایران
+9
رأی دهید
-0

فرید الاَم - دیلی استار
در صحنه پرمخاطره ژئوپلیتیک خاورمیانه، کمتر رقابتی به اندازه رویارویی اسرائیل و ایران پیچیده و پرتبعات است. تقابل آنها که مدتها از طریق نیروهای نیابتی، عملیات پنهانی، و جنگ سایبری دنبال میشد، بهطور فزایندهای به جنگی نه تنها از موشکها و شبهنظامیان، بلکه از روایتها و برداشتها تبدیل شده است. در حالی که سایه یک درگیری تمامعیار در حال گسترش است، اطلاعات گمراهکننده نه تنها به عنوان یک عارضه جانبی جنگ، بلکه به عنوان خودِ سلاح جنگ ظهور میکند. این موضوع تنها به رویارویی اسرائیل و ایران محدود نمیشود. درگیریهای اخیر مانند جنگ اوکراین و روسیه، و حتی درگیریهای کوتاه اما شدید هند و پاکستان، نشان میدهند که چگونه اطلاعات گمراهکننده اکنون در شکلدهی به همدردی بینالمللی، اتحادهای دیپلماتیک، و مشروعیت میدان نبرد نقش محوری دارد.
اطلاعات گمراهکننده—اطلاعات عمدتاً گمراهکننده یا نادرست—نقشی استراتژیک در جنگهای معاصر ایفا کرده و محیط اطلاعاتی را شکل میدهد که افکار عمومی، دیپلماسی بینالمللی، و تصمیمات میدان نبرد بر آن استوارند. در منازعه اسرائیل و ایران، از اطلاعات گمراهکننده برای توجیه حملات پیشگیرانه، سلب مشروعیت از مخالفان، بسیج حمایت داخلی، و خنثی کردن محکومیت جهانی استفاده میشود. برخلاف پروپاگاندای قرن بیستم، اطلاعات گمراهکننده امروزی به صورت الگوریتمی تقویت شده و به صورت دیجیتالی پخش میشود تا عواقب جهانی داشته باشد. نکته مهم اینکه، این اطلاعات به صورت نامتناسب و عمدی توسط کنسرسیومی قدرتمند از زیرساختهای اطلاعاتی آمریکا، اسرائیل، و اروپا شکل میگیرد—که به یک طرف دست برتر قاطعی در انحصار تفسیر و کلیسازی ادراک در صحنه جهانی میدهد.
جنگ روانی با ابزارهای دیگر
برای هر دو طرف، اسرائیل و ایران، هدف شکلدهی به نحوه درک اقداماتشان است تا صرفاً انجام آنها. اسرائیل اغلب عملیات خود را به عنوان اقدامات پیشگیرانه در برابر تهدیدات وجودی توجیه میکند. هنگامی که شبهنظامیان تحت حمایت ایران در سوریه یا غزه هدف قرار میگیرند، مقامات اسرائیلی اقدامات خود را محدود، دقیق، و ضروری قلمداد میکنند. ایران، برعکس، چنین حملاتی را تجاوز غیرقانونی به تصویر میکشد، به هنجارهای بینالمللی استناد میکند و خود را قربانی طرحهای صهیونیستی و امپریالیستی معرفی میکند.
با این حال، این روایتهای رقیب به ندرت بر شواهد شفاف استوارند. آمار تلفات به صورت گزینشی گزارش میشود؛ تصاویر ماهوارهای دستکاری یا جعل میشوند؛ و فرادادهها (metadata) دستکاری میشوند. اما مزیت اطلاعاتی به طور کامل با اسرائیل و متحدانش است. با حمایت قوی از سوی آژانسهای اطلاعاتی آمریکا و اروپا—که اغلب به سیستمهای نظارتی جهانی، پایش رسانهای پیچیده مبتنی بر هوش مصنوعی، و کانالهای دیپلماتیک دسترسی دارند—اسرائیل از یک دست برتر ساختاری در کنترل جریان و چارچوببندی اطلاعات برخوردار است.
این همکاری اطلاعاتی صرفاً از منافع دفاع نمیکند، بلکه انتقاد را پیشبینی و خنثی میکند. پروندههای لو رفته، خلاصهاطلاعیههای ناشناس به رسانههای غربی، و افشای گزینشی اطلاعات برای ایجاد شک استراتژیک در مورد نیات ایران هماهنگ میشوند، در حالی که اقدامات اسرائیل تحت پوشش ضرورت و مشروعیت محافظت میشوند.
تسلیح رسانههای اجتماعی
میدان نبرد از قلمرو فیزیکی به فضای دیجیتال گسترش یافته است. در پلتفرمهایی مانند X (توییتر سابق)، تلگرام، اینستاگرام، و تیکتاک، ارتشهایی از رباتها، ترولها، و اینفلوئنسرهای همسو با ایدئولوژی در رقابتی دائمی بر سر معنا میجنگند. اسرائیل، با تقویت واحدهای سایبری خود و تلاشهای هماهنگ هسبارا (دیپلماسی عمومی)، به طور سیستماتیک روایتهای پرطرفدار را هدف قرار میدهد، و محتوایی را منتشر میکند که ادراکات تهدید ایرانی را برجسته کرده و پاسخهای نظامی خود را الزامات اخلاقی جلوه میدهد.
در همین حال، ایران از شبکهای از نیروهای نیابتی منطقهای و صداهای همسو در جنوب جهانی برای مقابله با این روایت استفاده میکند. اما نفوذ دیجیتالی ایران—گسسته، واکنشی، و از نظر زبانی تقسیمشده—به ندرت به همان گستردگی یا اعتبار در رسانههای اصلی غربی دست مییابد. عدم تقارن آشکار است: روایتهای دارای امتیاز اسرائیلی-همسو اغلب در نشریات معتبر از طریق مقالات نظارتی، روزنامهنگاری سفارشی (embedded journalism)، و انتشارات اندیشکدهها ظاهر میشوند، در حالی که پیامهای ایران از طریق لنز سوءظن و سلب مشروعیت فیلتر میشوند.
در اینجا، الگوریتم به یک متحد تبدیل میشود. محتوای منتقد اسرائیل یا همسو با فلسطینیها یا ایران در پلتفرمهای غربی بیشتر سرکوب، پرچمگذاری، یا شدوبن میشود—که بازتابی از وابستگی عمیقتر بین سیلیکون ولی، واشنگتن، و تلآویو است.
ابعاد نیابتی
گروههای نیابتی اکوسیستم اطلاعاتی را پیچیدهتر میکنند. حزبالله در لبنان، شبهنظامیان ایرانی در عراق و سوریه، و حماس در غزه نه تنها به عنوان بازیگران نظامی، بلکه به عنوان جنگجویان روایت عمل میکنند. از طریق ویدئوها، بیانیهها، و تصاویر شهادت، آنها درخواستهای احساسی را برای بسیج همبستگی منطقهای و خشم جهانی ایجاد میکنند. این تاکتیکها اغلب مرز بین اطلاعات و نمایش را مخدوش میکنند.
اما نیروهای نیابتی همچنین دلیل قابل قبول برای انکار (plausible deniability) را برای ایران فراهم میکنند. هنگامی که اطلاعات گمراهکننده از طریق کانالهای غیررسمی پخش میشود، ایران میتواند خود را کنار بکشد در حالی که همچنان از سردرگمی یا همدردی ناشی از آن بهرهمند میشود. اسرائیل نیز به نوبه خود از این ابهام برای افکندن سوءظن گسترده بر تمام فعالیتهای ایران استفاده میکند و حتی مخالفتهای مسالمتآمیز را براندازانه یا مرتبط با تروریسم میخواند.
مزیت اطلاعات گمراهکننده در اینجا دوباره با اسرائیل و متحدانش است که میتوانند به سرعت منطقه را با روایتهای متقابل پر کنند، که با آرشیوهای اطلاعاتی عمیق، دسترسی به مطبوعات، و اعتماد نهادی پشتیبانی میشوند.
تأثیرگذاری بر دیپلماسی بینالمللی
اطلاعات گمراهکننده تنها به خاورمیانه محدود نمیماند. هر دو کشور قصد دارند مؤسسات بینالمللی را تحت تأثیر قرار دهند و سیاست جهانی را شکل دهند. اسرائیل مکرراً در مورد جاهطلبیهای هستهای ایران هشدار میدهد، و گاهی اوقات اطلاعات را به صورت انتخابی منتشر یا تفسیر میکند. این افشاگریها، که اغلب از طریق اندیشکدههای غربی و روزنامهنگاران دوست منتشر میشوند، به ندرت با همان سختگیری که در مورد ادعاهای ایران اعمال میشود، مورد بررسی دقیق قرار میگیرند.
ایران با این ادعاها مقابله میکند که چنین افشاگریهایی ساختگی هستند و برای تحریک جنگ پیشگیرانه یا تحریمها طراحی شدهاند. اما ایران به دلیل عدم دسترسی برابر به پلتفرمهای رسانهای جهانی و اعتبار نزد مخاطبان غربی، برای جلب توجه تلاش میکند. این عدم توازن نتایج دیپلماتیک را تغییر میدهد: رژیمهای تحریم، فروش تسلیحات، و قطعنامههای سازمان ملل اغلب تحت تأثیر روایتهایی قرار میگیرند که در "اتاقهای پژواک" غربی ساخته میشوند، که بسیاری از آنها از اطلاعاتی نشأت میگیرند یا با منافع اسرائیل همسو هستند.
سرکوب مخالفت، تولید رضایت
در داخل، اطلاعات گمراهکننده هدف دوگانه دارد: بیاعتبار کردن دشمنان خارجی و خفه کردن مخالفت داخلی. ایران مکرراً شبح خرابکاری اسرائیل یا جاسوسی غرب را برای سلب مشروعیت از اعتراضات و دستگیری منتقدان، با برچسب زدن آنها به عنوان عوامل خارجی، به کار میگیرد. اسرائیل، به ویژه در طول تشدید نظامی، مخالفت با اقدامات خود را با یهودستیزی یا خیانت برابر میداند و فضایی از ترس ایجاد میکند که آزادی روزنامهنگاری و دانشگاهی را محدود میکند.
این همگرایی امنیت، ناسیونالیسم، و کنترل اطلاعات به سختی منحصر به این کشورها است، اما شدت آن در منازعه اسرائیل و ایران نشان میدهد که چگونه اطلاعات گمراهکننده به مرکز نگهداری رژیم تبدیل شده است. در هر دو جامعه، با مشکوک شدن به خود حقیقت، فضای بحث محدود میشود.
مه جدید: هرج و مرج معرفتی
"مه جنگ" کلاسیک به عدم قطعیت فرماندهان در آشوب نبرد اشاره دارد. امروز، این مه معرفتی است. چه چیزی واقعی است؟ چه چیزی دستکاری شده است؟ چه چیزی صحنهسازی شده است؟ در منازعه اسرائیل و ایران، این تصادفی نیست—بلکه طرحی از پیش تعیین شده است. هدف نه اثبات یک حقیقت، بلکه تسخیر میدان اطلاعاتی با ادعاهای متناقض، به تأخیر انداختن اقدام و تعمیق تفرقه است.
اتحاد اسرائیل با اکوسیستمهای رسانهای و دستگاههای اطلاعاتی غربی تضمین میکند که روایتهای آن اغلب اول و با اقتدار بیشتری ظاهر میشوند. ایران، در مقابل، باید با ابزارهای کمتر، اعتبار کمتر، و خطر بیشتر برای رد این روایتها تلاش کند. این عدم تقارن معرفتی، افکار عمومی جهانی و سیاستگذاران را در برابر اقناع از طریق تکرار به جای راستیآزمایی آسیبپذیر میکند.
اطلاعات گمراهکننده به عنوان سلاح انحراف جمعی
در منازعه در حال وقوع اسرائیل و ایران، اطلاعات گمراهکننده جانبی نیست—بلکه محوری است. اما برخلاف یک زمین بازی برابر از ادعاهای مورد مناقشه، جنگ اطلاعات گمراهکننده نامتقارن است. با تقویت الگوریتمی و حمایت استراتژیک زیرساختهای اطلاعاتی و رسانهای آمریکا و اروپا، اسرائیل نفوذ نامتناسبی بر آنچه به روایت غالب تبدیل میشود، اعمال میکند.
این به معنای تبرئه ایران یا کماهمیت جلوه دادن دستکاریهای خود نیست، بلکه برجسته کردن این است که چگونه قدرت ادراک را شکل میدهد. اطلاعات گمراهکننده اعتماد را از بین میبرد—نه فقط در دولتها، بلکه در خود مفهوم واقعیت مشترک. اگر جامعه بینالمللی امید به کاهش تنش در این رویارویی بیثبات دارد، باید با عدم توازن روایتی که در ساختار قدرت دیجیتال و دیپلماتیک ریشه دوانده است، مقابله کند.
پیچیدهتر کردن این وضعیت، شکاف عمیق در ساختار سیاسی ایالات متحده است—بین اردوگاه نئومحافظهکار مداخلهگر که مدتهاست با جاهطلبیهای استراتژیک اسرائیل همسو بوده و جناح راست متمایل به انزواگرایی (MAGA) که سرسختانه با کشیده شدن به باتلاق دیگری در خاورمیانه، به ویژه یکی که توسط آرزوهای تغییر رژیم هدایت میشود، مخالف است. این گسست داخلی در عرصه اطلاعات گمراهکننده نیز نمود پیدا میکند، با درز اطلاعات متناقض، پیامرسانیهای متضاد، و اطلاعات سیاسیشده که روایتهایی را شکل میدهند که به مخاطبان داخلی و بینالمللی میرسند. به طرز طعنهآمیزی، این ناسازگاری—که ریشه در منافع حزبی به جای خویشتنداری اصولی دارد—تاکنون به عنوان ترمز درگیر شدن تمامعیار ایالات متحده عمل کرده و تلاشهای عناصر تندروتر را برای درگیر کردن واشنگتن در "اتمام کار"ی که اسرائیل ممکن است آغاز کرده باشد، خنثی کرده است.
با این حال، ضرورت روشن است: در روزنامهنگاری واقعاً مستقل سرمایهگذاری کنید، چارچوبهای راستیآزمایی چندجانبه ایجاد کنید، و مسئولیتپذیری را بر پلتفرمهای دیجیتال اعمال کنید. در عصری که وایرال شدن (فراگیری) بر صحت (درستی) میچربد—و در جایی که درز اطلاعات اطلاعاتی به عنوان روزنامهنگاری جلوه میکند—حقیقت تنها به خطر نمیافتد؛ بلکه به طور سیستماتیک برچیده میشود. در این جنگ اطلاعاتی نامتقارن، این فرسایش حقیقت ممکن است خطرناکترین تلفات باشد.
در صحنه پرمخاطره ژئوپلیتیک خاورمیانه، کمتر رقابتی به اندازه رویارویی اسرائیل و ایران پیچیده و پرتبعات است. تقابل آنها که مدتها از طریق نیروهای نیابتی، عملیات پنهانی، و جنگ سایبری دنبال میشد، بهطور فزایندهای به جنگی نه تنها از موشکها و شبهنظامیان، بلکه از روایتها و برداشتها تبدیل شده است. در حالی که سایه یک درگیری تمامعیار در حال گسترش است، اطلاعات گمراهکننده نه تنها به عنوان یک عارضه جانبی جنگ، بلکه به عنوان خودِ سلاح جنگ ظهور میکند. این موضوع تنها به رویارویی اسرائیل و ایران محدود نمیشود. درگیریهای اخیر مانند جنگ اوکراین و روسیه، و حتی درگیریهای کوتاه اما شدید هند و پاکستان، نشان میدهند که چگونه اطلاعات گمراهکننده اکنون در شکلدهی به همدردی بینالمللی، اتحادهای دیپلماتیک، و مشروعیت میدان نبرد نقش محوری دارد.
اطلاعات گمراهکننده—اطلاعات عمدتاً گمراهکننده یا نادرست—نقشی استراتژیک در جنگهای معاصر ایفا کرده و محیط اطلاعاتی را شکل میدهد که افکار عمومی، دیپلماسی بینالمللی، و تصمیمات میدان نبرد بر آن استوارند. در منازعه اسرائیل و ایران، از اطلاعات گمراهکننده برای توجیه حملات پیشگیرانه، سلب مشروعیت از مخالفان، بسیج حمایت داخلی، و خنثی کردن محکومیت جهانی استفاده میشود. برخلاف پروپاگاندای قرن بیستم، اطلاعات گمراهکننده امروزی به صورت الگوریتمی تقویت شده و به صورت دیجیتالی پخش میشود تا عواقب جهانی داشته باشد. نکته مهم اینکه، این اطلاعات به صورت نامتناسب و عمدی توسط کنسرسیومی قدرتمند از زیرساختهای اطلاعاتی آمریکا، اسرائیل، و اروپا شکل میگیرد—که به یک طرف دست برتر قاطعی در انحصار تفسیر و کلیسازی ادراک در صحنه جهانی میدهد.
جنگ روانی با ابزارهای دیگر
برای هر دو طرف، اسرائیل و ایران، هدف شکلدهی به نحوه درک اقداماتشان است تا صرفاً انجام آنها. اسرائیل اغلب عملیات خود را به عنوان اقدامات پیشگیرانه در برابر تهدیدات وجودی توجیه میکند. هنگامی که شبهنظامیان تحت حمایت ایران در سوریه یا غزه هدف قرار میگیرند، مقامات اسرائیلی اقدامات خود را محدود، دقیق، و ضروری قلمداد میکنند. ایران، برعکس، چنین حملاتی را تجاوز غیرقانونی به تصویر میکشد، به هنجارهای بینالمللی استناد میکند و خود را قربانی طرحهای صهیونیستی و امپریالیستی معرفی میکند.
با این حال، این روایتهای رقیب به ندرت بر شواهد شفاف استوارند. آمار تلفات به صورت گزینشی گزارش میشود؛ تصاویر ماهوارهای دستکاری یا جعل میشوند؛ و فرادادهها (metadata) دستکاری میشوند. اما مزیت اطلاعاتی به طور کامل با اسرائیل و متحدانش است. با حمایت قوی از سوی آژانسهای اطلاعاتی آمریکا و اروپا—که اغلب به سیستمهای نظارتی جهانی، پایش رسانهای پیچیده مبتنی بر هوش مصنوعی، و کانالهای دیپلماتیک دسترسی دارند—اسرائیل از یک دست برتر ساختاری در کنترل جریان و چارچوببندی اطلاعات برخوردار است.
این همکاری اطلاعاتی صرفاً از منافع دفاع نمیکند، بلکه انتقاد را پیشبینی و خنثی میکند. پروندههای لو رفته، خلاصهاطلاعیههای ناشناس به رسانههای غربی، و افشای گزینشی اطلاعات برای ایجاد شک استراتژیک در مورد نیات ایران هماهنگ میشوند، در حالی که اقدامات اسرائیل تحت پوشش ضرورت و مشروعیت محافظت میشوند.
تسلیح رسانههای اجتماعی
میدان نبرد از قلمرو فیزیکی به فضای دیجیتال گسترش یافته است. در پلتفرمهایی مانند X (توییتر سابق)، تلگرام، اینستاگرام، و تیکتاک، ارتشهایی از رباتها، ترولها، و اینفلوئنسرهای همسو با ایدئولوژی در رقابتی دائمی بر سر معنا میجنگند. اسرائیل، با تقویت واحدهای سایبری خود و تلاشهای هماهنگ هسبارا (دیپلماسی عمومی)، به طور سیستماتیک روایتهای پرطرفدار را هدف قرار میدهد، و محتوایی را منتشر میکند که ادراکات تهدید ایرانی را برجسته کرده و پاسخهای نظامی خود را الزامات اخلاقی جلوه میدهد.
در همین حال، ایران از شبکهای از نیروهای نیابتی منطقهای و صداهای همسو در جنوب جهانی برای مقابله با این روایت استفاده میکند. اما نفوذ دیجیتالی ایران—گسسته، واکنشی، و از نظر زبانی تقسیمشده—به ندرت به همان گستردگی یا اعتبار در رسانههای اصلی غربی دست مییابد. عدم تقارن آشکار است: روایتهای دارای امتیاز اسرائیلی-همسو اغلب در نشریات معتبر از طریق مقالات نظارتی، روزنامهنگاری سفارشی (embedded journalism)، و انتشارات اندیشکدهها ظاهر میشوند، در حالی که پیامهای ایران از طریق لنز سوءظن و سلب مشروعیت فیلتر میشوند.
در اینجا، الگوریتم به یک متحد تبدیل میشود. محتوای منتقد اسرائیل یا همسو با فلسطینیها یا ایران در پلتفرمهای غربی بیشتر سرکوب، پرچمگذاری، یا شدوبن میشود—که بازتابی از وابستگی عمیقتر بین سیلیکون ولی، واشنگتن، و تلآویو است.
ابعاد نیابتی
گروههای نیابتی اکوسیستم اطلاعاتی را پیچیدهتر میکنند. حزبالله در لبنان، شبهنظامیان ایرانی در عراق و سوریه، و حماس در غزه نه تنها به عنوان بازیگران نظامی، بلکه به عنوان جنگجویان روایت عمل میکنند. از طریق ویدئوها، بیانیهها، و تصاویر شهادت، آنها درخواستهای احساسی را برای بسیج همبستگی منطقهای و خشم جهانی ایجاد میکنند. این تاکتیکها اغلب مرز بین اطلاعات و نمایش را مخدوش میکنند.
اما نیروهای نیابتی همچنین دلیل قابل قبول برای انکار (plausible deniability) را برای ایران فراهم میکنند. هنگامی که اطلاعات گمراهکننده از طریق کانالهای غیررسمی پخش میشود، ایران میتواند خود را کنار بکشد در حالی که همچنان از سردرگمی یا همدردی ناشی از آن بهرهمند میشود. اسرائیل نیز به نوبه خود از این ابهام برای افکندن سوءظن گسترده بر تمام فعالیتهای ایران استفاده میکند و حتی مخالفتهای مسالمتآمیز را براندازانه یا مرتبط با تروریسم میخواند.
مزیت اطلاعات گمراهکننده در اینجا دوباره با اسرائیل و متحدانش است که میتوانند به سرعت منطقه را با روایتهای متقابل پر کنند، که با آرشیوهای اطلاعاتی عمیق، دسترسی به مطبوعات، و اعتماد نهادی پشتیبانی میشوند.
تأثیرگذاری بر دیپلماسی بینالمللی
اطلاعات گمراهکننده تنها به خاورمیانه محدود نمیماند. هر دو کشور قصد دارند مؤسسات بینالمللی را تحت تأثیر قرار دهند و سیاست جهانی را شکل دهند. اسرائیل مکرراً در مورد جاهطلبیهای هستهای ایران هشدار میدهد، و گاهی اوقات اطلاعات را به صورت انتخابی منتشر یا تفسیر میکند. این افشاگریها، که اغلب از طریق اندیشکدههای غربی و روزنامهنگاران دوست منتشر میشوند، به ندرت با همان سختگیری که در مورد ادعاهای ایران اعمال میشود، مورد بررسی دقیق قرار میگیرند.
ایران با این ادعاها مقابله میکند که چنین افشاگریهایی ساختگی هستند و برای تحریک جنگ پیشگیرانه یا تحریمها طراحی شدهاند. اما ایران به دلیل عدم دسترسی برابر به پلتفرمهای رسانهای جهانی و اعتبار نزد مخاطبان غربی، برای جلب توجه تلاش میکند. این عدم توازن نتایج دیپلماتیک را تغییر میدهد: رژیمهای تحریم، فروش تسلیحات، و قطعنامههای سازمان ملل اغلب تحت تأثیر روایتهایی قرار میگیرند که در "اتاقهای پژواک" غربی ساخته میشوند، که بسیاری از آنها از اطلاعاتی نشأت میگیرند یا با منافع اسرائیل همسو هستند.
سرکوب مخالفت، تولید رضایت
در داخل، اطلاعات گمراهکننده هدف دوگانه دارد: بیاعتبار کردن دشمنان خارجی و خفه کردن مخالفت داخلی. ایران مکرراً شبح خرابکاری اسرائیل یا جاسوسی غرب را برای سلب مشروعیت از اعتراضات و دستگیری منتقدان، با برچسب زدن آنها به عنوان عوامل خارجی، به کار میگیرد. اسرائیل، به ویژه در طول تشدید نظامی، مخالفت با اقدامات خود را با یهودستیزی یا خیانت برابر میداند و فضایی از ترس ایجاد میکند که آزادی روزنامهنگاری و دانشگاهی را محدود میکند.
این همگرایی امنیت، ناسیونالیسم، و کنترل اطلاعات به سختی منحصر به این کشورها است، اما شدت آن در منازعه اسرائیل و ایران نشان میدهد که چگونه اطلاعات گمراهکننده به مرکز نگهداری رژیم تبدیل شده است. در هر دو جامعه، با مشکوک شدن به خود حقیقت، فضای بحث محدود میشود.
مه جدید: هرج و مرج معرفتی
"مه جنگ" کلاسیک به عدم قطعیت فرماندهان در آشوب نبرد اشاره دارد. امروز، این مه معرفتی است. چه چیزی واقعی است؟ چه چیزی دستکاری شده است؟ چه چیزی صحنهسازی شده است؟ در منازعه اسرائیل و ایران، این تصادفی نیست—بلکه طرحی از پیش تعیین شده است. هدف نه اثبات یک حقیقت، بلکه تسخیر میدان اطلاعاتی با ادعاهای متناقض، به تأخیر انداختن اقدام و تعمیق تفرقه است.
اتحاد اسرائیل با اکوسیستمهای رسانهای و دستگاههای اطلاعاتی غربی تضمین میکند که روایتهای آن اغلب اول و با اقتدار بیشتری ظاهر میشوند. ایران، در مقابل، باید با ابزارهای کمتر، اعتبار کمتر، و خطر بیشتر برای رد این روایتها تلاش کند. این عدم تقارن معرفتی، افکار عمومی جهانی و سیاستگذاران را در برابر اقناع از طریق تکرار به جای راستیآزمایی آسیبپذیر میکند.
اطلاعات گمراهکننده به عنوان سلاح انحراف جمعی
در منازعه در حال وقوع اسرائیل و ایران، اطلاعات گمراهکننده جانبی نیست—بلکه محوری است. اما برخلاف یک زمین بازی برابر از ادعاهای مورد مناقشه، جنگ اطلاعات گمراهکننده نامتقارن است. با تقویت الگوریتمی و حمایت استراتژیک زیرساختهای اطلاعاتی و رسانهای آمریکا و اروپا، اسرائیل نفوذ نامتناسبی بر آنچه به روایت غالب تبدیل میشود، اعمال میکند.
این به معنای تبرئه ایران یا کماهمیت جلوه دادن دستکاریهای خود نیست، بلکه برجسته کردن این است که چگونه قدرت ادراک را شکل میدهد. اطلاعات گمراهکننده اعتماد را از بین میبرد—نه فقط در دولتها، بلکه در خود مفهوم واقعیت مشترک. اگر جامعه بینالمللی امید به کاهش تنش در این رویارویی بیثبات دارد، باید با عدم توازن روایتی که در ساختار قدرت دیجیتال و دیپلماتیک ریشه دوانده است، مقابله کند.
پیچیدهتر کردن این وضعیت، شکاف عمیق در ساختار سیاسی ایالات متحده است—بین اردوگاه نئومحافظهکار مداخلهگر که مدتهاست با جاهطلبیهای استراتژیک اسرائیل همسو بوده و جناح راست متمایل به انزواگرایی (MAGA) که سرسختانه با کشیده شدن به باتلاق دیگری در خاورمیانه، به ویژه یکی که توسط آرزوهای تغییر رژیم هدایت میشود، مخالف است. این گسست داخلی در عرصه اطلاعات گمراهکننده نیز نمود پیدا میکند، با درز اطلاعات متناقض، پیامرسانیهای متضاد، و اطلاعات سیاسیشده که روایتهایی را شکل میدهند که به مخاطبان داخلی و بینالمللی میرسند. به طرز طعنهآمیزی، این ناسازگاری—که ریشه در منافع حزبی به جای خویشتنداری اصولی دارد—تاکنون به عنوان ترمز درگیر شدن تمامعیار ایالات متحده عمل کرده و تلاشهای عناصر تندروتر را برای درگیر کردن واشنگتن در "اتمام کار"ی که اسرائیل ممکن است آغاز کرده باشد، خنثی کرده است.
با این حال، ضرورت روشن است: در روزنامهنگاری واقعاً مستقل سرمایهگذاری کنید، چارچوبهای راستیآزمایی چندجانبه ایجاد کنید، و مسئولیتپذیری را بر پلتفرمهای دیجیتال اعمال کنید. در عصری که وایرال شدن (فراگیری) بر صحت (درستی) میچربد—و در جایی که درز اطلاعات اطلاعاتی به عنوان روزنامهنگاری جلوه میکند—حقیقت تنها به خطر نمیافتد؛ بلکه به طور سیستماتیک برچیده میشود. در این جنگ اطلاعاتی نامتقارن، این فرسایش حقیقت ممکن است خطرناکترین تلفات باشد.