جزییات هولناک از قتل لیانای هفت ساله به روایت مادرش

مادر لیانا حسینیان، کودک ۷ ساله‌ای که شوهرخاله‌اش او را به قتل رساند جزییات تکان‌دهنده‌ای از قتل فرزندش را در گفت‌وگو با ایران‌وایر شرح داده است
ایران وایر، سمیرا راهی:
هشدار: خواندن این گزارش ممکن است برای برخی افراد آزاردهنده باشد. 
روز جمعه ۱۷اسفند۱۴۰۳ حوالی ساعت ۶ عصر، «لیانا  حسینیان»، ۷ ساله از مقابل منزل مادربزرگ خود در محمدشهر (ولدآباد) کرج ناپدید می‌شود. یک روز بعد، پیکر چاقو خورده این کودک در کانالی که به کانال «آب سیاه» در محله علی‌آباد معروف است، در کیسه‌ زباله پیدا می‌شود. قاتل، شوهر خاله او به نام «یوسف» است که در اعترافات خود مدعی شده علت قتل، داشتن مشکلات شخصی با مادر لیانا بوده، ادعایی که «لیلا»، مادر این کودک در گفت‌وگو با «ایران‌وایر» آن را تکذیب کرده است.

***
کودکی که هرگز به خانه بازنگشتروز جمعه ۱۷اسفند۱۴۰۳ حوالی ساعت ۶ عصر، «لیانا  حسینیان»، ۷ ساله از مقابل منزل مادربزرگ خود در محمدشهر (ولدآباد) کرج ناپدید می‌شوددر یک ظهر جمعه معمولی، اعضای خانواده برای صرف ناهار در منزل مادربزرگ جمع شده‌اند، حوالی عصر، لیانا ‌به‌همراه با سایر کودکان برای بازی به کوچه می‌رود. با بازگشتن سایر کودکان به خانه، لیلا، مادر ۳۲ ساله لیانا بلافاصله متوجه غیبت او می‌شود، به کوچه می‌رود، اما اثری از فرزند خود پیدا نمی‌کند.خانواده به‌سرعت کوچه‌های مجاور را جست‌وجو می‌کنند و درنهایت مفقود شدن لیانا را به اداره آگاهی اطلاع می‌دهند. آگاهی با اعلام این‌که بعد از ۷ ساعت از مفقودی می‌تواند روند جست‌وجو را آغار کند، از همکاری با خانواده امتناع می‌کند.

لیلا ماجرا را این‌طور شرح می‌دهد: «روز جمعه همگی منزل مادر دعوت داشتیم، یوسف، شوهر خواهر بزرگ‌ترم هم همراه ما غذا خورد، بعد بالش را برداشت و برای چرت ظهرگاهی به گوشه‌ای رفت، وقتی بیدار شد گفت می‌خواهد به‌ پمپ‌بنزین برود و از خانه خارج شد. همه‌چیز مثل همیشه بود، تا این‌که بچه‌ها بدون لیانا به خانه آمدند، وقتی از نبودن او در کوچه و محله مطمئن شدیم، موضوع را به کلانتری اطلاع دادیم وبلافاصله بعد از اینکه آگاهی اعلام کرد باید ۷ ساعت از مفقودی گذشته باشد تا جست‌وجو را آغاز کند، همسرم با کمک آشنایان دیگر از طریق اداره آگاهی و هلال‌احمر جست‌وجو را شروع کردند. همه خانواده و اهالی محله کوچه‌به‌کوچه مشغول گشتن بودند.»
قاتل با آن‌ها سر یک سفره غذا خورده، خندیده و بعد به بهانه بنزین زدن از خانه خارج شده و او را کشته استاین مادر داغ‌دار ادامه می‌دهد: «کمی که از جست‌وجو گذشته بود، پچ‌پچه‌هایی در محل شد که می‌گفتند یک نفر دیده که لیانا سوار ماشین یوسف شده. تلفن را برداشتم و به او زنگ زدم و از او پرسیدم تو لیانا را همراه خودت به پمپ بنزین بردی؟ او قاطعانه تکذیب کرد. نمی‌دانم شاید همان موقع که با من حرف می‌زد لیانا در ماشین او بود، شاید همان‌زمان زنده بود، یا شاید هم او را کشته بود. از فکر و خیال این‌که در آن لحظات چه اتفاقی برای دخترم رخ داده، نمی‌توانم چشم روی هم بگذارم.»

لیلا می‌گوید کمی بعد از ناپدید شدن لیانا، یوسف هم از راه رسید و همراه با ما تا نیمه‌های شب به‌دنبال لیانا گشت. قاتل آخرین نفری بود که دست از جست‌وجوی لیانا برداشت و خانه خانوادگی آن‌ها را ترک کرد.

منبع مطلع دیگری که با ایران‌وایر در‌‌این‌باره گفت‌وگو کرده می‌گوید اطرافیان بارها از یوسف خواستند تا ماشینش را بیاورد تا جست‌وجو سرعت بیشتری بگیرد و او هربار با بهانه‌های مختلف مثل این‌که که ماشین خراب است و یا سوییچ ماشین را نمی‌تواند پیدا کند، از این کار سر باز زده است. به گفته این منبع آگاه، تا چند ساعت بعد از قتل، پیکر لیانا همچنان در صندوق عقب ماشین یوسف، در نزدیکی خانه مادربزرگ لیانا بوده است.

روز شنبه ۱۸اسفند۱۴۰۳، خانواده برای تحقیقات به اداره آگاهی احضار می‌شوند و مورد سوال‌وجواب قرار می‌گیرند، سگ‌های زنده‌یاب به محل مفقود شدن لیانا اعزام می‌شوند و با نزدیک شدن به ماشین یوسف، واکنش نشان می‌دهند. یوسف از ترس برملا شدن ماجرا تلاش می‌کند تا فرار کند، اما در نهایت دستگیر می‌شود.یوسف، شوهرخواهر بزرگترم هم همراه ما غذا خورد، بعد بالش را برداشت و برای چرت ظهرگاهی به گوشه‌ای رفت، وقتی بیدار شد گفت می‌خواهد به‌ پمپ‌بنزین برود و از خانه خارج شد.» این جملات مادر داغ‌دار «لیانا حسینیان استپیکر پیچیده در کیسه زباله در کانال آب سیاه
اهالی محل به کانال آبی که در آن‌جا وجود دارد «آب سیاه» می‌گویند، کانالی بد بو با آبی کثیف که به همین‌ علت به این نام معروف شده است. مجرم مدعی است بعد از ارتکاب قتل با ضربات چاقو در داخل ماشین، پیکر لیانا را در کیسه‌های زباله پیچیده، کنار کانال آب برده و روی آن چند تکه سنگ گذاشته است.لیلا از لحظه‌ای می‌گوید که خبر پیدا شدن پیکر لیانا را به آن‌ها دادند: «شنبه چند ساعت بعد از این‌که از آگاهی برگشته بودیم، ناگهان صدای جیغ خواهرم را شنیدم، بر سر و صورت خودش می‌زد و شوهر خواهر دیگرم پای تلفن در حیاط بر سرش می‌کوبید، از میان صحبت‌هایش شنیدم که انگار پایین محله «حسن‌آباد» یک چیزی پیدا کردند.

فقط توانستم کفش‌هایم را بپوشم و همان‌طور با گریه به‌سمت محلی که گفته شده بود در خیابان می‌دویدم. هرکسی از کنارم عبور می‌کرد پیشنهاد می‌داد من را به مقصدم برساند، اما من آن لحظه هیچ‌چیزی نمی‌فهمیدم. آن لحظه فقط می‌خواستم بدانم آیا واقعا لیاناست؟ اصلا باورم هم نمی‌شد. با خودم می‌گفتم نه، این لیانا نمی‌تواند باشد، من این‌همه دنبال بچه‌ام گشتم، بچه‌ام این همه به من نزدیک باشد و من نتوانم پیدایش کنم؟»لیلا که در این لحظات با گریه و به‌سختی ادامه می‌دهد، می‌گوید: «‌زمانی که ما در آگاهی بودیم یکی از اقوام ما کنار همان کانال را گشته بود و چیزی پیدا نکرده بود. وقتی رسیدم، دیدم ماموران محل را بسته‌اند، همه آن‌ها را کنار زدم و جلو رفتم، اما از یک مسافتی دیگر اجازه ندادند جلو بروم و به من گفتند نه، چیزی نیست، لیانا آن‌جا نیست.همسرم را دیدم که به‌سمت من آمد، من را در آغوش کشید و گفت لیانا آن‌جا نیست لیلا، از او پرسیدم پس اگر لیانا نیست چرا گریه می‌کنی؟ اما دخترم آن‌جا بود، عزیز دلم آن‌جا بود.»این مادر داغ‌دار می‌گوید آن‌ها را برای تشخیص هویت به پزشکی قانونی نبردند، پلیس هیچ‌ اطلاعات دقیقی از گفته‌های مجرم به آن‌ها نمی‌دهد و حتی زمانی که برای بازسازی صحنه دزدیدن و قتل لیانا مجرم را به محل آوردند، به خانواده ساعت اشتباهی را اعلام کرده بودند: «من تنها زمانی فرزندم را دیدم که در محل غسال‌خانه بود. چشم‌های دخترم باز بود، عزیز من چشم‌باز از این دنیا رفت.»لباس‌ و کلاه مشکی که در این تصویر بر تن لیاناست، مادرش برای عید خریده بوداعتراف سریع، ادعاهای متناقض
مجرم پس از دستگیری در همان دقایق اولیه به قتل اعتراف می‌کند، اما در توضیح انگیزه، اعترافات متناقضی ارایه می‌دهد. او در ابتدا می‌گوید بیش از پنج ماه به ارتکاب این جنایت فکر می‌کرده، اما در بخش دیگری مدعی می‌شود دچار جنون آنی شده و دست به این جنایت زده است. در نهایت، مجرم مدعی می‌شود به‌دلیل داشتن اختلاف و کینه شخصی نسبت به مادر لیانا، او را به قتل رسانده، ادعایی که از جانب لیلا، صریحا رد می‌شود.

لیلا در‌باره ادعاهای قاتل می‌گوید: «چطور می‌شود با من مشکل و اختلاف داشته باشد، اما ظهر همان روز که فرزندم را کشت با ما غذا بخورد، بگو و بخند کند، چرت بزند؟ چطور با من مشکل شخصی داشت و در خانه و زندگی من رفت‌وآمد می‌کرد؟ این آقا چند روز قبل از این‌که دختر من را بکشد از من پول قرض گرفته بود، هنوز سند این واریزی را دارم. شوهر من در کارگاهش به او کار نیمه‌وقت داده بود، برای این‌که این آقا سر هیچ کاری بیشتر از یک مدت کوتاه نمی‌ماند، هیچ تلاشی برای تامین خانواده‌اش نمی‌کرد. یک فرد لاابالی و بی‌کار که انتظار داشت دیگران در این سن زندگی او را سروسامان بدهند.

ما به‌خاطر خواهرمان و فرزندان خواهرمان هرکاری می‌توانستیم برای این آقا کردیم، اما نمی‌دانم چطور و چرا این داغ را بر روی دل ما گذاشت.»داستان دروغین مشکل شخصی با مادر لیانا
روایتی که یوسف در گفت‌وگوهای تصویری با برخی رسانه‌های داخلی ایران انجام داده و در آن مدعی خصومت و اختلاف شخصی با لیلا، مادر لیانا را داشته، از جانب لیلا به‌شدت رد می‌شود. یوسف مدعی شده بود به‌خاطر دخالت‌های لیلا، همسرش او را به‌مدت سه ماه از خانه بیرون کرده و او مجبور به خوابیدن و ماندن در پارک و ماشین شده است.

لیلا در‌این‌باره توضیح می‌دهد: «هرچیزی که تا الان به‌عنوان انگیزه قتل، درباره این‌که سه ماه در خیابان و پارک خوابیده، درباره این‌که من در زندگی شخصی او دخالت می‌کردم و باعث قهر و دعوای او با همسرش، یعنی خواهر خودم می‌شدم، دروغ محض است.یک ماه و نیم پیش پسر این آقا با من تماس گرفت و با گریه و اضطراب گفت خاله زود به خانه ما بیا، پدرم با کمربند دارد مادرم را خفه می‌کند. بعد از این اتفاق بود که خواهرم یوسف را از خانه بیرون کرد. او حدود ۱۰ یا نهایت ۱۵ روز از خانه بیرون بود که بیشتر وقت‌ها یا خانه مادر خودش بود، یا داخل ماشین مقابل خانه مادرش. تمام ادعاهایی که سه ماه بیرون از خانه بوده، پلیس او را به‌خاطر خوابیدن روی نیمکت پارک دستگیر کرده و این‌ها دروغ محض است.اگر این آقا شوهر خوبی برای همسرش بود، پدر خوبی برای فرزندانش بود، دلیلی نداشت فرزندانش هربار از ما کمک بخواهند یا مشکلاتی که او برای خانواده ایجاد می‌کند را بیان کنند. من تنها یک بار به خواهرم بعد از این‌که یوسف قصد داشت او را با کمربند خفه کند گفتم برای زندگی خودت تصمیم بگیر، اگر نمی‌توانی تمامش کن، اگر می‌توانی ادامه بده، که او تصمیمش را گرفت که با یوسف زندگی کند و این آقا دوباره به خانه بازگشت.»
تهدید پسر کوچک مجرم و آزار‌واذیت خانواده قربانی
لیلا بعد از دقایقی که از یادآوری آن‌چه در این شش روز بر او گذشته کمی آرام می‌شود، درباره نحوه روبه‌رو شدن با خواهرش و خانواده او که خانواده مجرم هستند، می‌گوید: «همان لحظه‌ای که خبر اعتراف یوسف آمد، خواهرم که همسر یوسف است بر سر خودش کوبید و مقابل پای همسرم خم شد و با گریه عذرخواهی و ابراز شرمندگی کرد. همسرم او را از زمین بلند کرد، به او گفت تو گناهی نداری، مقصر یوسف است، اما می‌خواهم بدانم ما چه بدی‌ای به او کردیم؟ پسر بزرگ مجرم هم با من تماس گرفت، معذرت‌خواهی کرد و گفت لیانا هم‌سن دختر خود من است، من می‌فهمم چه داغی در دل داری و با ما ابراز هم‌دردی کرد.

پسر کوچک مجرم اما تمام‌قد از پدرش دفاع می‌کند، در شبکه‌های اجتماعی علیه من مطالبی منتشر می‌کند، به شوهرم توهین می‌کند و پشت سر ما در محله حرف‌های نامناسب و عجیبی می‌زند. به‌تازگی هم شروع به تهدید و حرف از انتقام‌جویی می‌زند. در شرایطی که ما برای او و خانواده‌اش تمام تلاش‌مان را کردیم و حالا با داغ تمام‌نشدنی و همیشگی نبودن دخترمان تا عمر داریم باید بسوزیم.»
+25
رأی دهید
-1

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.