حسن کریمی معروف به عمو حسن، یکی از افرادی است که یک کافه قدیمی در گرگان دارد.
ویدئوهای زیادی از او در شبکههایاجتماعی پربازدید شده بود
حسن کریمی، که در شبکههای اجتماعی به «عمو حسن» مشهور است، میگوید ماموران مغازه اغذیهفروشیاش را در گرگان بر سر حجاب پلمب کردهاند.
او مدتیاست به دلیل تلفظ خاص حرف «سین» در ویدیوهایش و روش خاص پختن املت در اینستاگرام معروف شده و بیش از ۳۶۰ هزار دنبالکننده دارد.
****************************************
گفت وگو با «عموحسن» پدیده تازه فضای مجازی
کبنا نیوز: یکی از خاطرهانگیزترین عبارتها برای دهه شصت و هفتادیها، ساندویچ کثیف است! به یاد تمام روزهایی که بعد از مدرسه، قبل یا بعد از سینما رفتن، گردش در پارک، کافه دانشگاه، بعد از بازی فوتبال در کوچه و خیابان و ... خودشان را به یک ساندویچی میرساندند تا یک خوراک یا همبرگر 3 نان بر بدن بزنند البته با نوشابه شیشهای ترجیحا مشکی!
به گزارش کبنا نیوز به نقل از خراسان، ساندویچ کثیف از آن دست اصطلاحاتی است که هنوز هم برای خودش طرفدار دارد و بعضیها معتقدند که طعم هیچ ساندویچ یا املتی با غذایی که در چنین جاهایی خورده میشود، قابل مقایسه نیست. حسن کریمی معروف به عمو حسن، یکی از افرادی است که یک کافه قدیمی در گرگان دارد. چند وقتی است که ویدئوهای زیادی از او در شبکههایاجتماعی پربازدید شده و شوخیهای زیادی هم با او و بهداشت محل کارش شده است. مثلا کاربری نوشته: «عمو حسن، سازمان جهانی بهداشت برات جایزه گذاشته» یا «آشوبم مث آدمی که املتهای عمو حسن رو خورده» یا «عمو حسن، مراقب باش که وزیر بهداشت دنبالته» و ... . بلاگرهای زیادی هم طی روزهای اخیر به کافه عموحسن رفته، املت خورده و از مزه غذاها تعریف کردهاند و البته حیران آن وضعیت عجیب هستند. به همین بهانه در پرونده امروز زندگیسلام با او درباره رازهای خوشمزه بودن املتهایش، ماجرای معروفشدنش در فضایمجازی، شوخیهایی که با او میشود و ... گفتوگو کردیم که در ادامه خواهید خواند.
آنچه در مغازه «عموحسن» خواهید دید: عشق، لبخند و البته کثیفی
اگر فکر کردید سیاهتر از بخت شما وجود ندارد باید گازی را که «عمو حسن» با آن املت درست میکند ، ببینید. البته «عمو حسن» با این سبک نوعی پرسونال برندینگ ( برند شخصی) برای خودش درست کرده، نکته مهمتر اینکه همه کارها را جلوی مشتری انجام میدهد برای همین بهچشم میآید. در بحث تغذیه، روغن نامناسب، غذای فراوری شده و این جور چیزها برای ما ضرر بیشتری دارند تا ماهیتابههای عجیب عموحسن که روی آن حرارت زیاد املت داخلشان درست میشود. حرارتی که مثل واکسن هر نوع ویروسی را بهصورت شلاقی از بین میبرد. راستی به مغازه عمو حسن چه میشود گفت؟ با وجود دیزی، فستفود که نیست. شبیه کافهها هم نمیشود. همان مغازه بهتر است. همه میدانند عمو حسن اهل سوسول بازی نیست. البته برخی چیزها نمایشی نیست و رعایتشان برای سلامت مشتری لازم است. کاش مغازه عموحسن کمی تمیزتر، مرتبتر و شیکتر بود. اما مشتریهای زیادی که به مغازهاش میروند، داخل کوچه روی صندلیهایی که از زیرش گربه رد میشود املت و دیزی میخورند و عاشق لبخند، کار توام با علاقه و رفتار صمیمانه عموحسن هستند. هرچه مشتریها عمو را دوست دارند، کلاغها و کبوترهای آن حوالی هم از دست عموحسن شاکی هستند؛ چون سبک خاصی در باز کردن نوشابه دارد، با یک قاشق نوشابه را در حرکتی 100 امتیازی چنان باز میکند که نقطه اوج تشتک قابل رویت نیست. میگویند آخرین باری که عمو روپوشش را شسته پراید 20 میلیون بوده. از این دست شوخیها با او زیاد میشود حتی خودش هم در پیج اش به این شوخیها پروبال میدهد. کسیکه با انبری که انگار از دل یک تعویض روغنی آمده ظرف املت را برمیدارد. کنار دیزی سنگی، نوعی دیزی دارد که در ظرفی مثل قوطی رب قُل میخورد. استاد املت پیازی است؛ حتی قبل اش پیاز داغ درست نمیکند و برای هرکسی همانجا پیاز را رنده میکند. در مغازهاش آهنگ کوچهبازاری پخش میشود و متهم است میخواهد باعث کاهش جمعیت شود. در برخی ویدئوها آنقدر ادویه زیر ناخن دست عمو هست که اگر با آن وضعیت وارد دریا شود؛ طعم آب دریا تغییر میکند. عمو گاهی آنقدر با مشتریها ندار است که با زیرپوش داخل مغازه کار میکند. ما لبخندش را دوست داریم؛ اما نمیگوییم مثل او بودن خوب است. اما میدانیم عمو هرچقدر هم درظاهر رعایت نکند حداقل چون مقابل مشتری اینکارها را انجام میدهد کسی را گول نمیزند. وای به رستورانهایی که از پشت صحنهشان خبر نداریم.
مغازهام جاذبه گردشگری شده!
به عنوان اولین سوال درباره قدمت این مغازه از عمو حسن میپرسم که میگوید: «این مغازه از سال 1344 شروع به کار کرده و دیزی سرا شد. خیلی قدیمی است. یک مغازه قدیمی و سنتی که خودش خیلی جای مهمی نیست. دکان من، دکان خاصی هم نیست، خودم هم نمیدانم چرا یکهو اینقدر معروف شد و طرفدار پیدا کرد. الان از شهرهای مختلف با من تماس میگیرندو آدرس میپرسند تا در سفر به گرگان، به اینجا بیایند.»
از 7 سالگی کنار دست پدرم در این مغازه بودم
او در پاسخ به این سوال که چطور و از چند سالگی به این شغل علاقهمند شده است؟ میگوید: «این مغازه مال پدرم بود. من 7 یا 8 ساله بودم که آمدم کنار دست پدرم و در این مغازه مشغول به کار شدم. بعد از این که پدرم مرحوم شد، من تصمیم گرفتم که شغل او را ادامه بدهم و این مغازه پابرجا بماند چون او هم مشتریهای زیادی داشت و خیلیها از دستپختاش تعریف میکردند. الان نزدیک 57 سال است که این مغازه سرپاست و به دست مشتریهایش غذا میدهد و تلاش میکند تا رضایت آنها را به دست بیاورد. آن موقع که پدرم در این مغازه مشغول بود، بیشتر آش درست میکرد و میفروخت. آن زمان فقط آش داشتیم و آبگوشت. من هم که بیشتر اوقات در مغازه بودم در فروش آش به پدرم کمک میکردم. به همین دلیل، بعضیها با من شوخی میکردند و با لقب «حسن آشی» من را صدا میزدند(میزند زیر قهقهه)».
منوی مغازه من فقط 4 گزینه دارد از او میپرسم که به جز املت و دیزی که تصاویرشان در شبکههای اجتماعی پربازدید شده، دیگر چه چیزهایی را در مغازه درست میکند؟ او در پاسخ میگوید: «ما جزو این فست فودیهای جدید نیستیم که منوی بلند بالایی دارند. ما دیزی داریم که واقعا خوشمزه است و تا حالا هیچ مشتری نبوده که از طعم آن خوشش نیاید چون خیلی خوشخوراک است. املتمان هم که خیلی اسم در کرده و حتما تصاویرش را در شبکههای اجتماعی دیدید و طرفدار زیادی دارد. عدسی و لوبیا هم داریم. من در این مغازه، فقط 4 رقم جنس دارم یعنی منوی مغازهمان فقط 4 گزینه دارد.»
گوشت خوب پیدا نکنم، دیزی بار نمی گذارم «من فلفل سیاه را قبول ندارم که آمادهاش را از بازار بخریم، باید خودمان آسیابش کنیم». عمو حسن درباره دقتش در خرید مواد اولیه برای پخت غذاها میگوید: «مثلا برای خرید گوشت و تخممرغ، هرجایی نمیرویم و هر فروشندهای را قبول نداریم. خودم باید بروم گوشت را ببینم که حتما بره باشد. شاید باورتان نشود اما خیلی قصابها اصلا به من گوشت نمیفروشند. میگویند تو خیلی حساسی و به تو نمیفروشیم. به آنها میگویم مردم به من اعتماد دارند و ما باید بهترین گوشتها را برایشان بار بگذاریم. در ضمن داریم پول نقد میدهیم، نسیه که نمیدهیم بنابراین باید بهترین گوشت موجود در بازار را بخریم. اگر یک روزی گوشت خوب پیدا نکنم، کلا دیزی بار نمی گذارم. مشتریهایم شاهد هستند که بعضی روزها میگویم که امروز دیزی نداریم چون گوشت خوب گیر نیاوردم. اگر یک بار خراب کنیم، مشتری با خاطره بد از مغازهمان برود، طعم غذا دلچسب نباشد، برای همیشه اعتبارمان از دست میرود. یک خاطره هم همینجا بگویم. یک بنده خدایی همیشه مشتری من بود. یک روز به من زنگ زد که 7 تا دیزی برای من بفرست. من یک نگاهی انداختم و دیدم فقط 6 تا دیزی مانده و بقیه را فروختم. گفتم برای اینکه کارش راه بیفتد، از یک رستوران شیک و باحال، یک دیزی میگیرم و 7 تا برای این مشتریمان میفرستم. بعد از اینکه فرستادم، به من زنگ زد که عمو حسن، از تو بعید بود که دیزی بیکیفیت به دست مشتری بدهی. گفتم این چه حرفی است؟ گفت باورم نمیشود که طعم یکی از آنها با بقیه فرق میکند. یکهو یادم آمد که یکی از دیزیها را از جای دیگر برایش خریدم. ماجرا را برایش تعریف کردم که یک دیزی کم داشتم و از همکارم برایت گرفتم. گفت وقتی کم داشتی، دیگر از کسی نگیر، مردم اگر بخواهند از مغازه دیگری بگیرند، خودشان بلد هستند. همچنین برادر من گاهی پیش میآید که خانمش یک هفته نیست، هیچ جایی نمیرود و فقط میآید مغازه من. میگوید، هیچ جای دیگر غذا به من نمیچسبد و با خیال راحت نمیخورم.»
2 شعبه دیگر داریم از او میپرسم که دستپخت بقیه اعضای خانواده شان چطور است که میگوید: « ما 2 شعبه دیگر هم به جز خودم باز کردیم. یکی از آنها زیر نظر پسرم است و یکی زیر نظر دخترم. آنها هم در همین حرفه مشغول به کار شدند. البته آنها آشپزخانه دارند و 15 تا 20 مدل ساندویچ درست میکنند. آنها جوان هستند، انگیزه بیشتری دارند و اگر اغراق نباشد، کارشان از من بهتر نباشد، بدتر نیست و دستپختشان خوب است. اما مردم مغازه خودم را بیشتر دوست دارند. نمیدانم چرا، با اینکه شاید از لحاظ ظاهر و تنوع، شعبههای دیگرمان جذابتر باشد اما مردم به این مغازه من، علاقه و اشتیاق بیشتری نشان میدهند».
شغلم و محیط کارم را خیلی دوست دارم او در پاسخ به این سوال که چرا یک مغازه شیکتر و بزرگتر برای خودتان نمیخرید؟ می افزاید: «من محیط کارم را دوست دارم و شغلم را خیلی بیشتر دوست دارم. وقتی مشتریها هم این جا را دوست دارند، چرا من دوست نداشته باشم؟ راستش را بخواهید در این مغازه، من و برادرم با هم شریک هستیم. چند وقتی است که مغازه بغلیمان را هم خریدیم البته برای انباری از آن استفاده میکنیم. بیرون مغازهام هم تعدادی میز و صندلی چیدم و جا زیاد دارم و تقریبا 20 نفر از مشتریهایم میتوانند در بیرون از مغازه بنشینند و غذایشان را میل کنند.»
تعداد مشتریهایم سری است از عمو حسن میپرسم که روزی چندتا مشتری دارید؟ که میگوید: «ببخشید، این آمارش سری است. ما این جا 4 نفریم و در یک مغازه 20 متری کار میکنیم. فامیل و آشناها زیاد میآیند و من را خیلی قبول دارند و به من لطف دارند. خیلیها هم میآیند این جا و میگویند آنجوری که در شبکههای اجتماعی هستی، وقتی از نزدیک میبینمت، نیستی، خیلی بهتر هستی و برخورد بهتری داری. البته من هیچ وقت در مغازه عصبانی نمیشوم چون حرمت مشتری را باید در هر شرایطی نگه داشت.»
مامور بهداشت به من گفت چرا به ظاهر مغازهات نمیرسی؟
«در شبکههای اجتماعی با من زیاد شوخی میکنند و بعضیها هم چرتوپرت زیاد میگویند. من خودم دیدم میگویند که مغازه عمو حسن خیلی کثیف است. من دلم میخواهد که شما بیایید و از نزدیک ببینید. خیلیها وقتی به این جا میآیند، اولین چیزی که به من میگویند این است که این جا پس کجایش کثیف است؟ میگویم نمیدانم والا. یک عده وقتی میبینند سرم خیلی شلوغ است، برایم میزنند. البته از نظر من اشکالی ندارد، من به همه گفتم که هر کسی هر چیزی دوست دارد درباره من و مغازهام بگوید؛ چون بعدش که فرد میآید از نزدیک میبیند، حقیقت را میفهمد. البته از بعضی شوخیها ناراحت میشوم ولی ما کارمان درست است و خودمان که از خودمان مطمئن هستیم.» به او میگویم اما انصافا ویدئوهای منتشر شده نشان میدهد که مثلا گازتان کثیف است، الان از بهداشت به شما گیر نمیدهند که میگوید: «اتفاقا مامور بهداشت به تازگی به مغازهام آمد. تمام ظرفهای من را دست کشید. به او گفتم چرا ظرفها را دست میکشید، گفت، به ما کار نداشته باش، باید بررسیهای خودمان را دقیق انجام دهیم. وقتی دست میکشید، دستش سر نمیخورد که نشان میداد چرب نیست. انبار را بررسی کرد، آشپزخانه را و ... . گفتم دنبال چی میگردید؟ گفت باطن مغازه تو این قدر تمیز است، از بهترین مواد اولیه استفاده میکنی، چرا یک کم به ظاهر مغازهات نمیرسی؟ مردم چشمشان به عقلشان است، نمیدانند تو نه غذای مانده داری، نه انباریات کثیف و نامرتب است، خب چرا یک کم به ظاهر مغازهات نمی رسی؟ چرا باید شیشهات این طوری باشد؟ چرا گازت را تمیز نمیکنی؟ گفت یک خرده به ظاهر برس. من هم بعدش، همه وسایل مغازه را ریختم بیرون و اساسی این جا را شستم. کاشیها را سابیدم تا برق بزند و کف تمیز شد.»
از همه شهرها مشتری دارم
او درباره مشتریهایش هم به نکته جالبی اشاره میکند و میگوید: «از همه شهرها مشتری دارم. اسم بعضی از شهرها و روستاهایی را که مردمشان به مغازهام میآیند ، اصلا نشنیدهام. یکی میگوید با دیدن ویدئوهایتان در شبکههای اجتماعی ترغیب شدم به این جا بیایم، یکی میگوید، فلان آشنا یا فامیلمان یک بار آمده این جا و گفته حتما سر بزنیم، یکی میگوید که قدیم در این شهر سرباز بودم و با این مغازه خاطره دارم و ... . از اهواز، تهران و مشهد، خیلی مشتری دارم. مشتری داشتم گفت، من املت در مشهد، اصفهان، تهران، کرمان و ... خوردم اما به این خوشمزگی نبوده، شما چی کار میکنید؟»
قیمت را منصفانه میزنم تا برکت کارم بیشتر شود
از او میپرسم که رمز خوشمزه بودن املتها و دیزی هایتان را لو نمیدهید که میخندد و میگوید: «یکی از اصلیترین رموز خوشمزگی آنها که مردم هم متوجه شدند، این است که برای تهیه مواد اولیهاش، هم دقت زیادی میکنیم و از هرجایی نمیخریم و هم هزینه میکنیم. از آن طرف، تمام تلاشمان این است که قیمتمان منصفانه باشد تا مشتری راضی باشد. دعای مشتری در حق ما، برکت کارمان میشود و ثمرهاش را دیدیم. مثلا برای دیزی ما تقریبا 130 تا 140 گرم با دنبهاش گوشت میریزیم و 100 هزار تومان میفروشیم که حاشیه سود کمی دارد. یک مدل دیگر هم داریم که نزدیک 200 گرم با دنبه گوشت میریزیم که 150 هزار تومان میفروشیم. املت را به من گفتند بزن 45 هزار تومان اما من 40 هزار تومان میفروشم و با رب و پیاز داغ درست میکنم که خوشمزهتر شود.»