سعودیها به برپایی طاق نصرت و چراغانی برای مهمانان عالیرتبه عادت ندارند اما «جلالة الملک المعظم» شاهنشاه آریامهرــ باکسره م و ةــ استثنا بود.ایندیپندنت فارسی، علیرضا نوری زاده: سعودیها به برپایی طاق نصرت و چراغانی برای مهمانان عالیرتبه عادت ندارند اما «جلالة الملک المعظم» شاهنشاه آریامهرــ باکسره م و ةــ استثنا بود. در تمام مسیر از فرودگاه تا قصر سلطنتی که با طاقنصرتهای زیبا و ریسههای چراغ و گل تزیین شده بود، مردم برای استقبال حضور داشتند و شاه و ملک فیصل در کادیلاک روباز سلطنتی به احساسات مردم پاسخ میگفتند. در تهران نیز استقبالی چنین پادشاه سعودی را از میزان حرمت برادرش محمدرضا پهلوی به او باخبر میکرد.
ملک فیصل جانش را بر سر آرمان فلسطینی و آرزوی اقامه نماز در اقصی و نیز همدلی با شاه ایران در راه پیشرفت و متحول کردن جامعه سعودی گذاشت؛ او دهها سینما در شهرهای بزرگ بنا کرد و تلویزیون ملی سعودی در زمان او آغاز به کار کرد اما برادرزادهاش که سرسپرده سلفیهای متعصب بود، قلب عموی آزادهاش را نشانه رفت.
شاه به سرعت به عربستان سعودی رفت و در آرام کردن بیت سعودی نقش مهمی داشت. ملک خالد پادشاه شد، ملک فهد ولیعهد، ملک عبدالله ولیعهد دوم و سعود الفیصل، خالد و ترکی و عبدالله، فرزندان ملک فیصل، نیز به سبب تحصیلات و درایتشان در رده دوم حکومت قرار گرفتند.
شاه با دل آسوده به تهران بازگشت اما خیلی زود، او نیز گرفتار فتنه روحانیون شد.
شاه و فیصل و خالد و فهد و عبدالله و سعد الفیصل با «هفت هزار سالگان» سربه سرند اما دو ملت پایدارند. آل سعود همچنان حکم میراند اما پهلویها رفتهاند و آل تزویر و فریب و فساد جایشان را گرفتهاند. عربستان سعودی در پرتو هوشمندی پادشاه و ولیعهدش و به اجرا در آوردن طرحهایی که پادشاه فقید ایران در دهه ۴۰ و ۵۰ به اجرا درآورد و ایران سرفراز و پیشرفته را به ملتش ارمغان داد، هر روز با سرعت بیشتری به برپایی جامعهای مدرن و جوان مشغولاند و در خانه پدری و سرزمین مادری ما، «کار با عمامه و طبل شکم افتاده است/ خم در این مجلس بزرگیها به افلاطون کند».
خمینی که آمد، سعودیها با همه نگرانی، با آرامش وزیر خارجهشان، سعود الفیصل، را با پیامی از ملک خالد به تهران فرستادند. دعوتنامهای هم برای مهندس بازرگان فرستاده شد که به ارض حرمین سفر کند. بازرگان رفت، اما نه در زمانی که نخستوزیر بود. خامنهای هم به مکه رفت، آنگاه که نماینده خمینی در وزارت دفاع بود. سعودیها میکوشیدند با رژیم خمینی درگیر نشوند و سخت مشغول جهادیهای افغان بودند و جنگ با شوروی و آزادی افغانستان از یوغ سرخ فراتر از هر اولویتی قرار گرفت. رژیم هم درگیر جنگ با عراق شده بود.
از آن پس روابط ایران و سعودی پستی و بلندی بسیار داشته است (بیشتر البته پستی)؛ خمینی از فردای به تخت نشستن، ذات فتنهگرش را آشکار کرد. فتنهگران از جابلقا و جابلسای عالم راهی تهران شدند که در جمعشان حزبالله حجاز و سازمان انقلاب اسلامی در جزیرهالعرب هم دیده میشدند. ترغیب به بمبگذاری و آدمکشی، مکه خونین و نمایشنامه برائت از مشرکین در حج، به خطر انداختن مصالح ملی سعودی در جهان عرب و... دستاوردهای به تخت نشستن روحالله موسوی خمینی بود اما برای ملت ما و یک دوجین ملتهای عربی و مسلمان، خمینی نماد مرگ و ترور و تعصب شد.
در طول چهار دهه و نیم، سعودیها تنها دو سه سالی در دوران همهکاره بودن هاشمی رفسنجانی و چهار سال از هشت سال ریاست محمد خاتمی اندکی احساس آرامش میکردند اما در همان سالها نیز وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه آتشافروزی میکردند. در ریاض نشد، در بحرین؛ در کویت ضربه زدن به نتیجه نرسید، در بغداد؛ سوریه نشد در اردن ...خلاصه نیت فاسد بود و ابزار مصیبترسانی فراوان.
در این حال بحرین، لبنان و اردن برای سعودیها اهمیت ویژهای داشتند. اردن، همسایه عربستان سعودی و عراق و سوریه، به علت وضعیت حساس جغرافیایی و حضور میلیونی فلسطینیها، در کنار یک میلیون عراقی آواره یا وابسته به رژیم سابق که در میانشان هم رغد، دختر صدام و فرزندانش را میشد دید و هم ۴۰۰ــ۳۰۰ تن از وزرا و ژنرالها و سفرا و بلندپایگان رژیم بعثی را، هم میلیونرهای فراری و هم مستضعفان درماندهای را که در گوشه و کنار خیابانهای امان سیگار و بلیت و تخمه میفروختند، با اوضاع استثنایی و سختی روبرو بود و هنوز هم هست.
ملک حسین با صدام حسین روابط تنگاتنگی داشت و بابت آن سالی یک میلیون تن نفت ارزان و انواع و اقسام کمکها دریافت میکرد. شاه عبدالله، پسر او، که فرصت نکرد روابط ویژه با صدام برقرار کند، در جنگ عراق عملا کنار آمریکا بود، اما ته دلش به روی کار آمدن کسانی که رو به قبله تهران نماز میگزارند، راضی نبود. به همین دلیل نخستین کسی بود که درباره شکلگیری هلال شیعه در منطقه هشدار داد.
شاه عبدالله در کشوری فقیر با هزاران مشکل و اخوان المسلمینی که با سلفیهای سنی و پیروان اسامه بن لادن در عراق همدل و همصدا بودند و تودهای که صدام را ستایش میکردند و در مرگش میگریستند و امروز او را «سیدالشهدا» میخوانند، بدون کمکهای آمریکا و عربستان سعودی و امارات و بهویژه دبی که حاکمش خواهر او را به زنی گرفته بود و بعد البته این وصلت به جدایی انجامید، قادر به تحمل بار سنگینی که با سرنگونی صدام بر شانههای نحیف کشورش گذاشته شد، نبود.
اما این شاه جوان که تا سه روز پیش از مرگ پدرش در سایه بود و با وجود عمویش حسن که ۲۷ سال ولیعهد بود و خودش که مادر انگلیسی داشت، حتی خواب سلطنت را نمیدید، به دلیل درایت فوقالعادهای که داشت، با گوش سپردن به نصایح دولتمردان عصر پدرش و گزینش تیمی از دولتمردان جوان و پاکدامن و تحصیلکرده، طی سالهای اخیر نهتنها موفق شد جلو سرایت آشوبهای عراق به کشورش را بگیرد، بلکه با پناه دادن به فرزندان و شماری از پایوران و سرکردگان رژیم سابق عراق، هم طرفداران صدام و مخالفان آمریکا را راضی نگه داشت و به احترام گذاشتن به خود وادار کرد و هم به دلیل روابط نزدیکش با آمریکا و اتخاذ سیاستی عاقلانه و واقعگرا در رابطه با مسئله فلسطین و روابط با اسرائیل، حمایت و پشتیبانی آمریکا و غرب و حتی اسرائیل را برای رژیمش تضمین کرد.
جالب اینکه شیعیان وابسته به جمهوری اسلامی هم بعد از غرولندی به اظهارات ملک عبدالله (درباره هلال شیعه)، به دیدار او رفتند و بهویژه پس از سفر نوری المالکی به اردن و پذیرایی اردن از جلال طالبانی در یکی از بهترین بیمارستانهای خصوصی در پی بیماری رئیسجمهوری متوفای عراق، هیئت حاکمه جدید عراق نیز روابطشان را با همسایه اردنی بسیار دوستانه و نزدیکتر کردند.
البته این سعودیها بودند که در حق هاشمیهای اردن که روزگاری رقیبشان بودند برادری کردند و بارها در عصر عبدالناصر، بعثیهای سوریه و اهالی ولایت فقیه مانع از سقوط اردن و پارهپاره شدن دیار هاشمی شدند.
آنسوتر، لبنان، تفرجگاه سعودیها و مکان وصلتهای باشکوه بود. مثل وصلت امیر طلال بن عبدالعزیز با مونا الصلح، دختر ریاض الصلح، نخستوزیر پس از استقلال لبنان که ولید بن طلال، میلیاردر سعودی و صاحب بزرگترین شبکه هتلهای جهان ثمره این ازدواج است. سعودیها لبنان را دوست دارند و تا همین چندسال پیش صدها هتل و ویلا و قصر در لبنان داشتند. اما خمینی و خامنهای و نوزادشان، حزبالله، خواب راحت را از چشم لبنانیها و دوستداران لبنان ربودند و در چنین شرایطی بود که دیوار بیاعتمادی بین تهران و ریاض هر روز بالاتر رفت.
عربستان سعودی، مهمترین منتقد و مخالف رژیم ایران در دهه گذشته، با به آتش کشیده شدن سفارتش در تهران و کنسولگریاش در مشهد، تصمیم به قطع روابط با جمهوری اسلامی گرفت. شماری از متحدان عرب سعودی چون بحرین و سودان و مغرب هم در همدلی با برادر بزرگتر، ریاض، سفرایشان را از تهران فرا خواندند. انتظار میرفت مصالحه با سعودی با تکلیف پکن به سید علی خامنهای، به از سرگیری روابط با کشورهایی که در حمایت از دولت عربستان سعودی، روابطشان را با جمهوری اسلامی قطع کردند، منجر شود و بحرین در راس این دولت ها قرار داشت، اما اکنون پس از بررسی کلی از سرگیری روابط تهران و ریاض، همچنان تمایلی به آن نشان نمیدهد.
ناصر کنعانی، سخنگوی وزارت خارجه رژیم ایران، ابراز امیدواری کرده بود که روابط با بحرین «بهزودی» از سر گرفته شود اما سه ماه بعد گفت که «شرایط باید فراهم شود» تا روندی که منطقه شاهدیم، تا بحرین ادامه یابد اما دو سال بعد نهتنها این شرایط برای حکومت ایران فراهم نشد، بلکه عربستان سعودی هم که از طریق چین با تهران روابط برقرار کرده بود، هنوز با رژیم حاکم بر ایران روابط عادی ندارد.
علاوه بر تنشهای مداوم بر سر میراث قاسم سلیمانی، فرمانده مقتول نیروی قدس سپاه پاسداران، از جمله جنجال قاب عکس او در نشست خبری امیر فیصل بن فرحان، وزیر خارجه سعودی و همتای ایرانیاش حسین امیرعبداللهیان در سالن نشستهای رسانهای وزارت امور خارجه و جنجال مجسمه حاج قاسم در در مسابقه فوتبال باشگاه سپاهان و الاتحاد سعودی که به لغو مسابقه و شکست سه بر هیچ سپاهان منجر شد و همینطور ادامه دخالتهای رژیم ایران در یمن آشکارا نشانههایی از فقدان تحول مصالحه به یک همدلی برادرانه دو همسایه با عهدی دیرودور شده است.
خبری از سرمایهگذاری سعودیها در ایران نیست و پروازهای عمره نیز به جریان نیفتاده است و سفارت سعودی همچنان بهطور موقت در هتل اسپیناس تهران قرار دارد.
بارها گفته و نوشتهام که رژیم جمهوری ولایت فقیه با عنکبوت ایدئولوژی که تاروپودش را مسخر کرده، نه میتواند به اعتدال بیندیشد و نه همدل با کشورهایی مثل عربستان سعودی، به فردای توسعه و بلند پروازیهایی در عرصه مدرنیته فکر کند. دو سه هفته پیش، آخوندی میگفت عربستان سعودی دارد مثل ایران در زمان شاه میشود. چه چیزی از این بهتر که به جای حکومت مافیای جهل و جور و فساد و تعصب، حکومتی جوان با چشمانداز روشن به فردا کشوری را در همسایگی ما رهبری کند. بگذار سلطان فقیه مشغول معامله با بهشت و دوزخ باشد، در حالی که باقی رهبران به دنبال برپایی بهشت در همین جهاناند و معامله نسیه را قبول ندارند.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان