انتخاب می نویسد: وضعیت محمدباقر قالیباف مصداق بارز از اینجا مانده و از آنجا رانده است. شرایط او سخت است و حتما تصور نمیکرد روزگاری تقریبا هیچ یک از طیفهای سیاسی ولو همجناحیهای اصولگرایش قبولش نداشته باشند.
او پیشبینی میکرد که در ائتلاف با جبهه پایداری در مجلس آینده دست بالا را خواهد داشت و با ورود نیروهای نزدیک به خودش به مجلس و البته وفاق مصلحتی با پایداریها دیگر طیفهای اصولگرایی را به حاشیه میراند؛ شاهدش سخنانی است که غلامعلی حداد عادل رئیس شورای ائتلاف پیش از انتخابات بیان کرد و گفت که لیست شورای ائتلاف درخت چنار است و لیستهای دیگر اصولگرایی پاجوشهای کنار آن هستند، اما هم حداد و هم قالیباف تصور اشتباهی از جایگاه خودشان و البته فضای سیاسی موجود داشتند و دیدم که لیست شورای ائتلاف با سرلیستی قالیباف شکست سختی را تجربه کرد و حامیان دولت توانستند آنها را حاشیه برانند تا حدی که نه تنها قالیباف موفق نشد نزدیکان خود را وارد مجلس بلکه خودش هم نفر چهارم تهران شد و فردی مانند امیرحسین ثابتی که فقط سابقه مجریگری تلویزیون را در کارنامهاش دارد، دو رتبه بالاتر از او بایستند.
بر اساس آمار بدنه اصلی اجتماعی در این انتخابات غایب بودند و میزان عدم مشارکت به شکل ویژهای مشاهده شد و آنهایی که رأی دادند غالبا حامیان اصولگرایان بودند. موضوع این است که اگر میزان مشارکت بالایی را شاهد بودیم، قابل پذیرش بود که قالیباف نتواند در انتخابات خودی نشان دهد یا نیروهایش رأی نیاورند، اما وقتی مشارکتکنندگان در انتخابات صرفا حامیان اصولگرایی است، عدم توفیق قالیباف نشان میدهد او در میان اصولگرایان و حامیانشان هم جایگاهی ندارد.
دلیل موقعیت تضعیفشده قالیباف یک دلیل مهم و عمده دارد؛ آنکه او متزلزلترین چهره سیاسی شناختهشده است. قالیباف میخواهد همه را با خود داشته باشد و برای این منظور هیچ وقت خط ثابتی را در پیش نگرفته است؛ به نحوی که روزی سعی میکرد خود را یک نیروی تکنوکرات معتدل نشان دهد تا به زعم خود طبقه متوسط شهری و جوانان اصلاح طلب را با خود همراه کند و روز دیگر چهرهای حزباللهی به خود میگیرد تا توجه بدنه رادیکال اصولگرایان را جلب کند. قالیباف در تمام این سالها هیچ گفتمان روشنی از آنچه میخواهد را به مردم و نیروهای سیاسی عرضه نکرده است و هیچ ایدهای در رفتار سیاسی او مشاهده نمیشود. او چندسال پیش کوشید تا خود را مبدع گفتمان «نواصولگرایی» معرفی کند و ادعا میکرد که گفتمانش مبتنی بر «شیوه تازه حکمرانی» است، اما هیچ وقت کسی متوجه نشد که «نو اصولگرایی» چه تفاوتی با «اصولگرایی» دارد و اصلا نه خودش و نه نزدیکانش هیچگاه حتی یک تعریف یک خطی از این واژه ارائه نکردند.
قالیباف با طرح «نواصولگرایی» میخواست خود را متفاوت از دیگر اصولگرایان نشان دهد تا بتواند به خیال خود حامیانی فراتر از حامیان جبهه اصولگرایی برای خود دست و پا کند، اما نتوانست، زیرا جامعه میدید که او در بزنگاههایی خاص برای جلب توجه بدنه رادیکال اصولگرایان حتی تندتر از افراطیترین نیروها رفتار میکرد؛ مثلا او در موضوع طرح صیانت در مجلس همراه با پایداریها میشود و، اما در کلام سعی میکرد خود را مخالف نشان دهد یا در طرح حجاب و عفاف همینطور؛ بنابراین جامعه درک میکرد که «نواصولگرایی» قالیباف صرفا یک شوی سیاسی است و دارای هیچ گفتمان و معنای خاصی نیست.
از آن سو رادیکالهای اصولگرا را هم با خود نتوانست همراه کند، زیرا نیروهای انقلابی اولا قالیباف را نماینده خود نمیبینند و ثانیا حتی نمیپذیرند که میتوانند با همراه شوند. دلیلش هم آن است که آنها قالیباف را به معنای واقعی یک «حزباللهی» و «انقلابی» نمیدیدند و میدانستند که مواضع بعضا همسویش صرفا مصلحتاندیشانه است.
قالیباف حواشی هم کم نداشته و ندارد؛ از موضوع املاک نجومی گرفته تا خرید سیسمونی خانوادهاش در ترکیه و تا اخیرا قصد پسر کوچکش برای اخذ اقامت کانادا. چنین حواشیای هم از سوی بدنه اصلی اجتماعی و هم از سوی اصولگرایان به شدت مورد نقد بوده است و طبیعی است که هیچکس اعتماد لازم به او نداشته نمیکند.
او حتی نتوانسته نزدیکترین نیروهایش را حفظ کند؛ برای مثال در جریان همین انتخابات قالیباف رسما بر سر نزدیکترین نیروهایش با جبهه پایداری معامله کرد و محسن پیرهادی، مجتبی توانگر و جلیل محبی که همه از نزدیکترین افراد به او محسوب میشدند را کنار گذاشت تا بتواند با جبهه پایداری به ائتلاف برسد؛ اقدامی که از آن با عنوان «معامله بزرگ» یاد میشود. در این سالها بسیاری از افراد از قالیباف فاصله گرفتهاند، زیرا میدانند او برای تحکیم قدرت سیاسیاش به راحتی از نیروهایش عبور میکند یا به تعبیری آنها را قربانی منافع خود میکند
در مجموع قالیبافی که روزگاری میتوانست مورد اقبال طبقه متوسط اجتماعی باشد، حالا حتی از سوی اصولگرایان هم طرد شده و دیگر نه حنایش نه نزد جوانان غیراصولگرا رنگی دارد و نه پیش اصولگرایان میانهرو و رادیکال. شاید اگر قالیباف در این سالها یک خط مشخص را میپیمود و نمیخواست همه را با خود داشته باشد، اکنون دستِکم سرمایه اجتماعی ثابتی همراه خود داشت.