محمدحسین حاجیانی ۲۷ ساله، وقتی کشته شد دخترش آرتمیس ۹ ماه داشت. او به اطرافیانش گفته بود مردم جانشان به لبشان رسیده و فقر و بدبختی مردم باید تمام شود.
۲۰ آبان ۱۴۰۱ محمد حسین حاجیانی با یکی از دوستانش بیرون بود. شبی که در بوشهر اعتراضهای گستردهای برپا بود و ماموران به سمت معترضان تیراندازی میکردند.
یک فرد نزدیک به خانواده او به بیبیسی گفت: «شب بیستم آبان محمدحسین به خانه برنگشت. در خیابان ساحلی بوشهر از دوستش جدا شد و دیگر کسی از او خبر نداشت. صبح خانواده متوجه غیبتش شدند. گوشی او خاموش بود. همه بیمارستانها و درمانگاهها را دنبالش گشتند. در بیمارستان سلمان فارسی به خانواده گفتند که دیشب یک نفر را آوردند و برای شناساییاش به فرستادنشان.»
کارکنان بیمارستان به خانواده محمد حسین حاجیانی گفتند که فردی وارد بیمارستان شده و به آنها گفته که فردی در مقابل بیمارستان کشته شده. ابتدا به خانواده گفته شد که محمدحسین تصادف کرده. در بیمارستان به آنها گفتند که مرگ محمدحسین مشکوک است و باید شکایت کنند چون آثار تصادف روی بدن او نبوده.
یک فرد نزدیک به خانواده آقای حاجیانی میگوید: « بلافاصله پیکر محمدحسین را به پزشکی قانونی منتقل میکنند. در گواهی فوت نوشتند علت فوت نامعلوم است. بعد از اینکه خانواده پیگیری کردند فردی در پزشکی قانونی به آنها گفت که ضربات باتوم باعث فوت محمدحسین بوده اما از آنها می خواهد که بدلایل امنیتی از او بعنوان منبع این خبر جایی نام نبرند.»
نزدیکان محمدحسین حاجیانی میگویند که برای دفن او تهدید شدند.
این منبع نزدیک به خانوادهاش گفت: «قبل از خاکسپاری به خانواده گفتند که نیروهای امنیتی حضور دارند و اگر شلوغ کنند رحم نمیکنند و شلیک میکنند. خانواده سکوت میکنند که به دیگران آسیب نرسد. خاکسپاری در محل تعیین شده توسط نیروهای امنیتی و با حضور صدا و سیما و نیروهای لباس شخصی بود. در کمتر از نیمساعت خانواده را از آرامگاه بیرون میکنند. از پدر او دوبار تعهد گرفتند که سکوت کند.»
خانواده محمدحسین حاجیانی پیگیر پرونده او شدند. بارها کارشناسان گفتند که آثاری که بر بدن او است شباهتی به تصادف ندارد.
یک فرد نزدیک به خانواده او میگوید: « بعد از ۵۰ روز، پزشکی قانونی علت مرگ را ضربات جسم سخت به سر اعلام کرد اما دادگستری نپذیرفت و پرونده را مختومه اعلام کرد و گفت تصادف بوده. خانواده اما این روایت را نمیپذیرند.»
محمدحسین حاجیانی تعمیرکار و نصاب کولرهای اسپلیت بود. نزدیکانش میگویند آهنگهای لری دوست داشت و فیلمهای قدیمی میدید.