بی بی سی: میلاد معروفی ۲۳ سال داشت. در حال آماده شدن برای کنکور بود و میخواست دامپزشکی بخواند. مربی سوارکاری بود و آرزو داشت روزی با اسبش «شاهبال» در مسابقات بینالمللی سوارکاری شرکت کند. اما او در ۲۶ آبان ۱۴۰۱ در اعتراضهای بوکان کشته شد.
به گفته یکی از منابع نزدیک به خانواده میلاد معروفی، او شب قبل از کشته شدنش گفته بود که بسیار از گستردگی اعتراضها خوشحال است. گاهی دوستانش از او میخواستند که در اعتراضها شرکت نکند، اما «هر وقت دوستاش بهش میگفتن نرو توی اعتراضها، میگفت اگه من نرم اگه جوانهای مثل من نرن، پس کی این کار رو بکنه؟»
این منبع مطلع میگوید که در روز ۲۵ آبان، میلاد در ساعت ۱۱ شب به خانه برگشت، اما وقتی باخبر شد که عدهای برای اعتراض در خیابان هستند، بار دیگر از خانه خارج شد و در اعتراضها شرکت کرد.
او در روز ۲۶ آبان ماه هم برای شرکت در مراسم سالار مجاور که او نیز در اعتراضها کشته شده بود، از خانه خارج شد. به گفته منبع نزدیک به خانواده، او بعد از مراسم در راه رفتن پیش پدرش بود که کشته شد.
این منبع میگوید: «ماموراها به میلاد شلیک کردن و ۲۷ تا گلوله ساچمهای به گونه و چشم راستش زدن. چند نفر بردنش بیمارستان قلیپور بوکان و اونجا از شدت خونریزی دچار شک شد و به کما رفت. از کما بیرون اومد و دوباره دچار شوک شد و توی اتاق عمل تموم کرد.» میلاد معروفیمانند دیگر موارد کشته شدن معترضان، از اینجا جدال بین خانواده و مامورانی که میخواستند «پیکر را بدزدند» آغاز شد.
منبع مطلع میگوید: «ماموراها میخواستن جنازهش رو بدزدن ولی نتونستن. ساعت ۵ و نیم از سردخونه جنازه رو تحویل دادند و مردم بوکان رفتنپ قبرستان روستای کوسه که خونهشون هم همونجاست. موقع تشییع جنازه باز با مامورها درگیر شدند و مأمورها تیراندازی کردند و چند نفر ازجمله یکی از دوستهای میلاد زخمی شدند.»
تصاویری که از مراسم خاکسپاری میلاد منتشر شده نشان میدهد که در نخستین ساعات روز و در آستانه طلوع خورشید، صدها نفر در مراسم شرکت کردهاند.
در ویدئویی که از مادر میلاد در این مراسم منتشر شد، او میگوید: «میلاد شهید است و پسرم را به کردستان تقدیم میکنم. مادر میلاد نیستم اگر انتقامش را نگیرم. دختر میهن نیستم اگر انتقامش را نگیرم.»
برخی حاضرین در مراسم بعد از این سخنان مادر میلاد، شعار میدهند: «شهید هرگز نمیمیرد.» میلاد معروفیمراسم چهلم میلاد معروفی هم با حمله ماموران امنیتی به مزار او و بازداشت پدرش همراه بود.
همچنین تعدادی از دوستانش در روز تولدش بر سر مزارش رفتند که آن نیز با تنش روبهرو شد:
«روز تولد میلاد چند تا از دوستاش که رفته بودن سر مزارش رو گرفتن و میخواستن ببرن اطلاعات که مادر میلاد نذاشت اونها رو ببرن. ماموراها مرتب میرن سر خاکش و عکس و تاج گلهایی که براش میبرن رو خراب میکنن. خانوادهش زیر سختترین فشارها و شکنجههای اطلاعات سپاه هستن. مادرش از درد دوری میلاد واقعا داغون شده، برادر کوچیکش افسرده شده. پدرش هم که واقعا شکسته شده.» میلاد از آغاز اعتراضها تا روز کشته شدنش، بسیار در شبکههای اجتماعی فعال بود:
«از موقعی که اعتراضها شروع شد گفت تا شرایط خوب نشه هیچ پست و استوری خارج از بحث اعتراضها در اینستاگرام نمیذاره. حتی یه استوری گذاشت و نوشت هرکسی استوری بیمورد بذاره آنفالو میکنه. روزی دو تا استوری درباره اعتراضها میذاشت. یه بار از شرایط زندان اوین نوشت و گفت از همه نوع قشر و شغل توش هست. یه شهر کامله. یکی از دوستاش گفت فقط یه سوارکار کم داره. میلاد توی جوابش گفت اگه لازم باشه و کمکی به مردم کشورم بکنه حاضرم برم. زن، زندگی، آزادی برای میلاد مفهوم آزادی و رها شدن یک ملت بود. خیلی خوشحال بود میگفت این بار دیگه کارشون تمومه. »
آخرین استوری اینستاگرام میلاد معروفی این شعر از مولوی بود: «آبی که از دیده چو خون میریزد/خون است بیا ببین که چون میریزد»
منبع نزدیک به خانواده میگوید: «ادبیات فارسی خونده بود. عاشق حیوانات بود. همیشه میگفت یه روزی دامپزشک میشم.
+11
رأی دهید
-1
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.