«میره جلو که دخترهای شجاع و خواهران وطنی خودش را از دست مزدورهای لباس شخصی نجات بده.» شرح کشته شدن علی سیدی از زبان مادرش به این شکل است. به گفته ژیلا خاکپور، او همچون یک «قهرمان» کشته شد.
علی سیدی همزمان با مراسم چهلم مهسا امینی در شهر پرند (در نزدیکی تهران) کشته شد؛ جوانی ۲۵ ساله که به گفته مادرش، حاضر نشده بود بعد از دیدن صحنه کتک خوردن زنان توسط لباسشخصیها، بیاعتنا بماند.
او در کنار پدرش در یک بنگاه مشاوره املاک کار میکرد و آرزو داشت یک شرکت خدماتی راه بیاندازد. عاشق موسیقی رپ بود و با برادرش سعید و خواهرش باران، رابطه نزدیکی داشت.
ژیلا خاکپور درباره روز کشته شدن علی میگوید: « میره جلو که دخترهای شجاع و خواهرهای وطنی خودش رو نجات بده که مزدورهای لباس شخصی علی رو اول با شوکر زدند و بعد از فاصله خیلی نزدیک به پهلوی علی شلیک کردند که باعث متلاشی شدن پهلوی پسرم شد. تمام شریانهای حیاتی پاره شده بود. مزدورها جسم علی رو کشیدند کنار خیابون و بعد از چند ساعت که دیدند حال علی وخیم است گذاشتند و رفتند.»
علی با جراحات زیاد برای مدتی در کنار خیابان رها میشود و در نهایت بعد از مدتی یکی از رهگذران او را به درمانگاه میرساند.
اما درمانگاه برای کمک به علی امکانات کافی در اختیار نداشته و پرسنل درمانگاه میگویند که او باید به یک بیمارستان بزرگتر منتقل شود. خانواده علی میگویند که در این لحظه، ماموران او را که هنوز زنده بود «از درمانگاه دزدیدند».
علی در کنار اعضای خانوادهاشدر این زمان هنوز خانواده علی سیدی از وضعیت او خبر نداشتند. مادرش میگوید در این ساعات، آنها در حال جستوجو در خیابانهای شهر بودند:
«ما تا ساعت ۴ صبح تمام خیابانهای پرند رو گشتیم. ولی علی رو پیدا نکردیم. ۵ آبان ساعت ۸ صبح به گوشی باباش زنگ زدند که بیاید آگاهی. فکر کردیم علی رو گرفتن و بازداشتش کردن. باباش رفت آگاهی که فرستاده بودنش دادسرا برای تشخیص هویت عکس بیجان علی. گفته بودند برو سردخونه کهریزک که باباش باور نکرده بود علی شهید شده. با کمری خمیده و دلی شکسته رفته بود کهریزک. وقتی جسم بیجون علی رو دیده بود فهمیده بود چه بلایی سرمون اومده. فهمید که ستون خونهش شکسته.»
با این حال همانند بسیاری دیگر خانوادههای کشتهشدگان، مصیبت جانباختن فرزند، آخرین بلایی نبود که بر سر این خانواده آمد. تا دو روز ماموران امنیتی حاضر نبودند که پیکر او را برای خاکسپاری به خانوادهاش تحویل بدهند.
در جواز دفن او، علت مرگ «شوک هموراژیک، خونریزی وسیع داخلی، پارگی عناصر حیاتی قفسه صدری و شکم و اصابت گلوله ساچمهای» ذکر شده است.
ژیلا خاکپور میگوید که ماموران اجازه ندادند مراسمی «در شان شخصیت پسر قهرمانم» برایش برگزار شوددر آن روزها، گزارشهای بسیاری از ربوده شدن پیکرهای کشتهشدگان اعتراضها توسط ماموران امنیتی منتشر میشد؛ مسالهای که عملا به کابوسی مضاعف برای خانواده علی سیدی تبدیل شد.
ژیلا خاکپور میگوید: «از این ترس داشتیم که نکنه یه وقت پیکر پسر جگرگوشهم رو به ما ندن و بدون اطلاع ما برن دفنش کنن. تا صبح جون دادیم و ترسیدیم. گفتیم یه وقت بیاطلاع از ما دفن نکنن. شنبه صبح با چه بدبختی رفتیم و پیکرش رو تحویل گرفتیم و دفنش کردند.»
و البته ماموران اجازه ندادند تا مراسمی برای خاکسپاری او برگزار شود، چرا که آنها با این وحشت روبهرو بودند که خاکسپاری او خود به تظاهراتی جدید تبدیل شود.
مادر علی میگوید: «نذاشتند هیچ مراسمی در شان شخصیت پسر قهرمانم براش بگیریم. دفنش کردند. نذاشتند حتی نیم ساعت سر مزارش بمونیم. مزدوران جانی اومدند در خونه. مراسم نذاشتند بگیریم. هر ثانیه میامدند در خونه و میگفتند نباید تجمع کنین. حجله و بنر و عکس سر کوچه رو جمع کردند و بردند.»
آزار و تهدید خانواده علی سیدی تا چهلم ادامه یافت. آنها تحت فشار بودند که روایت حکومت را تکرار کنند: اینکه پسرشان در اعتراضها نبوده، ماموران او را نکشتند و مرگش دلیل دیگری داشته است:
«چهلم علی برادرش رو با ۶ تا از دوستاش بازداشت کردند و برادرش و انقدر زده بودند که تا ده روز کمرش درد میکرد. یکی از دوستاش رو زدند دندههاش شکسته بود. کلی بلا سرمون آوردند. هم پسرم رو کشتند، هم زندگی رو برای خانوادهم جهنم کردند. پسر من حق زندگی کردن داشت. ما کلی زحمت کشیدیم تا پسرم علی رو بزرگ کردیم. این حق پسر من نبود.»
مزار علی سیدیماموران امنیتی موبایل علی سیدی را پس ندادند. همه استوریهایش را پاک کردند به جز یک استوری. مادر او میگوید: « برای اعتراضها خیلی استوری میذاشت و حمایت میکرد. حتی چند تا فیلم و استوری گذاشته بود که پلیس فتا همه رو از پیجش پاک کرد. موبایلش رو به خانواده ندادند. فقط توی یکی از هایلایتهاش مونده که نوشته بود بچهها رو چرا میزنی؟ بیا ما رو بزن. که زدند. بچه م رو بد هم زدند. زن زندگی آزادی برای پسر من معنای آزادی و رفاه، آسایش خودش و مردم کشورش بود.»
آنچه مادر علی را بیش از هر چیز خشمگین میکند، «بیعدالتی» در کشته شدن فرزند جوانش است: «به نامردی کشتنش. ای مردم بیدار شین. به قول مادر سیاوش محمودی تو رو خدا بیدار شید. منم فکر میکردم به من نمیرسه ولی به منم رسید. پسر من رو هم مظلومانه کشتند مثل همه اونهایی که بیگناه کشته شدند.»
علی سیدی مثل همه جوانانی که کشته شدند سراسر شور و شوق بود؛ شور و شوقی که مأموران جمهوری اسلامی، آن را از او و خانوادهاش گرفتند.