صادق زیبا کلام۳۱ مرداد ۱۴۰۲:
جناب آقای «کیوان عباسی» در تلویزیون «منوتو»، سخنگوی غیررسمی اپوزیسیون بالأخص طیف سلطنتطلب، فیلمی از اعترافات من در زندان «اوین» مربوط به سال ۱۳۵۵، یعنی ۴۷ سال پیش را پخش کردهاند که بسیار در فضای مجازی بهاصطلاح «وایرال» شده. من در لباس زندان هستم و اعترافاتی که قبلاً ساواک از من خواسته بوده را دارم برای خبرنگاران خارجی، که به ایران آمده بودند، بهزبان انگلیسی بیان میکنم. اصل مطالبی که دارم بهاصطلاح «اعتراف» میکنم، آن است که من از یک سازمان فلسطینی مارکسیست، پول میگرفتهام و آن را در اختیار گروههای تروریستی، که با رژیم شاه مبارزه میکردند، قرار میدادهام. در سال ۵۳، وقتی برای هماهنگی با بمبگذاران و خرابکاران بهایران میآیم، ساواک، که من را در انگلستان، که آنجا درس میخواندم، شناسایی کرده بوده، دستگیر میسازد و من به سهسال زندان محکوم میشوم. این ماحصل اعترافاتم میبوده.
هرکس که کوچکترین علم و اطلاعی از ایران قبل از انقلاب داشته باشد، میداند که تمام مطالب آن مصاحبه، چقدر ساختگی و مضحک میبوده. در بیپایه و اساس بودن مطالب آن مصاحبه، همین بس که امروز اگر یکنفر زندانی در «اوین» مصاحبه کرده و بگوید که من از «جیشالعدل»، «داعش»، یا «سلطنتطلبها» پول میگرفتهام برای انجام عملیات تروریستی در ایران، و بعد که دستگیر شدم، من را به سهسال زندان محکوم نمودند، چقدر ما اعترافاتش را قبول میکنیم؟ آیا واقعاً چنین فردی را فقط به «سهسال زندان» محکوم مینمایند؟ در زمان شاه هم دقیقاً همینگونه بود. اگر کسی از یک گروه فلسطینی برای انجام اقدامات تروریستی پول دریافت کرده و بهایران میآمد و ساواک او را دستگیر میساخت، اگر اعدام نمیشد، حداقل به حبس ابد محکوم میشد؛ نه به «سهسال زندان». واضح بود که جرم یک زندانی سیاسی که سهسال محکومیت داشت، نمیتوانسته همکاری با گروههای مسلح و جمعآوری پول برای آنان بوده باشد؛ صرفنظر از آنکه خودش در برابر خبرنگاران در زندان اوین چه اعترافاتی کرده باشد. اما چرا ساواک آن نمایش اعترافات ساختگی را بهراه انداخته بود؟
رژیم محمدرضاشاه پهلوی در آن مقطع بهاتهام «نقض حقوق بشر»، بهشدت در غرب مورد اعتراض قرار گرفته بود. از بخت بد شاه، «جیمی کارتر»، نامزد دمکراتها در انتخابات آمریکا در سال ۵۵، رعایت حقوق بشر را در صدر برنامههای انتخاباتیاش قرار داده بود؛ و باز از بخت بد شاه، نظرسنجیها نشان میدادند که او خیلی جلوتر از «جرالد فورد»، رقیب جمهوریخواهش میبود. با توجه به پیوندهای عمیق روابط میان ایران و آمریکا، اعلیحضرت نگران مناسبات دو کشور شده بودند چنانچه «کارتر» در انتخابات پیروز میشد. بنابراین طبیعی بود که رژیم شاه به تکاپو بیفتد تا در قبال اتهام «نقض حقوق بشر» از خود دفاع کند. دفاعش هم مثل تمام نظامهای دیگری که حقوق بشر را بهزیر پا میگذارند، آن بود که آن اتهامات واقعیت نداشته و مطالب کذبی بودند که توسط مخالفین رژیم شاه ساخته و پرداخته شده بودند. شاه معتقد بود که اساساً در ایران «زندانی سیاسی» وجود نداشت و هیچکس بهاتهام «اظهار نظر سیاسی» و صرفاً مخالفت با اعلیحضرت، بهزندان نمیافتاد. کسانی که در ایران بهعنوان «زندانی سیاسی» بهسر میبردند، در حقیقت بواسطه ارتباط با گروهها و جریانات تروریستی بهزندان افتاده بودند؛ و بالتبع من هم یکی از آنها بودم که کمکهای مالی فلسطینیهای مارکسیست را به خرابکاران در ایران انتقال داده بودم و خودم هم داشتم اعتراف میکردم. اما چرا من حاضر شده بودم در آن «نمایش» خفتآور شرکت کنم؟
آن برنامه، در حقیقت بخشی از سناریویی بود که من مورد «عفو ملوکانه» قرار میگرفتم. البته این پرسش اخلاقی باقی میماند که من چرا حاضر شده بودم به آن خفت و خواری بهمنظور رهایی از زندان تن بدهم؟ من هیچ توجیه و دفاع اخلاقی برای تسلیمشدنم به ساواک نداشتم و ندارم. آن را خفت و زبونی برای خودم میدانستم و میدانم.