مجلس شورای ملی هنوز آغاز به کار نکرده بود که به دستور محمدعلی شاه به توپ بسته شد. شاه تصور میکرد با انهدام مجلس، جنبش مشروطه از کار خواهد افتاد اما نمیدانست که از خاکستر آتش این نبرد، ققنوسی برخواهد خاست که نیروهای ارتجاع را مقهور خود خواهد کرد.
«این کشور را پدران من با شمشیر گشادند، من نیز پسر همان پدرانم و دوباره با شمشیر خواهم گشاد. چنان که انجمنها مرا از پادشاهی برمیدارند من نیز خود را پادشاه نمیشناسم تا دوباره تاج و تخت را به دست آورم. این مجلس برخلاف قانون است و هر کس من بعد از فرمایشات ما تجاوز کند مورد تنبیه و سیاست سخت خواهد بود.»/ محمدعلی شاه قاجار، پیش از به توپ بستن مجلس
در تاریخ معاصر ایران همواره سه نیرو وجود داشتهاند که علیه ترقی و پیشرفت مملکت ایستادگی کردهاند، نیروهایی که میتوان آنها را دشمنان آزادی خواند. این سه نیرو عبارتند از سلطنتطلبان مخالف مشروطه مانند محمدعلی شاه، روحانیون ضد مدرنیته مانند شیخ فضلالله نوری و دولتهای امپریالیستی.
مظفرالدین شاه قاجار پنج روز پس از امضای قانون اساسی مشروطه درگذشت. جانشین وی محمدعلی میرزا بود، فردی با خلق و خوی مستبدانه و تحت تاثیر دیپلماتهای روس. محمدعلی شاه اگرچه برای وفادارای به قانون اساسی سوگند خورده بود، اما از همان ابتدای سلطنت مصمم بود که با خدعه و نیرنگ آن را ساقط کند و قدرت مطلقه خود را دوباره برقرار سازد. دولت روسیه نیز بهواسطه منافع خود در ایران حامی شاه مستبد بود.
عدم دعوت نمایندگان مجلس به مراسم تاجگذاری محمدعلی شاه محمدعلی شاه با دعوت نکردن نمایندگان مجلس به مراسم تاجگذاری خود، به آنها اهانت کرد و وزرا را به نادیده گرفتن مصوبات مجلس تشویق کرد. همچنین به حاکمان خود در استانها دستور داد به تصمیمات انجمنهای ایالتی و ولایتی اعتنا نکنند. سپس مذکراتی را با دولت روسیه آغاز کرد و قول اعطای امیتازهای فراوان و بیسابقه به تزار داد.
روسیه تزاری تصور میکرد رقبش، یعنی دولت انگلستان، در به راه انداختن مشروطه هدفی ضد روسیه را دنبال میکند و مشروطیت در ایران از بیخ و بن به مدد انگلستان بال و پر گرفته است. با سر باز زدن محمدعلی شاه از پذیرش مشروطه، جبهه مقاومت در سراسر ایران متحد شد و اعترضات عمومی در تهران، تبریز، اصفهان، شیراز، مشهد، انزلی، کرمان و رشت به وجود آمد. بسیاری از مردم در مکانهای مختلف بست نشستند. حدود ۲۰ هزار نفر از مردم تبریز پیمان بسته بودند که تا آخرین لحظه به اعتصاب ادامه دهند و تلگرافهای تهدیدآمیزی به شاه میفرستادند.
در چنین فضایی، نیروهای مقاومت بلافاصله در مقابل ارتجاع متحد شدند. جامعه اصناف در پشتیبانی از مشروطهخواهان اعتصابات عمومی برپا کرد و هزاران نفر داوطلب مسلح از انجمن آذربایجانیها آماده دفاع از مجلس شورای ملی شدند.
نبرد نیروهای قزاق و مشروطه خواهان یک دیپلمات انگلیسی اتحاد نیروهای مقاومت را چنین توصیف کرده است: «درون و بیرون این دو ساختمان از شگفتآورترین تودهای که دیده روزگار کهن در برابر نیروی ستم اهریمن تیرهگون تاکنون ندیده بود، پر بود. اروپا رفتگان با یقه سفید آهاردار، روحانیون با عمامه سفید، سیدان با عمامه سبز و سیاه که نشانی از نیاکانشان هست، کلاه نمدیان، دهقانان و کارگران، عباپوشان بازاری، همگی در هم آمیخته و در دلشان آتش مقدس فروزان است و در جنگی به سود آزادی به امید فداکاری گام نهادند. کیست که از روی غریزه فصل آتشین اثر کارلایل درباره روز فتح باستیل را به یاد نیاورد؟»
واکنش نیروهای مقاومت باعث عقبنشینی موقت شاه شد. شاه سوگند خورد به مشروطیت وفادار باقی بماند و نیروهای طرفدار شیخفضلالله نوری و درباریان تظاهرکننده را تبعید و قوای قزاق را به وزرات جنگ منتقل کند اما این خدعهای بیش نبود و شاه اندکی بعد دوباره سوگند خود را شکست و با پشتیبانی روسها کمر به انهدام مشروطه بست.
به گزارش رویداد۲۴ محمدعلی شاه برای برکنده نهال مشروطیت، ابتدا سوءقصدی صوری را ترتیب داد و سپس به باغ شاه رفت و در آنجا اعلامیهای به این شرح صادر کرد: «ملت قدیم قویم ایران فرزندان حقیقی و روحانی ما هستند، البته خوشوقت نخواهند بود که دولت شش هزار ساله ایشان پایمال هوا و هوس مشتی خائن خود غرض خودخواه که به کلی از شرف ملیت دور و از حیثیت انسانیت مهجورند گردد. آیا دیگر از برای شما شبهه باقی مانده که معدودی مفسدین قصدی جز خراب کردن خانه شما ندارند؟ آیا نمیدانید که نمیخواهند رابطه حقیقی در میان دولت و ملت برقرار بماند؟ صراحتا به شما میگویم که به هیچ وجه منالوجوه ممکن نیست بیش از این دولت و ملت خود را دچار حوادث و انقلابات دیده و از اعمال مغرضین صرف نظر فرمایم و این حرکات ناشایسته را بازیچه پنداشته و ملت خود را در تنگنای فشار ظلم مفسدین ایران خراب کن بگذارم.»
شاه دستور داده بود اجامرش اوضاع را آرام و همه چیز را بر وفق مراد مردم جلوه دهند. در فضای سرد پس از سرکوب، بسیاری نومید شدند. برای مثال کسروی از یوزباشی مهدی نام میبرد که در تنهایی و نومیدی و اندوه خودکشی کرد. این یأس در بسیاری از آزادیخواهان تهرانی وجود داشت.
سرکوب نیروهای مشروطه خواه و احیای استبداد در این شرایط لیاخوف به عنوان حاکم نظامی تهران منصوب شد و فضایی شبهنظامی در شهر تهران ایجاد کرد اما مبارزان مشروطه نه تنها مرعوب اقدامات شاه نشدند، بلکه شهامت بیشتری نیز پیدا کردند. یکی از مشروطهخواهان تبریز بود که شجاعانه چنین سخنانی را بر زبان راند؛ سخنانی که برای مردم تازگی داشت و انقلابی در دل و درونشان آفرید: «کنون شاه یک تن از توده به شمار است و چون قانون را شکسته باید کیفرش داد.»
تلگرافها شهر به شهر میچرخید و بلور خواب غفلت مردم را میشکست. رشت از جمله شهرهایی بود که پیشگام این تکان و تحول تاریخی شد. بیزاری از شاه و تنفر از استبداد تا عمق درون مردم ریشه دوانده بود. با روشن شدن قصد شاه، انجمن ایالتی آذربایجان تلگرافی به شهرهای دیگر فرستاد و در آن خیانت شاه به ملت را اعلام داشت: «رفتار و حرکات خائنانه این شخص خائن دولت و ملت و وطن مسبوق شده، بلادرنگ به اقدامات مادی و معنوی مؤثره قیام نمایند که دارالشورا و مبعوثین محترم ملت در خطر مهاجمات خائنین. موقع غیرت و فتوت است که از برکت یک قوه متحده ملی عموم ملت ایران را از شر و فساد خائنین مستخلص نموده و بسعادت ابدی نائل شویم.»
تبریزیها نیز به شاه هشدار میدادند که «صدمهای که از این مخالفتها خدا نکرده ملحوظ است جزء اعظم، متوجه خانواده سلطنت است.» اما این هشدارها کارساز نبود و شاه خواستار دستگیری هشت نفر از مشروطهخواهان برجسته ازجمله «میرزاجهانگیرخان صوراسرافیل» و «ملکالمتکلمین» شد و طبعا مشروطهخواهان از تحویل این هشت تن به شاه خودداری ورزیدند. شاه پس از دیدن وفاداری مشروطهخواهان به یاران خود، دستور حمله به مجلس را صادر کرد.
در این حمله قوای قزاق نیروی نظامی اصلی دولتی بود که فرماندهی آن را ولادیمیر لیاخوف روسی به عهده داشت. بنا به نوشته کسروی، در آن هنگام شماره قزاق، حدود ۲ هزار تن بود. آزادیخواهان برای دفاع از مجلس در مدرسه سپهسالار و صحن مجلس سنگر گرفته بودند و با وجود مخالفتهای سران جنبش در حدود ۶۰۰ تفنگدار در مجلس وجود داشت.
ابتدا دفاع دلاورانه مشروطهخواهان، قزاقان دولتی را عقب نشاند ولی حملات بعدی و قدرت آتش سنگین آنها که با ۴ آتشبار همراهی میشد، تفوق را از سنگر مشروطه گرفت. نبرد ۴ساعت ادامه یافت و با به توپ بستن مجلس و به خاطر استفاده از سلاحهای سنگین، سرانجام مجلس به زانو درآمد و کانون آزادیخواهان درهمشکست.
بعد از بمباران، در تهران حکومت نظامی برپا شد و توسط «پالکونیک [سرهنگ] استاروسلسکی روسی» رئیس حکومت نظامی، خانهگردی و آزار و کشتار مشروطهخواهان شروع شد. کسروی در تاریخ مشروطه مینویسد: «به هر که گمان مشروطهخواهی میبردند گرفتند و خانهاش را غارت کردند. همه نشانههای مشروطه از میان برخاست. نه روزنامهیی، نه انجمنی، نه گفتاری»
۲۵۰ تن از مشروطهخواهان توسط قوای قزاق و به دستور لیاخوف در این درگیریها کشته شدند. همچنین نیروهای ارتجاع ارتباط تلگرافی با دیگر شهرها را قطع کردند و دفاتر انجمنهای گوناگون مشروطه و منازل مشروطهطلبان برجسته را غارت کردند. همچنین روشنفکرانی، چون ملکالمتکلمین و صور اسرافیل دستگیر شده و در مقابل شاه سر بریده شدند. در شهرهای دیگر مانند انزلی و اردبیل هم مشروطهخواهان شاخص شکنجه و اعدام شدند. عده دیگری نیز به کشورها یا سفارتخانههای خارجی پناه بردند یا به نحوی پنهان شدند تا از گزند نیروهای دولتی در امان بمانند. دفاتر روزنامهها و انجمنها نیز بالکل تعطیل شدند.
به تعبیر احمد کسروی به توپ بستن مجلس واپسین کوشش محمدعلی میرزا برای احیای استبداد بود. شاه تصور میکرد که با انهدام مجلس، مشروطه برای همیشه ریشهکن خواهد شد؛ غافل از اینکه از آتش این نبرد ققنوسی برخواهد خاست و نیروهای ارتجاع را مقهور خود خواهد کرد.