مرگ دور از وطن مشاهیر؛ این خاک جایی برای همه مفاخرش ندارد

ایران وایر، سولماز ایکدر:
هنرمند، نویسنده، اندیشمند و دانشمند هر روز خبر درگذشت یکی از مفاخر ایران در جایی خارج از آن آب و خاک منتشر می‌شود.

مفاخری که گویا وطن نه جایی برای زنده‌ آن‌ها داشت و نه برای پیکر بی‌جانشان؛ اگر هم بعد از مرگ به هوای آرام گرفتن به خاک وطن برگردند یا مراسم تشییع و تدفین‌شان همچون «هوشنگ ابتهاج» به سرقت می‌رود و یا پیکر بی‌جانشان همچون «رضا حقیقت‌نژاد».

برخی از این مفاخر به دلایل سیاسی رفته‌اند، بعضی به دلیل محدودیت‌های فرهنگی، عده‌ای برای تحقیق و پژوهش رفتند و دیگر برنگشتند، عده‌ای هم برای درمان؛ دلیل هرچه باشد، این مفاخر تکه‌های پازل همان فرهنگی‌ هستند که ما ایرانی‌ها به آن می‌بالیم. فرهنگی کهن که در سال‌های اخیر به دلیل سیاست‌های ناسیاست نظام حاکم، جلای وطن می‌کنند و با خود سرمایه کلانی را از حساب فرهنگی کشور می‌برند؛ می‌برند و دیگر باز نمی‌گردانند. می‌روند و در آب و خاکی دیگر، دور از وطن چشم بر دنیا می‌بندند.

اما مگر این مفاخر ناچار از جلای وطن، در وطن چه دیده‌اند که حتی در دم آخر نیز راضی به بازگشت و آرام گرفتن در خاک وطن نیستند؟ تنها در چندماه اخیر بیش از ده تن از مفاخر ایرانی در حوزه‌های مختلف در جایی خارج از ایران آرام گرفتند، گویی وطن درگیر تلاطمی و نبردی بی‌امان است که در آن حتی امکان مرگ با آرامش نیست.

البته جنگ هست، اما در این جنگ دشمن از خارج به خاک وطن حمله نکرده است، که شاید اگر پای دشمن خارجی در میان بود، این مفاخر ماندن را به رفتن ارجح می‌دانستند. جنگ هست اما جنگ با دشمن داخلی، دشمنی بر سر قدرت به نام نظام حاکم که تیشه به دست گرفته است علیه فرهنگ و تاریخ و تمدن ایران.

***
فخری خوروش از آخرین بازمانده‌های نسل غول‌های سینماخوروش از آخرین بازمانده‌های نسلی از فعالان فرهنگی و هنری بود که به‌ویژه در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ شمسی دوره‌ای از اعتبار هنرهای نمایشی ایران را پدید آوردند. او خرداد ماه سال ۱۳۰۸ در کرمانشاه به دنیا آمد و ۲۰ خرداد ۱۴۰۲ در لس‌آنجلس درگذشت.

این بازیگر سرشناس سینما و تلویزیون در اواخرِ دهه ۱۳۴۰ تبدیل به چهره مشهور موج نوی سینمای ایران شد و در فیلم‌هایی به ایفای نقش پرداخت که برخی از مهم‌ترین فیلم‌های موج نو به‌شمار می‌آیند؛ از جمله «آقای هالو» (داریوش مهرجویی)، «نفرین» (ناصر تقوایی)، «شازده احتجاب» (بهمن فرمان‌آرا)، «شطرنج باد» (محمدرضا اصلانی) و «سوته‌دلان» (علی حاتمی).

او از جمله معدود هنرمندانی بود که پس از انقلاب ۵۷ از عرصه بازیگری محروم نشد و با شرط رعایت «حجاب اجباری» طی ۵۰ سال در بیش از هفتاد فیلم سینمایی و سریال به ایفای نقش پرداخت.

خانم خوروش از سال ۱۳۸۴ به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد. او پس از یک دوره بیماری دور از خاک ایران درگذشت.
فیروز نادری، فخر ایرانی در کهکشان راه شیری«فیروز نادری»، دانشمند ایرانی-آمریکایی و از مدیران پیشین ناسا، بیش از سه دهه در «سازمان ملی هوانوردی و فضایی آمریکا»، «ناسا»، در سمت‌های مختلفی از جمله مدیرکل اکتشافات منظومه شمسی فعالیت کرده بود، در زمستان سال ۲۰۱۶ از این سازمان بازنشسته شد. او فروردین ۱۳۲۵ در شیراز متولد و ۱۹ خرداد ۱۴۰۲ همزمان با بیستمین سالگرد پرتاب مریخ «نورد اسپریت» به فضا، که یکی از پروژه‌های موفق تحت مدیریتش بود درگذشت.

فیروز نادری، دانشمند و از مدیران پیشین ناسا، چهارم خرداد ۱۴۰۲ خبر داده بود که در پی «پایین آمدن ضربان قلب و بیهوشی ناگهانی و افتادنش» سرش به دیوار برخورد کرده و همین ضربه باعث آسیب به اعصاب گردن و فلج شدن بخشی از بدن او شده است. او مورد عمل جراحی نیز قرار گرفت، اما پس از مدتی درگذشت.

فیروز نادری پس از بازنشستگی از ناسا به فعالیت در عرصه مدنی و سیاسی پرداخت. آقای نادری همچنین یکی از چهره‌های مطرح ایرانی بود که در سراسر جهان از اعتراضات سراسری «زن، زندگی، آزادی» حمایت کردند.
هوشنگ ابتهاج، سایه ادبیات فارسی«محمدرضا شفیعی کدکنی»، استاد ادبیات فارسی، شعر هوشنگ ابتهاج (سایه) را «استمرار بخشی از جمال‌شناسی شعر حافظ» می‌خواند. او را «بزرگ‌ترین شاعر معاصر فارسی» می‌خوانند. سایه اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد و ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ در شهر کلن در آلمان درگذشت.

تعدادی از غزل‌ها، تصنیف‌ها و اشعار نیمایی او را هنرمندانی نظیر «محمدرضا شجریان»، «احمدظاهر»، «علیرضا افتخاری»، «شهرام ناظری»، «حسین قوامی» و «محمد اصفهانی» اجرا کرده‌اند. تصنیف خاطره‌انگیز «تو ای پری کجایی» و تصنیف «سپیده »(ایران ای سرای امید) از اشعار سایه است.

سایه پس از واقعه میدان ژاله (۱۷ شهریور ۱۳۵۷) به‌همراه «محمدرضا لطفی»، محمدرضا شجریان و «حسین علیزاده» به‌ نشانه اعتراض به حکومت پهلوی از رادیو استعفا داد.

آقای ابتهاج که اوایل دهه ۱۳۶۰ به خاطر عقاید سیاسی خود و نزدیکی به اعضای حزب توده یک سال را در زندان به‌سربرده بود درباره تصنیف «سپیده» گفته است: «در زندان بودم و با یک هم‌وطن هم‌بند، تران ایران ای سرای امید از بلندگوی زندان پخش شد، تا که شنیدم زدم زیر گریه! هم‌بندم گفت: چرا گریه می‌کنی؟ گفتم: شاعر این ترانه منم. گفت: پس تو که این ترانه را سرودی چرا در زندانی؟»

او در دهه شصت به آلمان مهاجرت کرد اما تا آخر عمر به ایران سفر می‌کرد، اما در ایران نماند. او در سخنرانی‌ها و اشعارش، ناخرسندی از شرایط فعلی ایران را عیان کرده بود.
عباس معروفی، غصه‌ وطنی که دق دادآقای معروفی از شاگردان «هوشنگ گلشیری» و «محمدعلی سپانلو» بود که رمان «سمفونی مردگان» (۱۳۶۸) او باعث شهرتش در عرصه ادبیات شد، رمانی که هنوز از پرتیراژترین رمان‌های فارسی است که داخل ایران منتشر می‌شود. او ۱۳۳۶ در تهران متولد و ۱۰ شهریور ۱۴۰۱ در آلمان درگذشت.

سبک و روال عباس معروفی در این نشریه با انتظارات دولت ایران مغایر بود و موجب فشارهای پی‌درپی و سرانجام محاکمه و توقیف آن شد. عباس معروفی در سال ۱۳۷۰ به تحریک نیروهای تندرو به دادگاه انقلاب (به ریاست ابراهیم رئیسی) جلب شد و قاضی حجت‌الاسلام آقایی او را به اعدام محکوم کرد. اما این حکم در دادگاه تجدید نظر نقض شد. عباس معروفی پس از تبرئه از زندان آزاد شد.

او در سال ۱۳۷۴ با شکایت روزنامه کیهان، کیهان هوایی، حزب‌الله دانشگاه تهران در سه دادگاه و حضور ۱۴ عضو هیئت منصفه و سران حزب موتلفه اسلامی به شلاق و زندان و دو سال ممنوعیت از نوشتن محکوم شد. همچنین تیم «سعید امامی» در تلاش برای قتل او بودند.

معروفی در پی توقیف «گردون» در ۱۱ اسفند ۱۳۷۴ ناگزیر به ترک ایران شد. او به پاکستان و سپس به آلمان رفت.

عباس معروفی شهریور ۱۳۹۹ نخستین بار از ابتلای خود به سرطان خبر داد و نوشت: «سیمین دانشور به من گفت: غصه یعنی سرطان! غصه نخوری یکوقت، معروفی! و من غصه خوردم.»
سیدجواد طباطبایی، روشنفکر ایراندوست«سیدجواد طباطبایی»، نویسنده، مترجم و استاد پیشین دانشگاه تهران، به رغم ترک وطن در مسیر فکری خود، روز به روز بیشتر به نوشتن و تفکر درباره ایران و مفهوم «ایرانی» گرایش پیدا کرده بود. او آذر ۱۳۲۴ در تبریز متولد و ۹ اسفند ۱۴۰۱ در آمریکا چشم از جهان فرو بست.

آقای طباطبایی پس از تحصیل در رشته حقوق در دانشگاه تهران، برای ادامه تحصیل به پاریس رفت و در دانشگاه «سوربن» مدرک دکتری فلسفه سیاسی اخذ کرد. او پس از بازگشت ایران در دهه شصت، به عضویت هیات علمی دانشگاه تهران درآمد و همچنین معاون پژوهشی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران شد. اما پس از مدتی از تدریس ممنوع و سپس از دانشگاه اخراج شد.

او معتقد بود که «ایرانشهر، اگر درست فهمیده شود همان ایران بزرگ فرهنگی است که ایران کنونی تنها به یکی از شئون آن تبدیل شده است. ایران کنونی، نام واحد سیاسی-سرزمینی است که تنها یکی از شئون همان ایرانشهر است.»

طباطبایی در آثار خود به تئوری «ولایت فقیه» نیز پرداخته بود و کتابی را با نام «مفهوم ولایت مطلقه در اندیشه سیاسی سده‌های میانه» منتشر کرد.

این اندیشمند ایرانی از سالِ ۱۳۹۷ تا آخر عمر برای تکمیل پژوهش‌های خود و درمان بیماری در آمریکا اقامت گزیده بود.
محمدجعفر جعفری لنگرودی، حقوقدان عاشق ایران«محمدجعفر جعفری لنگرودی»، حقوق‌دان سرشناس، از اولین کسانی بود که در ایران دکترای حقوق گرفت و مدتی هم رییس دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود. او ۲۴ فروردین ۱۳۰۲ در لنگرود متولد و ۸ اسفند ۱۴۰۱ در آستانه صد سالگی در شهر «ایستبورن» بریتانیا درگذشت.

آقای جعفری لنگرودی دانش‌نامه چند جلدی حقوق تدوین کرده و عضو هیات شش‌نفره تدوین پیش‌نویس قانون اساسی بعد از انقلاب ۱۳۵۷ بود.

شاهکار او اما، دانشنامه پنج جلدی «الفارق» است که تالیف آن در سال ۱۳۸۵ به پایان رسید و توسط انتشارات «گنج دانش»، که قدیمی‌ترین ناشر آثار حقوقی در ایران است، منتشر شد. الفارق، جایزه کتاب سال ایران در رشته حقوق را هم کسب کرده است.

جعفری لنگرودی در سال‌های فعالیت پیش از این انقلاب، هم‌زمان، هم به قضاوت در دادگستری و هم تدریس در دانشگاه پرداخت و مدتی رییس دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود.
رضا حقیقت‌نژاد، بازگشت بی‌جان به ایران«رضا حقیقت‌نژاد»، روزنامه‌نگاری را از ایران و در نشریات محلی آغاز کرد، اما خیلی زود به رسانه‌های سراسری راه یافت و وارد دوره‌ای اثرگذار از تجربه حرفه‌ای خود شد. او تیر ۱۳۵۶ در یزد متولد و ۲۵ مهر ۱۴۰۱ در آلمان درگذشت.

آقای حقیقت‌نژاد روزنامه‌نگاری را از ایران و در نشریات محلی آغاز کرد، اما خیلی زود به رسانه‌های سراسری راه یافت.

رویدادهای متاثر از اعتراض‌های سراسری پس از انتخابات مناقشه‌برانگیز ۱۳۸۸ و تشدید فشار بر رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران در داخل کشور، او را مانند بسیاری از روزنامه‌نگاران هم‌‌نسلش به خروج از کشور ناچار کرد. این روزنامه‌نگار پس از ترک ایران در رسانه‌های مانند «ایران‌وایر» و «رادیو فردا» مشغول به‌کار شده بود.

در ۴ آبان ۱۴۰۱ و همزمان با چهلمین روز کشته شدن «مهسا امینی» پیکر حقیقت‌نژاد که برای خاکسپاری در زادگاهش به ایران فرستاده شده بود در فرودگاه شیراز از سوی ماموران سپاه پاسداران ربوده و در آرامستانی به‌دور از شهر دفن شد.
احمد احرار، تا روز آخر برای ایران اما دور از وطن«احمد احرار»، روزنامه‌نگار باسابقه و عضو پیشین شورای سردبیری روزنامه اطلاعات بود که پس از انقلاب ناچار به جلای وطن شد. او سال ۱۳۱۳ در تهران به دنیا آمد و ۱ دی ۱۴۰۱ در تبعید درگذشت.

او کار مطبوعاتی را در ۱۹ سالگی و از سال ۱۳۳۲ به عنوان خبرنگار پارلمانی روزنامه اطلاعات آغاز کرد.

آقای احرار سپس یکی از دبیران روزنامه اطلاعات شد و بعدتر سردبیری نشریات هفتگی این روزنامه، «اطلاعات جمعه» و «اطلاعات جوانان» را برعهده گرفت.

او که پس از انقلاب در پاریس ساکن شد، با تاسیس روزنامه کیهان لندن به هیات تحریریه این نشریه پیوست و از نویسندگان و سپس سردبیر آن تا پایان انتشارش شد.
احمد مهدوی دامغانی، دانشمند مذهبی زخم خورده از حکومت اسلامی«احمد مهدوی دامغانی»، ادیب، اسلام‌شناس، فیلسوف، نویسنده و پژوهش‌گر ایرانی، متخصص در ادبیات فارسی و عرب استاد پیشین دانشگاه تهران و استاد بازنشسته دانشگاه هاروارد بود. او شهریور ۱۳۰۵ در مشهد متولد و ۲۷ خرداد ۱۴۰۱ در آمریکا درگذشت.

احمد مهدوی‌دامغانی مدتی پس از انقلاب سال ۵۷ بازداشت شد. او با اتهام‌های «تبلیغ اسلام آریامهری» در دانشگاه مادرید و «دعوت نکردن سردفتران به اعتصاب» و «همکاری با رژیم پهلوی» در زمان انقلاب محاکمه اما در نهایت آزاد شد.

او در سال ۱۳۶۶ از ایران عازم ایالات متحده شد و در دانشگاه هاروارد مشغول تدریس و در همان‌جا بازنشسته شد.
صدرالدین الهی روزنامه‌نگاری از حوزه ورزش تا جنگاز قول «صدرالدین الهی»، روزنامه‌نگار، نقل می‌کنند: «ما حتی اگر بمیریم هم سرمان را از قبر بیرون می‌آوریم که ببینیم آیا روی سنگ قبرمان مطالب را درست نوشته‌اند یا نه.»

او متولد آذر ۱۳۱۳ بود و ۸ دی ۱۴۰۰ در آمریکا درگذشت.

صدرالدین الهی کارش را به عنوان گزارش‌گر خیابانی و با پوشش ناآرامی‌های سیاسی سال‌های اول دهه ۱۳۳۰ آغاز کرد. او در سال ۱۳۳۴ به همراه «کاظم گیلان‌پور»، از موسسان مجله کیهان ورزشی شد. صدرالدین الهی تنها خبرنگار ایرانی بود که جنگ استقلال الجزایر را پوشش داد.

این روزنامه‌نگار پیشکسوت سال‌ها پیش به «عنایت فانی» در برنامه «به‌عبارت دیگر» در شبکه «بی‌بی‌سی»، گفت در آن زمان ۲۷ بار قاچاقی از راه تونس یا مراکش به الجزایر سفر می‌کرد تا بتواند رخدادهای این جنگ را گزارش کند.

آقای الهی علاوه بر فعالیت در زمینه روزنامه‌نگاری از استادان دانشکده علوم ارتباطات بود.

او کمی پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ برای کار پژوهشی راهی آمریکا شد و پس از انقلاب در همین کشور ساکن شد.

صدرالدین الهی در سال‌های اقامت در آمریکا علاوه بر روزنامه‌نگاری، کتاب‌های «با سعدی در بازارچه زندگی»، «دوری‌ها و دلگیری‌ها» و «سید ضیا:‌ مرد اول یا مرد دوم کودتا» را منتشر کرد.
بهروز صوراسرافیل، روزنامه نگاری از هفته نامه آیندگان تا صدای آمریکا«بهروز صوراسرافیل» نیز از جمله روزنامه‌نگارانی بود که پس از انقلاب ۵۷ ناچار به ترک ایران شد. او بهمن ۱۳۲۹ در تهران به دنیا آمد و ۱۸ آبان ۱۴۰۱ در آمریکا درگذشت.

آقای صوراسرافیل که تا پیش از انقلاب سردبیر مجلات و روزنامه‌های گوناگونی از جمله نشریه فرهنگی «آیندگان» بود، پس از انقلاب ۱۳۵۷ مدتی در اروپا در کیهان لندن مشغول به کار شد و پس از چندی تهیه‌کننده یکی از بخش‌های خبری تلویزیون صدای آمریکا شد.
محمود کیانوش، نماینده اصیل فرهنگ ایرانی اما دور از دیار«محمود کیانوش»، شاعر، نویسنده و خالق مجموعه «نامه‌ای از لندن» پس از سال‌ها تبعید در لندن درگذشت. او شهریور ۱۳۱۳ در مشهد به دنیا آمد و ۲۳ دی ۱۳۹۹ در لندن درگذشت.

آقای کیانوش از شاعران و نویسندگان پرکار ایرانی‌ است؛ شمار آثار کیانوش از ۸۰ عنوان فزون‌تر است.

او علاوه بر ده‌ها کتاب شعر و داستان و نمایش‌نامه و نقد و تحقیقات ادبی و چندین ترجمه از آثار نویسندگان بزرگ که در ایران منتشر کرده بود، سه دفتر شعر به زبان انگلیسی و منتخبی از آثار شاعران به نام ایران به ترجمه خودش با مقدمه‌ای بلند به زبان انگلیسی هم منتشر کرده است.
محمد اسلامی ندوشن، دلمشغول اما دور از ایران«محمد اسلامی ندوشن»، شاعر، منتقد، نویسنده، مترجم، حقوق‌دان و پژوهش‌گر ایرانی بود. او دانش‌آموخته حقوق بین‌الملل از فرانسه بود. او شهریور ۱۳۰۳ در تهران به دنیا آمد و ۵ اردیبهشت ۱۴۰۱ در کانادا در گذشت.

آقای ندوشن همواره به ایران می‌اندیشید و کتاب‌ها و مقالات بسیاری درباره وطنش نوشت. او خود در این رابطه نوشته است:‌ «آن‌چه نوشتم، حتی در زمینه ادبیات خالص یا هنر، همواره از دل‌مشغولی درباره ایران برکنار نبوده‌ام. این حداقل وظیفه انسانی بود برای یک شهروند که نه ادعایی داشت و نه چشم‌داشتی، ولی خود را مدیون کشور خود می‌دانست و نمی‌توانست از ادای این دِین شانه‌خالی کند.»

پیکر این ادیب شهیر در خاک کانادا به امانت گذاشته شده تا روزی به خاک میهن باز گردد. او که جایی در خاک ایران نیافت معتقد بود: «نبوغ ایرانی، وطن طبیعی خود را در زبان فارسی یافت.»

***

هر کدام از این مفاخر که برای ترک این خاک کوله‌بار می‌بندد، زخمی درمان‌ناپذیر بر پیکر فرهنگ ایران وارد می‌شود، این زخم اما اهمیتی برای حاکمان ایران ندارد.

آن‌ها می‌روند و بعضا حتی پیکرشان هم به ایران باز نمی‌گردد که عاشقان این آب‌وخاک امکانی برای افشاندن اشک بر پیکر نزار فرهنگ ایرانی بیابند.
+13
رأی دهید
-2

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.