صدای آمریکا: جوانی که در نازیآباد ویدئو حمله نیروهای یگان ویژه به او فراگیر شد، به محل واقعه رفته و با اشاره به جمله معروف «مجرم همیشه به صحنه جرم برمیگردد»، میگوید به آن محل برگشته اما هیچ یک از «باتوم به دستها» نبودند.
در جریان اعتراضات محله نازیآباد در جنوب تهران، چند مأمور پوریا علیپور را بهشدت ضرب و جرح کردند. انتشار ویدئویی از این واقعه مورد توجه رسانهها و شبکههای اجتماعی قرار گرفت و خشم عمومی را برانگیخت.
پوریا علیپور ویدئویی از حضور دوبارهاش در محل واقعه در اینستاگرام منتشر کرده و نوشته است: «میگویند مجرم همیشه به صحنه جرم برمیگردد، من برگشتم، اما هیچ کدامشان نبودند. هیچ کدام از آن باتوم به دستها.»
آقای علیپور تأکید میکند که به آن کوچه برگشته و با نگاه کردن به آن جا «بارها و بارها» آن «صحنهها و دردها» برایش تداعی شده و «هزار تا سوال» با «افکار سنگین» به ذهنش خطور کرده که مأموران «چرا آن کار را با من کردند؟»
این معترض تأکید میکند: «بعد از گذشتن چند ماه دیگر میتوانستم خوب راه بروم. شکستگی دست و حتی زخم عمیق روی صورتم خوب شده بود، اما سوالهای توی ذهنم همچنان زیادتر و بیجوابتر میشدند.»
او شرح میدهد که در محله نازیآباد «عشق زندگی» خود را پیدا کرده بود و «آن شب مثل همیشه منتظر بود» که با هم شام بخورند، اما «تقدیر» جور دیگری شد و آن شب مرگ را مقابل چشمانش دیده است.
پوریا علیپور شرح میدهد: «مرگ داشت جلو چشمم قدرتنمایی میکرد. ضربههای باتوم دردناک بود. لاستیک موتور روی قفسه سینهام نفسم را بند آورد. گفتم دیگر تمام شدم. دیگر نمیبینمشان. هیچ کدام را. اما دردهای باتوم بیحس شدند. درست وقتی که با هر ضربه یک فحش به من، به همه داراییهای من میدادند، درد باتوم را حس نمیکردم. گوشهایم میشنیدند، اما چشمایم را بسته بودم و تسلیم شدم تا این که یک نفر عین فرشته نجات آمد، سر آن یکی داد زد و گفت بیا کنار.»
او میافزاید: «گفتم خدایا شکرت! یکیشان فهمید من بیگناهم. میدانستم فکر کردم دارد نجاتم میدهد، اما همان لحظه با شاتگان شلیک کرد توی صورتم. جانی برایم نمانده بود، اما فقط توانستم سرم را بچرخانم تا مثلا دفاع کرده باشم و همین شد که گلوله از صورتم رد شد و پاره کرد. جیغ میزدم. گفتم تمام شد. این لحظه رفتن است.»
پوریا علیپور با بیان این که آن شب در نازیآباد «دوباره متولد» شده، میگوید: «با هر بار رد شدن از این کوچه به همه کسانی فکر میکنم که در این حریق بزرگ اشتباهی و بیگناه سوختند.»
این معترض «به یاد همه بیگناهها که زیر خاکند یا دیگر صدایی برای شنیدن (شنیده شدن) ندارند»، میافزاید: «من همهاش را درک کردم با مغز استخوانم، چون تا دم مرگ رفتم و برگشتم.»