بی بی سی فارسی - کیوان حسینی: باوری عمومی وجود دارد مبنی بر اینکه برخی رهبران سیاسی، گاهی با هدف عبور از یک بحران داخلی، تنشهایی مصنوعی در سطح بینالمللی به وجود میآورند؛ مثلا تصمیم میگیرند که با کشور دیگری وارد جنگ شوند یا اختلافات قدیمی با رقبای بینالمللیشان را بار دیگر زنده کنند.
این تحلیل، برخلاف اجزای ساده و همه فهمش، ریشه در یکی از جنجالیترین نظریههای روابط بینالملل دارد: نظریه «فرافکنی در سیاست خارجی» که از نگاه برخی، یک تئوری قابل اعتنا برای فهم برخی تصمیمات کشورهاست و برای برخی دیگر، توضیحی پیشپاافتاده است برای پاسخ به پرسشهایی دشوار.
در چارچوب این نظریه، موارد تاریخی قابل اعتنایی وجود دارند که نشان میدهند، در مواردی رهبران سیاسی برای رسیدن به اهدافی مرتبط با امور داخلی کشور، در سیاست خارجی خود به رویکردی تهاجمی و در نهایت تنش نظامی و جنگ با کشورهای دیگر روی آوردهاند.
آیا حالا که جمهوری اسلامی در ایران با اعتراضهایی بیسابقه و تاریخی روبهرو شده، ممکن است برای نجات خود، جنگی به راه بیاندازد؟ و آیا اساسا چنین اقدامی، کمکی به جمهوری اسلامی خواهد کرد؟
بله، ممکن است جنگ هم راه بیاندازدنظام سیاسی حاکم بر ایران با یک چالش تاریخی روبهرو شده. بیش از دو ماه است که تمامی اقدامات حکومت برای پایان به اعتراضها بینتیجه مانده و معترضان همچنان به خیابان میآیند و خواستار تغییر این نظام سیاسی هستند.
همزمان، از نخستین هفتههای آغاز تظاهرات سراسری در ایران، واکنشهای سپاه پاسداران نشان داد که تا چه اندازه این نیروی نظامی برای پیوند زدن سرکوبهای داخل به تنشهای نظامی بینالمللی آمادگی دارد. در کمتر از دو هفته بعد از آغاز اعتراضها، سپاه برخی شهرهای کردنشین عراق را هدف قرار داد.
ادعای سپاه این بود که گروههای مسلح مخالف جمهوری اسلامی در این مناطق مستقر هستند و هدف این حملات نیز همین گروهها بودهاند. سپاه مدعی بود (و تا امروز هست) که این گروهها در اعتراضهای ایران نقش داشتهاند؛ ادعایی که هرگز مستنداتی محکمهپسند برای اثباتش ارائه نشده.
برعکس شواهد بسیاری وجود دارد که نشان میدهد اعتراضهای ایران، به شکل گسترده و فراگیری، مستقل از هرگونه گروه شبهنظامی مسلح و به شکل خودجوش آغاز شده و تا امروز ادامه یافته است. معترضان در ایران اساسا مسلح نیستند و تظاهرات علیه جمهوری اسلامی، مسالهای محدود به یک قومیت مانند کردها یا یک منطقه ایران نیست و ابعادی سراسری دارد.
حملات موشکی به مناطق کردنشین، نخستین نشانههایی بود که در چارچوب نظریه «فرافکنی در سیاست خارجی» قابل فهم به نظر میرسید؛ دامن زدن به تنشی نظامی با هدف بهرهبرداری سیاسی داخلی. این حملات تا این روزها که در سومین ماه اعتراضها هستیم، ادامه پیدا کردهاند.
اما نه شدت حملات و نه قدرت گروههای شبهنظامی ایرانی در مناطق کردنشین عراق، هیچ کدام ابعاد یک بحران بینالمللی را پیدا نکردند. همزمان اعتراضها در ایران نیز با شدت و جدیت قابل توجه جوانان معترض ادامه پیدا کرد و کمابیش تمامی اقدامات سرکوبگرانه حکومت برای متوقف کردن آنها، شکست خورد.
از اینجا، نشانههایی که برای بازیگران منطقهای میتوانست نگرانکننده توصیف شود، در اظهارنظرها و سخنرانیهای مقامهای جمهوری اسلامی نمایان شد. آنها چون همیشه ریشههای مردمی اعتراضها و ویژگی خودجوش بودن آنها را نادیده گرفتند و انگشت اتهام را به سوی «بیگانگان» دراز کردند.
اینبار در کنار متهمان همیشگی (آمریکا، بریتانیا و اسرائیل) نام عربستان نیز بارها در موضعگیریها تکرار شد و کار به جایی رسید که شخص حسین سلامی، فرمانده سپاه خطاب به حاکمان سعودی گفت: « به آل سعود و رسانههای تحت سیطره و کارگردان فتنهها میگوییم مواظب باشید به سراغتان میآییم.»
حدود ۷۲ ساعت بعد از این اظهارنظر، انتشار گزارشی در روزنامه والاستریت ژورنال نشان داد که برای عربستان و متحد کلیدیاش آمریکا، این تهدیدها جدی هستند. اول نوامبر (دهم آبان)، این روزنامه در گزارشی نوشت که عربستان اطلاعاتی را درباره خطر حمله قریبالوقوع ایران در اختیار آمریکا قرار داده است.
استدلال مقامهای جمهوری اسلامی این است که عربستان «مهمترین حامی مالی شبکههای اجرایی» برپایی اعتراضها در داخل کشور است. همچنین این کشور رسانههایی راهاندازی کرده که مبلغ سرنگونی جمهوری اسلامی هستند و مخاطبانشان را به برپایی اعتراض دعوت میکنند.
اما برای ناظرانی که برای کشوری مانند عربستان، هیچ نقشی در شکلگیری نارضایتی گسترده شهروندان ایران از حکومت نمیبینند، تمرکز سران جمهوری اسلامی بر روی ریاض، بیشتر پردهای تازه از «فرافکنی در سیاست خارجی» به نظر میرسد، تا مقابله با بازیگری که بر امور داخلی ایران نفوذ دارد.
تقریبا همزمان با همین تحولات، گروه حوثیهای یمن اعلام کرد که به ماهها آتشبس با عربستان پایان میدهد و حملاتش را به این کشور از سر میگیرد؛ نشانهای دیگر از اینکه دیر یا زود احتمال دارد منافع عربستان – چه بسا شبیه به حملات آرامکو در سال ۲۰۱۹ – بار دیگر هدف حملاتی گسترده قرار بگیرد.
و سرآخر اینکه در هفته جاری، آمریکا اعلام کرد که ۷۰ تن سوخت موشک را که از ایران در راه یمن بوده، در یک محموله کود، کشف و توقیف کرده است. ساعاتی بعد، نفتکش متعلق به یک شرکت اسرائیلی در خلیج عمان با حمله پهپادی روبهرو شد. و در نهایت آمریکا و اسرائیل اعلام کردند که این حمله، کار ایران بوده.
برای کسانی که درگیریهای اخیر را فرافکنی ایران در سیاست خارجی ارزیابی میکنند، همه نشانهها حکایت از آن دارد که جمهوری اسلامی، متناسب با ادامه یافتن اعتراضها در ایران در حال بالا بردن سطح تنش نظامی است و در این مسیر، علاوه بر عربستان، دیگر بازیگران منطقهای نیز ممکن است هدف قرار بگیرند.
به بیان دیگر، دستکم به شکل کنترل شده، حکومت ابایی از روی آوردن به فرافکنی در سیاست خارجی و دامن زدن به تنشهایی مصنوعی برای شکل دادن به درگیریهای محدود نظامی، ندارد.
تنش نظامی چه فایدهای برای جمهوری اسلامی دارد؟«فرافکنی در سیاست خارجی» به ویژه اگر به جنگی فرافکنانه ختم شود، میتواند سیاستمداران را به نتایج مختلفی برساند. از آن جمله، افزایش محبوبیت رژیم حاکم، منحرف کردن افکار عمومی داخلی از مشکلات فزاینده داخل کشور، ایجاد بهانه کافی و گاهی مشروعیت مورد نیاز برای سرکوب شدید مخالفان، و معروفترینشان دامن زدن به سندرم «اتحاد پیرامون پرچم».
در تایید این نظریه، مثالهای تاریخی بیشماری وجود دارند. مانند جنگهای انقلابی فرانسه که به اتحاد زیر پرچمی جدید و عمق بخشیدن به هویت جدید شهروندی در این کشور در پایان قرن ۱۸ منجر شد، یا جنگ فرانسه و پروس که بیشترین نقش را در پروژه سیاسی اتو فون بیسمارک برای اتحاد مناطق آلمانینشین و تاسیس کشور آلمان بازی کرد.
در تاریخ استقرار جمهوری اسلامی نیز، استفاده رهبران حزب «جمهوری اسلامی» از جنگ ایران و عراق برای از میدان به در کردن همه رقبای سیاسیشان، از جمله مباحث قابل بررسی در چارچوب همین نظریه است. در این دوران، سران حزب «جمهوری اسلامی» نه تنها از جنگ برای مشروعیت بخشیدن به سرکوب بهره بردند، بلکه از این پدیده برای «اتحاد پیرامون پرچم» و دامن زدن به میهنپرستی مورد نیاز برای ساخت یک نظام سیاسی جدید هم استفاده کردند.
اما «فرافکنی در سیاست خارجی» همواره نیز به هدف مورد نظر حکومت ختم نشده. جنگ روسیه و ژاپن در ابتدای قرن بیستم از نگاه بسیاری، جنگی فرافکنانه از سوی تزار روسیه برای مقابله با اعتراضهای فزاینده کشورش توصیف شده. اگرچه در کوتاه مدت، تزار به هدفش برای منحرف کردن افکار عمومی رسید، اما در نهایت روسیه از ژاپن شکست خورد و همین شکست، به یکی از عوامل مهم در سرعت گرفتن انقلاب ضدتزاری تبدیل شد.
یا در سال ۱۹۸۲، نظامیان حاکم بر آرژانتین که خود را در آستانه از دست دادن قدرت دیدند، به جزیره فالکلند حمله کردند و جنگی را با بریتانیا که بر روی این جزیره ادعای مالکیت داشت آغاز کردند. اینبار نیز اگرچه جنگ فرافکنانه برای مدتی کوتاهی ژنرالها را در قدرت نگاه داشت، اما بعد از شکست آرژانتین از بریتانیا عملا ادامه یافتن حکومت نظامیان غیرممکن شد.
به بیان دیگر، فرافکنی در سیاست خارجی یک شمشیر دو لبه است که موفقیت نهایی آن برای نظام حاکم به دهها عامل دیگر نیز بستگی دارد.
در حال حاضر، ابعاد اعتراضهای ایران و شدت تنشهای نظامی منطقه، تناسبی با استراتژی راهاندختن یک جنگ تمام عیار خارجی برای حفظ نظام ندارد. چنین جنگی منابع عظیم کشور را درگیر خواهد کرد و به از دست رفتن مشروعیت بینالمللی جمهوری اسلامی شدت خواهد بخشید.
اما جنگ تمام عیار، تنها راه پی گرفتن «فرافکنی در سیاست خارجی» نیست. جمهوری اسلامی همچنان میتواند متناسب با شدت اعتراضهای ایران و ارزیابی دستگاههای امنیتی از احتمال سقوط، با چنین اقداماتی بر سر راه سرنگونی احتمالی موانعی ایجاد کند؛ از آن جمله دامن زدن به تبلیغات ضروری برای جلوگیری از ریزش نیروهای وفادار به حکومت.
روی گرداندن طرفداران جمهوری اسلامی در همه سطوح، مرحلهای ضروری برای مخالفانی است که به دنبال تغییر نظام حاکم هستند. این ریزش میتواند به دلایل مختلف روی دهد؛ از جمله زمانی که بخشی از نیروهای درگیر در جریان سرکوب به این نتیجه برسند که به بخشی از یک رفتار ظالمانه تبدیل شدهاند و اقداماتشان در برخورد با معترضان مشروع نیست.
تنش نظامی فرافکنانه، تبلیغ مبتنی بر وجود «تهدید خارجی» و اظهارنظرهایی شبیه به «خطر تجزیه، جنگ داخلی و حملات تروریستی»، شاید نتواند نظر معترضان را تغییر دهد و آنها را راضی کند که به خیابان نیایند، اما برای راضینگاه داشتن نیروهایی که همین امروز بخشی از بدنه حامی جمهوری اسلامی محسوب میشوند، خوراک تبلیغاتی مناسبی خواهد بود.
چنین تبلیغاتی، در کنار نمودهای عینی و قابل لمس مانند تهدید یا حتی حملات یک کشور خارجی، حکومت را سریعتر به هدف مورد نظرش خواهد رساند و چه بسا فراتر از ردههای پیاده نظام تشکیلات نظامی و امنیتی، از ریزش نخبگان ردهبالا نیز جلوگیری کند.