العربیه: علی حیدری علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی بالاخره پس از گذشت دو هفته از اعتراضات سراسری بیسابقه اخیر روز دوشنبه یازدهم مهر به اظهار نظر پرداخت و بنا به کلیشه همیشگی اعتراضات را «طراحی آمریکا و اسرائیل» توصیف و آن را ناشی از «هیجان جوانان بر اثر برنامههای اینترنتی» عنوان کرد.
او همچنین طبق روال معمول اعتراضات را «اغتشاشات» نامید و برای تحریک عواطف دینی و مذهبی مردم، معترضان را به «قرآن سوزی، کشیدن حجاب از سر زنان و آتشزدن مسجد و حسینیه» متهم کرد.
خامنهای همچنین کوشید موضعگیری و دفاع سلبریتیها از معترضان را «بیارزش» نشان دهد و آن را کوچک بشمارد. با این حال بهوضوح روشن بود که او از این پدیده بیسابقه «خشمگین» بود و اقدام شجاعانه سلبریتیها کاملا او را «غافلگیر» کرده است.
اما موارد ذکر شده توسط رهبر جمهوری اسلامی تنها مقدمهای برای ذکر دو نکته بسیار مهم در سخنانش بود؛ دو نکتهای که نشان از «تفاوت» خیزش کنونی با خیزشهای پیشین و نماینگر «انزوای» خامنهای و بیتش در مرحله کنونی «انقلابی» ایران دارد.
خامنهای دفاع تمام قدی از نیروها و سازمان سرکوب کرد. او بدون اشاره به کشتار مردم بهویژه خشونت عامدانه علیه شهروندان بلوچ در زاهدان، گفت که در حوادث جاری این «سازمان انتظامی و بسیج» بود که مورد «ظلم» واقع شد.
اما مهمتر از این، خامنهای «خواص» را مورد خطاب قرار داد که «بعضی از خواص اطلاعیه دادند، بیانیه دادند، حرف زدند، نیروی انتظامی را متهم کردند، بعضی مجموعه نظام را متهم کردند. بایستی آن کار خود را جبران کنند. باید موضع بگیرند. باید صریحا اعلام کنند که با آن چه اتفاق افتاده مخالف هستند.»
این بخش از سخنان خامنهای پیش از آن که «سرزنش و عتاب» و یا «تهدید» خواص و وابستگان به طبقه حاکمه و جیرهخواران بیتش باشد، نشانه تنهایی او و همراهی نکردن بسیاری از کسانی است که ولی فقیه برای دههها آنها را از خوان ثروت و قدرت فربه کرده بود تا در چنین روزها و بزنگاههایی به یاری او و بیتش بشتابند و با بیانیه و حضور در «میدان» تنهایش نگذارند.
مهمترین این افراد، روحانیون سنتی و مراجع دینی و نهادهای وابسته به آنها بودند. این طیف ابتدا از طریق دفتر نمایندگی خامنهای در قم که توسط مجتبی، فرزند رهبر و از گزینههای جایگزینی او اداره میشود، مورد تهدید و ارعاب واقع شده تا در جریان اعتراضات از هر گونه موضع به نفع معترضان اجتناب کنند.
با این حال بیانیهای که تحت نام جمعی از طلاب و اساتید حوزه علمیه قم، تهران و مشهد صادر شد، و هیچ یک از این حوزهها نیز آن را تکذیب و رد نکرد، بشدت به خامنهای و روش حکومتداری «مستبدانه و متکبرانه» وی تاخت و او را اساسا فاقد صلاحیت رهبری دانست.
افزون بر آن و طی اعتراضات کنونی برای اولین بار شاهد بودیم که هیچ یک از بیوت مراجع و هیج یک از سیاسیون معروف از جمله لاریجانیها، خانواده رفسنجانی، ناطقنوری، روحانی و دهها شخصیت پیشین سیاسی موضعی در راستای محکومیت اعتراضات و در دفاع از خامنهای و بیتش و دستگاه سرکوبش نگرفتند.
«روایت» خامنهای از اعتراضات که همواره مبتنی بر «تحریک از خارج» و «چراغ سبز به ماشین سرکوب» بوده، نه تنها مورد پذیرش طبقه حاکمه و حامیان سلطه مطلقه او واقع نشد بلکه طبق سخن خود خامنهای اینان حتی در شیوه مدیریت بحران کنونی با او و بیتش به مخالفت پرداختند.
سخنان خامنهای نشان داد که شکاف بزرگ و عمیقی در راس هرم قدرت ایجاد شده و او توانایی مدیریت و اجماعسازی در طبقه حاکمه را از دست داده است. این بدان معناست که بحران مشروعیت و مقبولیت به درون حلقه بسته قدرتمندان در جمهوری اسلامی سرایت کرده است. به همین دلیل، خامنهای برای جبران این کاستی و پر کردن شکاف ایجاد شده در طبقه حاکمه، به تعریف و تمجید از نهاد سرکوب پرداخت.
با این وجود، دستگاه سرکوب نیز از شکاف طبقه حاکمه و سکوت بخش بزرگی از حامیان خامنهای، همچنین حضور بیباکانه جوانان و نوجوانان بهویژه زنان مستاصل از وضع موجود شوکه شد و از لحاظ ذهنی توانایی خود برای مقابله و کنترل «خیابان» را تا حدود زیادی از دست داد.
برای اولین بار در دوران حاکمیت مطلقه خامنهای، او خود را برابر معترضان و اعتراضات خیابانی «تنها» میبیند. این موضوع از آن جهت اهمیت مضاعفی مییابد که جمهوری اسلامی بهدلیل شرایط سلامتی خامنهای در آستانه تغییر در راس هرم قدرت است.
به عبارتی دیگر، در دوره انتقال قدرت به جانشین خامنهای هم طبقه حاکمه جمهوری اسلامی دچار دودستگی و حداکثر تضاد منافع شده و هم جامعه در حال گذار از مرحله اعتراضی به مرحله انقلابی است.
همزمانی و همپوشانی این دو پدیده سیاسی و اجتماعی، «لحظه انتقال قدرت» در رژیم جمهوری اسلامی را بسیار پر تنش و ناآرام نشان میدهد و انرژی آزاد شده از چنین وضعیتی میتواند به فروپاشی کامل نظام مستقر منجر شود.
اعتراضات سراسری جاری همچنین دو سلاح عمده خامنهای را از حیث انتفاع ساقط کرد.
اول این که صحنه داخلی قدرتنمایی یعنی «خیابان» توسط معترضان و مخالفان از چنگال خامنهای بازپس گرفته شد. خامنهای با اتکا به ماشین سرکوبش و با حذف همه نهادهای جمعی مدرن از جمله احزاب، سازمانهای مردم نهاد و سندیکاها، خیابان را با پر کردن هواداران خود جایگزین آن نهادها کرد. با از دست رفتن خیابان، هیچ راهی برای خامنهای جز سرکوب عریان باقی نمانده است. اما همین اعتراضات نشان داد وقتی که میان مردم «اجماعی عام» بر اساس «خشم و امید» شکل بگیرد و این اجماع به «انزجار عمومی» تبدیل شود، ماشین سرکوب با تمام آن هیبتش کارآیی خود را از دست خواهد داد.
دوم این که «زنان» به عنوان نیمی از جامعه که تاکنون با ترفند «شرع و قانون و عرف» از اغلب کنشهای اجتماعی و سیاسی محروم شده بودند، به عنوان نیروی برهم زننده نظم دلخواه اسلامگرایان حاکم وارد معادله شدند و عملا تابوها و کلیت ایدئولوژی زنستیزانه رژیم ولایت مطلقه فقیه را به چالش گرفتند.
بیشک بازپسگیری خیابان از چنگال خامنهای و دستگاه سرکوبش بدون حضور زنان و عبور آنها از خطوط قرمز ولی فقیه قابل تحقق نبود.
بدین ترتیب سخنرانی خامنهای در هفته سوم اعتراضات سراسری نه از موضع قدرت بلکه با هدف ترمیم شکاف درونی طبقه حاکمه و ایجاد روحیه و انگیزه به دستگاه سرکوب بوده است. اما هم رقبای جانشینی او و هم نیروهای سرکوب بهویژه ردههای میانی و پایینی از تبعات غیر قابل پیشبینی مرگ خامنهای، به عنوان نقطه عطفی در تاریخ جمهوری اسلامی بیم فراوانی دارند.
خامنهای در دوران زمامداری مطلقه خویش «همه قدرت» را به انحصار خود در آورد. به همین دلیل مرگ مظهر قدرت مطلقه در جمهوری اسلامی، میتواند نقطه پایانی هم بر رژیم جمهوری اسلامی باشد.
حسینعلی منتظری، جانشین عزل شده خمینی، درباره مخالفتش با دستور کشتار زندانیان سیاسی در تابستان 67 توسط رهبر پیشین جمهوری اسلامی گفته بود که «من تا درب جهنم با خمینی پیش رفتم اما با او وارد جهنم نشدم.» به نظر میآید مخالفان رهبر کنونی هم همان رویکرد منتظری را در پیش گرفته و در رابطه با اعتراضات اخیر حاضر به ورود با خامنهای در جهنم خودساخته او نشدهاند.