ملکه الیزابت؛ زنی که نهاد پادشاهی بریتانیا را نجات داد / نگاهی به زندگی دیرپاترین رئیس دولت زن در تاریخ جهان

ایندیپندنت فارسی: آرش عزیزی (تاریخدان، نویسنده و مترجم)
ملکه الیزابت دوم، ملکه پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی و قلمروهای مشترک‌المنافع و رئیس خاندان ویندزور، در سن ۹۶ سالگی درگذشت. او کهنسال‌ترین حاکم سلطنتی تاریخ بریتانیا و دارای طولانی‌ترین دوران سلطنت در تاریخ هزار و چند ساله پادشاهی بریتانیا بود. او در ضمن دیرپاترین رئیس دولت زن در تاریخ جهان هم به شمار می‌رفت.

ملکه الیزابت که در زمان تولدش کمتر کسی تصور می‌کرد روزی به سلطنت برسد، در ۷۰ سال زمامداری، تغییراتی شگرف و کم‌سابقه را شاهد بود؛ از جمله زوال نهاد سلطنت را که امروز در کمتر از ۳۰ کشور جهان پابرجا مانده است.

عمر او دستاوردی اگر داشته باشد، دقیقا تاب آوردن همین تحولات است. او توانست نهاد سلطنت بریتانیا را زنده نگه دارد و در مقابل جنبش‌های جمهوری‌خواهی از اسکاتلند و ولز گرفته تا کانادا و استرالیا از آن حفاظت کند. عمر طولانی و توانایی‌های‌ ملکه الیزابت کمک کرد علی‌رغم زوال جایگاه جهانی بریتانیا، نهاد سلطنت در این کشور همچنان جایگاه خود را حفظ کند و خود او نیز چهره‌ای جهانی باقی بماند. ‌اغراق نیست اگر بگوییم این ملکه الیزابت بود که نهاد پادشاهی را نجات داد.

دیگر دستاورد مهم او به زن بودنش بازمی‌گردد. در جهان امروز شاید حکمرانی زنان امری عادی باشد و بسیاری از کشورهای جهان روسای اجرایی زن داشته باشند. به سلطنت رسیدن زنان نیز در تاریخ سابقه‌ای طولانی دارد (در ایران نیز این سابقه به پادشاهی ساسانی بازمی‌گردد)، اما ملکه الیزابت در قرن بیستم زمانی که بیشتر رهبران سیاسی مرد بودند، توانست علی‌رغم نداشتن قدرت اجرایی، وجهه زنی قدرتمند و سیاست‌دان در کشوری مهم را حفظ کند و نمادی از توانایی‌های زنان باشد. الیزابت آنقدر عمر کرد که سه نخست‌وزیر زن را به خود ببیند: مارگارت تاچر، ترزا می و بالاخره لیز تراس، زنی هم‌نام خود او.

در ماه آوریل سال ۲۰۲۱ که ملکه الیزابت ۹۵ ساله شد، بار دیگر این امکان مطرح شد که استعفا کند و از گود کنار رود و ریاست خانواده سلطنتی را به پسرش، چارلز، بسپارد اما او تا آخرین نفس پابرجا ماند و در سال بعدی هم هفتادمین سالگرد سلطنتش را جشن گرفت و هم نود و ششمین سالگرد تولدش را.

دولت و دربار بریتانیا از دهه ۱۹۶۰ تاکنون برای مرگ احتمالی ملکه الیزابت، برنامه‌هایی تحت عنوان «عملیات پل لندن» داشته‌اند؛ با وجود این، ملکه آن‌قدر عمر کرد که مرگش همچنان غیرمنتظره بماند.

جانشین او اکنون پسرش،‌ شاهزاده چارلز ۷۳ ساله، خواهد بود که حالا «شاه چارلز» می‌شود؛ چهره‌ای که به‌خصوص پس از طلاق از همسر سابقش، شاهدخت دایانا، نزد مردم خیلی محبوب نیست. عنوان ولیعهدی بریتانیا اکنون به پسر شاهزاده چارلز و شاهدخت دایانا، شاهزاده ویلیام،‌ می‌رسد و او باید عنوان کنونی «دوک کمبریج» را با عنوان سنتی ولیعهد بریتانیا عوض کند و «شاهزاده ولز» نامیده شود. ولیعهد ۳۹ ساله از اعضای محبوب‌تر خانواده سلطنتی است و سعی کرده از حواشی مربوط به برادر جوان‌تر خود، شاهزاده هری، و همسر آمریکایی‌اش، مگان مارکل، دور بماند.
تولدی بیرون قصر
الیزابت الکساندرا می ویندزور در ساعت ۲:۴۰ بامداد ۲۱ آوریل ۱۹۲۶ با عمل سزارین در خانه پدربزرگ مادری‌اش در محله می‌فیرِ لندن متولد شد. خانه و محله اعیانی و اشرافی بودند، اما این‌جا قصر باکینگهام نبود و علی‌رغم خویشاوندی نزدیک ملکه الیزابت با خانواده سلطنتی، در آن هنگام کمتر کسی می‌توانست تصور کند که او روزی بر تخت سلطنت تکیه می‌زند.

پدر و مادر دختر جوان، دوک و دوشس یورک، بودند. مادرش جوان‌ترین دختر اشراف‌زاده‌ای اسکاتلندی و پدرش، پسر دوم پادشاه وقت، جورج پنجم بود. بدین‌سان الیزابت نوه پادشاه بود و در نوجوانی‌ سومین نفر در نوبت سلطنت به شمار می‌رفت؛ اما انتظار می‌رفت بعد از مرگ جورج پنجم، شاهزاده ادوارد، پسر بزرگ پادشاه و از نسل او، بر تخت تکیه بزند و نوبت به پدر ملکه الیزابت و بچه‌های او نرسد؛ اما در سال ۱۹۳۶ همه چیز عوض شد.
الیزابت الکساندرا می ویندزور روز ۲۱ آوریل ۱۹۲۶ در خانه پدربزرگ مادری‌اش در محله می‌فیرِ لندن متولد شدعموی الیزابت که در  ژانویه آن سال با ‌عنوان «شاه ادوارد هشتم» به سلطنت رسید، تصمیم گرفت با یک زن آمریکایی مطلقه به نام والیس سیمپسون ازدواج کند و این با رسوم پادشاهی بریتانیا نمی‌خواند. همین بود که آن سال هنوز تمام نشده، ادوارد هشتم که عشق را به تاج‌وتخت ترجیح داده بود، کنار رفت تا پدرِ الیزابت از دوکِ یورک ناگهان به «شاه جورج ششم» بدل شود و دختر ۱۶ ساله او ولیعهد امپراتوری بریتانیای کبیر شود.

دختر نوجوان حالا در باکینگهام و سایر کاخ‌های خاندان سلطنتی بزرگ می‌شد و به‌رسم پادشاهان اروپایی درس‌هایی همچون زبان فرانسوی و تاریخ مشروطیت در بریتانیا فرا می‌گرفت. اما همچنان دختری ساده‌دل و تجمل‌گریز بود. همگان همچنان «لیلی‌بت» صدایش می‌کردند. او عاشق اسب‌ها و سگ‌ها و مونس تنها خواهرش، مارگارت، بود که چهار سال از او کوچک‌تر بود. لیلی‌بت و مارگارت برادری نداشتند.
 
جنگ جهانی دوم که درگرفت، این پیشنهاد مطرح شد که ملکه الیزابت و شاهدخت مارگارت برای در امان ماندن از بمباران آلمانی‌ها به کانادا پناه ببرند اما خانواده سلطنتی تصمیم گرفت مردم بریتانیا را تنها نگذارد و در تمام مدت شش سال جنگ، در جزیره بارانی خود ماندند. مدتی در قلعه بالمورال در اسکاتلند بودند و مدتی در سایر املاک خود اما بیشتر دوران جنگ را کاخ ویندزور گذراندند.

در سال ۱۹۴۰، ملکه الیزابت ۱۴ ساله اولین سخنرانی رادیویی‌ خود را در برنامه «ساعت کودکان» رادیو بی‌بی‌سی انجام داد و خطاب به کودکانی که برای فرار از حملات آلمانی‌ها از شهرها خارج شده بودند، گفت: «ما همه‌ داریم سعی می‌کنیم هرچه در توان داریم برای کمک به ملوانان و سربازان و خلبان‌های غیور خود انجام دهیم.»

ملکه الیزابت و بسیاری از سایر اعضای خانواده سلطنتی در ایام کریسمس، برنامه‌های پانتومیم اجرا می‌کردند تا برای «صندوق پشم ملکه»  کمک مالی جمع‌آوری کنند و با آن برای دوختن لباس‌های ارتشیان پشم لازم را بخرند.

البته خدمت ملکه الیزابت به تلاش بزرگ جهانیان برای مقابله با نازیسم مستقیم‌تر نیز بود. او به شاخه زنان ارتش بریتانیا که اقدام‌هایی همچون تعمیر ماشین‌آلات انجام می‌داد، پیوست.
در بهار ۱۹۴۵ که بالاخره متفقین موفق شدند پوزه نازیسم را به خاک بمالند، ملکه الیزابت و شاهدخت مارگارت نیز مثل میلیون‌ها نفر از مردم به خیابان‌های لندن ریختند تا فارغ از پروتکل‌های سلطنتی، روز پیروزی را  کنار جوانان کشور جشن بگیرند؛ شبی پرماجرا که اخیرا موضوع یک فیلم سینمایی هم شد.

اولیویا کولمن، بازیگر خبره بریتانیایی که بعدها در سریال محبوب «تاج‌» نقش ملکه الیزابت را بازی کرد، همین دوران زندگی ملکه را نشانی از فمینیست بودن او می‌داند. خانم کولمن برای اثبات این نظر به فراز دیگری از زندگی او در سال‌ها بعد نیز اشاره می‌کند: «در سال ۲۰۰۳ وقتی امیر عبدالله، ولیعهد وقت عربستان سعودی، در قلعه بالمورال به دیدار ملکه الیزابت آمد، ملکه شخصا رانندگی کرد تا به رهبر کشوری که زنانش هنوز اجازه رانندگی نداشتند، نکته‌ای ظریف را یادآوری کرده باشد. گفته می‌شد امیر عبدالله از ملکه خواسته کمی آرام‌تر رانندگی کند.»
«من خدمت می‌کنم»
سال ۱۹۴۷ شاید مهم‌ترین سال زندگی ملکه الیزابت پیش از رسیدن به سلطنت باشد. در این سال بود که ولیعهد جوان اولین سفر خارجی‌ خود را انجام داد و تولد ۲۱ سالگی‌اش را در کیپ‌تاونِ آفریقای جنوبی جشن گرفت؛ جایی که گرچه هنوز تحت سلطه نظام آپارتاید نبود، مثل بقیه ممالک امپراتوری بریتانیا بر اساس نابرابری شدید نژادی اداره می‌شد.

ملکه الیزابت در روز تولدش یک سخنرانی‌‌ خطاب به تمامی اتباع امپراتوری ایراد کرد که تاریخدانان آن را لحظه‌ای کلیدی در تاریخ زندگی‌ او می‌دانند. این‌جا بود که او شعار قدیمی «من خدمت می‌کنم» را یادآوری کرد و گفت که می‌خواهد با وعده‌ای «بسیار ساده» مردم امپراتوری را خطاب قرار دهد: «من نزد شما اعلام می‌کنم که در تمام زندگی‌ام، چه کوتاه باشد چه بلند، خود را وقف خدمت به شما و خدمت به خانواده بزرگ امپراتوری می‌کنم که ما همه به آن متعلقیم.»

مبارزان علیه استعمار که در جای‌جای امپراتوری بریتانیا (و کشورهایی مثل ایران که به‌طور غیرمستقیم تحت انقیاد لندن بودند) علیه سلطه می‌جنگیدند، حتما به این «تعلق مشترک» اعتقادی نداشتند و خواستار دموکراسی و پایان امپراتوری بودند؛ اما ملکه الیزابت از همان آغاز نشان داد که هم به امپراتوری و ایده‌های بنیادین سلطنت معتقد و متعهد است و هم با نوعی خضوع، این مقام را جایگاهی برای خدمت به میلیون‌ها تبعه می‌داند.

از همین سال‌ها می‌شد دید که او بیش از اینکه اهل زرق‌وبرق باشد، به فکر وفاداری و خدمت است؛ او الگوی خود را پدر و مادرش می‌دید که پس از کنار رفتن ادوارد پا به صحنه گذاشته و در یکی از سخت‌ترین دوران تاریخ قاره اروپا، سلطنت کرده بودند؛ آن هم در حالی که عموی کنار کشیده و همسرش به آلمان نازی سفر کردند.

در نوامبر همین سال ۱۹۴۷ بود که ملکه الیزابت با فیلیپ مونت‌باتن ازدواج کرد؛ شاهزاده سابق یونان و دانمارک که لیلی‌بت او را از کودکی دیده بود و به گفته خود، از ۱۳ سالگی عاشقش بود. شاهزاده فیلیپ خلبانی ماهر و قدبلند و دلربا بود و تعجبی نداشت که دل لیلی‌بت نوجوان را برده باشد. او در ضمن از دو طرف، فامیلِ دورِ ملکه الیزابت هم محسوب می‌شد: هم از نوادگان ملکه ویکتوریا بود و هم از نوادگان شاه کریستین نهم دانمارک که اینقدر نوادگانش در جای‌جای اروپا به سلطنت رسیدند که او را «پدر زن اروپا» می‌نامند.

با این همه، انتخاب شاهزاده فیلیپ خالی از ‌جنجال نبود. خلبان جوان نه تنها پولی در دست‌وبال نداشت، که متولد یونان بود و خاندان سلطنتی‌اش را انقلابیون یونانی خلع کرده بودند؛ گرچه خودش تبعه بریتانیا بود و در دوران جنگ در نیروی دریایی خدمت کرده بود. در ضمن چند نفر از شوهر خواهرهای آلمانی‌اش عضو حزب نازی بودند؛ اما ازدواج سر گرفت و زوج جوان کوشیدند به خانواده سلطنتی رنگ و لعابی مدرن بدهند. گرچه در طول این سالیان، ملکه الیزابت بیشتر بر وظیفه و خداپرستی و مناسک سلطنتی تاکید داشت و شاهزاده فیلیپ بیشتر دنبال ماجراجویی و خوش‌گذرانی بود.

شاهزاده فیلیپ برای ازدواج با ملکه الیزابت از مذهب ارتدوکس یونانی به مذهب آنگلیکن گروید، دعاوی خود بر تاج‌وتخت دانمارک و یونان را لغو کرد و نام خانوادگی طرف مادرش را که بریتانیایی بود گرفت تا «مونت‌باتن» شود. قبل از ازدواج به او لقب «دوک ادینبورو» هم دادند؛ لقبی که تا همین چند ماه پیش که در سن ۹۹ سالگی درگذشت، با خود داشت.

مراسم ازدواج در صومعه وست‌مینیستر لندن برگزار شد؛ سه خواهر داماد به دلیل ارتباطشان با نازی‌ها دعوت نشده بودند.
مراسم ازدواج ملکه الیزابت دوم و شاهزاده فیلیپ در ۲۰ نوامبر ۱۹۴۷ برگزار شدولیعهد و همسرش در خانه‌های سلطنتی مختلف زندگی می‌کردند و چون فیلیپ ارتشی بود، مدتی را نیز در پایگاه ارتش در جزیره مالت گذراندند. آن‌ها در بازه ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۴ چهار فرزند به نام‌های چارلز، آنا، آندرو و ادوارد به دنیا آوردند؛ پسر و دختر اولی پیش از سلطنت به دنیا آمدند و دو پسر بعدی در دهه ۱۹۶۰.

در سال ۱۹۵۱، ملکه الیزابت سفری مهم به آمریکای شمالی داشت و علاوه بر بازدید معمول از کانادا به آمریکا رفت تا با رئیس‌جمهوری وقت، هری ترومن، دیدار کند؛ اولین از ۱۳ رئیس‌جمهوری که در دوران سلطنت خود دیدار می‌کرد. تنها رئیس‌جمهوری آمریکا که هرگز ملکه الیزابت را ندید، لیندون بی جانسون بود که البته در کاخ سفید دیدار معروفی با شاهدخت مارگارت داشت که در سریال «تاج» نسخه‌ای اغراق‌شده و داستانی از آن بازگویی شده که طی آن، شاهدخت مارگارت جوری دل رئیس‌جمهوری آمریکا را می‌برد که او به اعطای وامی چند میلیاردی به بریتانیای مقروض راضی می‌شود. البته این روایت ربط چندانی به واقعیت تاریخی ندارد.
الیزابت دوم و همسرش شاهزاده فیلیپ ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۴ چهار فرزند به نام‌های چارلز، آنا، آندرو و ادوارد به دنیا آوردنداما از همان دیدار اول، یک چیز معلوم بود: ملکه الیزابت که با توجه به وضعیت بد سلامتی پدرش داشت برای رسیدن به سلطنت آماده می‌شد، می‌دانست که در جهانی بر تخت تکیه می‌زند که آمریکا اکنون ابرقدرت بزرگ آن است؛ جهانی بسیار متفاوت از جهانی که او در آن متولد شده بود و پرچم سرخ‌رنگ امپراتوری بریتانیا و قوی‌ترین نیروی دریایی جهان هنوز در دنیا حکمروایی می‌کرد.

با این همه حتی اگر ماجرای خیالی سفر شاهدخت مارگارت را هم نپذیریم، این واقعیت همیشه پابرجا ماند که آمریکایی‌ها برای خانواده سلطنتی بریتانیا و زرق‌وبرقش ارزشی نمادین قائل بودند. سال‌ها بعد، باراک اوباما در خاطراتش از بازدید خود و میشل از کاخ باکینگهام در این باره نوشت که امیدوار بوده در پرتو ملکه بودن، به مقبولیت او نزد رای‌دهندگان سفیدپوست در آمریکا کمک کند.
موسم تاج‌وتخت
در آغاز سال ۱۹۵۲ ملکه الیزابت و شاهزاده فیلیپ عازم سفری دور و دراز بودند که قرار بود آن‌ها را به ممالک امپراتوری‌ در نیمکره جنوبی یعنی استرالیا و نیوزیلند ببرد. در ماه فوریه، سر راه در کنیا توقف کرده بودند که شاهزاده فیلیپ خبر ناگوار را به گوش الیزابت رساند: پدرش فوت کرده و لیلی‌بت اکنون ملکه بود.

او به‌سرعت تصمیم گرفت نام خود را حفظ کند و با ‌عنوان «الیزابت دوم» بر تخت سلطنت بنشیند. رسم این بود که خاندان سلطنتی باید نام مرد بر خود داشته باشد و این گمان مطرح شد که نام «خاندان ویندزور» باید عوض شود. این نام را در سال ۱۹۱۷ و در بحبوحه جنگ جهانی اول بر آن نهاده بودند تا از شر نام آلمانی «ساکس کوبورگ» هنگام جنگ با آلمانی‌ها خلاص شوند).

شاهزاده فیلیپ خاندان‌ «ادینبورو» و دایی او، لورد مونت‌باتن، که به‌عنوان آخرین نایب‌السلطنه هند تحت حکومت بریتانیا معروف است، خاندان «مونتباتن» را پیشنهاد داد. اما با اصرار وینستون چرچیل، نخست‌وزیر وقت و ملکه ماری، مادربزرگ ملکه الیزابت، نام «ویندزور» باقی ماند تا فیلیپ گلایه کند که او تنها مرد کشور است که اجازه ندارد نام خود را بر فرزندانش بگذارد. بچه‌ها البته بعدها نام خانوادگی «مونت‌باتن- ویندزور» را گرفتند.
 
یک سال بعد، در ۲ ژوئن ۱۹۵۳، الیزابت در مراسمی باشکوه تاج‌گذاری کرد؛‌ مراسمی که برای اولین بار از تلویزیون پخش می‌شد تا میلیون‌ها نفر در سراسر جهان آن را تماشا کنند و به الگویی برای مراسم‌ بعدی از جمله تاج‌گذاری محمدرضا شاه و شهبانو فرح پهلوی تبدیل شود.

زوج سلطنتی سپس به سفری هفت ماهه در سراسر جهان رفتند و با پیمودن بیش از ۶۴ هزار کیلومتر، از ۱۳ کشور دیدن کردند؛ الیزابت اولین حاکم سلطنتی بود که به استرالیا و نیوزیلند سفر ‌کرد. او تا پایان عمر این میل به سفر و دیدار با مردم را حفظ کرد و در میان رهبران جهان رکورددار میزان سفر است.
ملکه الیزابت و خاندان پهلوی
ملکه الیزابت تازه یک سال و اندی بر سر کار بود که حکومت بریتانیا با همدستی آمریکا کودتای ۲۸ مرداد را در ایران سازمان داد، اما به‌رسم بی‌طرفی سیاسی نهاد سلطنت که از قرن هجدهم در بریتانیا برقرار بود، ملکه طبیعتا در این میان نقشی نداشت. با این همه آیا نام او در این کودتای تاریخ‌ساز نقشی غیرمستقیم بازی کرده بود؟

شبکه ۴ تلویزیون بریتانیا اخیرا مستندی با نام «ملکه و کودتا» پخش کرده که این ادعا در آن مطرح شده است. این فیلم به یک سوءتفاهم اشاره می‌کند: در جریان رخدادهای اسفند ۱۳۳۱ که در دعوای محمد مصدق و شاه، احتمال فرار شاه از ایران مطرح شده بود، آنتونی ایدن، وزیر وقت خارجه بریتانیا، در تلگرافی به آمریکایی‌ها گفته بود از شاه ایران خواسته شود در ایران بماند.

چون ایدن این پیغام را از یک کشتی با نام «ملکه الیزابت» فرستاده بود، آمریکایی‌ها با سوءتعبیر به شاه گفته بودند ملکه الیزابت از او درخواست کرده است در ایران بماند. این مستند  ادعا می‌کند که شاه ایران به همین علت چند ماه بعد هنگام کودتای ۲۸ مرداد سر جای خود باقی مانده است. البته واقعیت تاریخی این است که وقایع اسفند ۱۳۳۱ به مرداد ۱۳۳۲ ربط چندانی نداشتند و شاه هم در آن هنگام در ایران نماند و چند روز به ایتالیا رفت. تاریخدانان برجسته ایرانی همچون رهام الوندی و فخرالدین عظیمی در نقد این مستند تلویزیونی به این حقایق اشاره کرده‌اند.

اما الیزابت در سال‌های پس از کودتا با خاندان پهلوی‌ روابط حسنه‌ای داشت؛ پهلوی‌ها هم به‌عنوان سلطنتی نوپا که هم خود را به تاریخ دیرین نهاد پادشاهی در ایران وابسته می‌دیدند و هم می‌خواستند با جهان مدرن رابطه داشته باشند، به الیزابت و فیلیپ جوان و پادشاهی کهن آن‌ها نگاهی ویژه‌ داشتند.

در سال ۱۳۳۳، شاه در یکی از سفرهای پرشمارش به لندن، به همراه همسر دومش، ملکه ثریا، با همتایان خود در بریتانیا دیدار کرد؛ اما تنها سفر رسمی الیزابت به ایران در اسفند ۱۳۳۹ بود. حالا دیگر در کنار شاه ایران، شهبانوی جوان، فرح پهلوی، قرار داشت؛ زنی که در طول این سال‌ها با الیزابت و مادرش، ملکه مادر، رابطه خوبی برقرار کرد.
ملکه بریتانیایی در اقدامی بی‌سابقه، در کاخ گلستان اقامت گزیدشاه و شهبانو فرح در فرودگاه مهرآباد به استقبال ملکه و شاهزاده فیلیپ رفتند. شهبانو سال‌ها بعد در یادآوری آن سفر گفت: «‌اولین اقدام ملکه الیزابت در بدو ورود، نثار تاج گل به آرامگاه رضا شاه کبیر بود. بعد به اصفهان سفر کردند و از آنجا به تخت جمشید در شیراز رفتیم. مهمان‌نوازی ایرانی چیزی بود که برای همه روشن بود. هم در قدیم و هم حتی حالا با مشکلات و گرفتاری‌هایی که هست، مهمان‌نوازی مردم به جای خود باقی مانده است. در بازگشت به تهران، ملکه الیزابت از برنامه ورزشی و هنری دختران و پسران جوان در استادیوم امجدیه بازدید کردند. همین‌طور به تماشای ورزش باستانی نشستند که در استادیوم امجدیه برگزار شد.»

ملکه بریتانیایی در اقدامی بی‌سابقه، در کاخ گلستان اقامت گزید؛ قصری با چهار قرن قدمت که تاریخ آن به دوران صفویه بازمی‌گردد؛ گرچه بیشتر آن در عهد قاجار ساخته شده و بالاخره بیش از نیم قرن بعد، در تیرماه ۱۳۹۲، در فهرست اماکن میراث جهانی یونسکو قرار گرفته است.
او در تهران از یک «خانه کارگری» در جنوب شهر نیز دیدار کرد که بنا بر برخی روایت‌ها جوری تنظیم شده بود که تصویری اغراق‌‌آمیز از وضع رفاه کارگران ایرانی به مهمان نشان دهد. در اصفهان، الیزابت از مسجد شیخ لطف‌الله دیدار کرد که عکسی به یادماندنی از آن بر جای مانده است.

عبدالرضا هوشنگ مهدوی، یکی از کارمندان جوان وقت وزارت خارجه،  در طول سفر وظیفه هماهنگی با فیلمبرداران رسانه‌ها را بر عهده داشت. او بعدها از این سفر تاریخی خاطرات مفرحی روایت کرده است: «در اصفهان قرار بود ملکه انگلیس و شاه پس از بازدید ابنیه تاریخی، نهار را در عمارت چهل‌ستون صرف کنند. بدین مناسبت قبلا توالت فرنگی پاکیزه‌ای در گوشه باغ احداث و کلید آن را به باغبان تحویل و دستور داده بودند فقط آن را در اختیار ملکه انگلیس و شوهرش قرار دهد. پس از صرف نهار، هنگامی که لرد هیوم بدبخت‌ ‌[وزیر خارجه وقت بریتانیا] به قضای حاجت نیاز پیدا کرد، باغبان به هیچ وجه حاضر نبود کلید را به او بدهد. وزیر خارجه انگلیس تند تند در باغ راه می‌رفت و زیر لب دشنام می‌داد. تا اینکه پس از مدتی یکی از کارمندان تشریفات سر رسید و لرد هیوم را از تنگنا نجات داد.»

الیزابت دیگر سفری رسمی به ایران نداشت گرچه بر اساس برخی روایت‌ها، در سال ۱۹۷۳ هنگام بازگشت از استرالیا در ایران هم اقامت کوتاهی داشت. پیش از آن، در سال ۱۹۶۲، وقتی ملکه جولیانای هلند سالگرد ازدواج خود را با ضیافتی باشکوه در آمستردام جشن گرفت، ملکه الیزابت به همراه شاه و شهبانو فرح جزو مدعوین این بزرگ‌ترین گردهمایی خاندان‌های سلطنتی جهان بودند و آن‌جا فرصت دیداری دیگر با یکدیگر را یافتند.

در اواخر دهه ۱۳۴۰ که مقدمات برگزاری مراسم تاج‌گذاری محمدرضا شاه پهلوی آغاز شد، دربار ایران عامدانه کوشید از تاج‌گذاری باشکوه ملکه الیزابت الگوبرداری کند. در سال ۱۹۶۶ بود که اردشیر زاهدی، سفیر وقت ایران در لندن، به همراه سفرای ایران در دانمارک، هلند و سوئد عکس و فیلم‌هایی از مراسم‌ مختلف تاج‌گذاری جهان را تحویل فضل‌الله نبیل، رئیس دفتر شهبانو، دادند. از خود الیزابت هم دعوت شده بود تا در مراسم تاج‌گذاری که در چهار آبان ۱۳۴۶ در همان کاخ گلستان برگزار می‌شد، شرکت کند اما مقام‌های لندن پاسخ دادند که رسم اروپایی‌ها این نیست که در مراسم تاج‌گذاری همدیگر شرکت کنند.

علی انصاری، تاریخدان، می‌نویسد: «به نظر می‌رسد ملکه فرح به مراسم تاج‌گذاری الیزابت دوم علاقه خاصی داشت؛ حتی فیلم آن را در مراسمی ویژه در کاخ سعدآباد پخش کردند.»

در روایت انصاری می‌خوانیم که از ولیعهد وقت ایران، شاهزاده رضا پهلوی، هم خواسته شده بود مطابق الگوی شاهزاده چارلز در مراسم تالار سلام حضور پیدا کند.

طرفه آن‌جا که شاید مهم‌ترین فرق مراسم تاج‌گذاری ایران با بریتانیا این بود که مراسم بریتانیایی بسیار بیشتر مذهبی بود و نقش الیزابت (که خود هم گرایش‌های مذهبی داشت) به‌عنوان رئیس کلیسای انگلستان در آن برجسته بود. در ایران هم البته شاه به قرآنی سوگند خورد که «قرآن آریامهر» نامیده می‌شد.

در ۱۹۷۱ که شاه ایران جشن‌های مفصل ۲۵۰۰ سالگی پادشاهی ایران را در شیراز برگزار کرد، به حضور ملکه الیزابت امید زیادی بسته بود؛ اما درنهایت نه ملکه بریتانیا آمد و نه چهره‌هایی همچون ریچارد نیکسون و جورج پمپیدو، روسای‌جمهوری آمریکا و فرانسه تا مهم‌ترین میهمان حاضر،‌ هایله سلاسی، امپراتور اتیوپی، لقب بگیرد که از همه قدمت بیشتری داشت. از طرف خاندان سلطنتی بریتانیا، شاهزاده فیلیپ و دخترش، شاهدخت آنا، به شیراز آمدند تا در آن جشن نافرجام شرکت کنند.

در طول سال‌ها، شاه و شهبانو چند بار دیگر نیز از بریتانیا دیدار کردند. شهبانو با به یاد آوردن این سفرها در گفت‌وگویی می‌گوید: «سفری که من با پادشاه فقید آمدم، سفر خصوصی بود برای سه روز که در کاخ ویندزور (قدیمی‌ترین و بزرگ‌ترین کاخ سلطنتی بریتانیا) بودیم و واقعا مهمان‌نوازی گرمی از من و اعلیحضرت شد و با وجود اینکه به آن صورت سفر رسمی نبود، شام مجللی که ترتیب دادند و مهمانانی که دعوت کردند واقعا مثل شام رسمی بود و خاطرم هست حتی اعلیحضرت چون علاقه‌مند به سواری بودند مثل ملکه الیزابت، بعدا برای سواری هم رفتند. من بعدا یک سفر هم تنهایی به انگلستان کردم، برای بازدید از نمایشگاهی که درباره منطقه ما بود و در موزه ملی بریتانیا برگزار شد. در آن مدت من نزد ملکه مادر ماندم چون علاقه بخصوصی به ایشان داشتم. طنز جالبی داشتند و پذیرایی بسیار گرمی هم از من کردند.»

در اواخر دهه ۱۳۵۰ نیز قرار بود الیزابت سوار بر کشتی بریتانیکا در یکی از سفرهای طولانی و دراز جهانی خود در بندرعباس لنگر بیندازد و به دیدار شاه و شهبانو بیاید، اما رویدادهای انقلاب ایران در نهایت این سفر را غیرممکن کرد. شهبانو فرح پهلوی می‌گوید: «این سفر انجام نشد و بعدا ملکه انگلستان نامه‌ای برای اعلیحضرت نوشتند که این نامه در اسوان توسط سفارت انگلیس به دست ایشان رسید که در آن نامه ‌ایشان از طرف خودشان و پرنس فیلیپ ابراز تاسف کردند و نوشته بودند که در این لحظات (روزهای انقلاب) خیلی به فکر شما و شهبانو هستیم و امیدواریم شما را به‌زودی ببینیم و در پایان این نامه را با عبارت دوست صمیمی شما امضا کرده بودند.»

به گفته شهبانو فرح پهلوی، در پی انقلاب ۵۷ نیز ملکه الیزابت دوست داشت کشورش میزبان شاه و شهبانو باشد اما لرد کارینگتون، وزیر خارجه دولت محافظه‌کار مارگارت تاچر که چند هفته پس از ۲۲ بهمن در لندن سر کار آمد، مخالفت کرده بود: «چون نگران بودند که اگر ما به انگلستان برویم، ممکن است کارمندان سفارت بریتانیا در ایران را به گروگان بگیرند.»

به گفته شهبانو، لرد کارینگتون بعدها در دیداری خصوصی با او این روایت را تایید کرده است.
سلطنتِ سیاست‌گریز در دنیای پرتلاطم
از همین روایت‌های مربوط به الیزابت و ایران می‌توانیم خلاصه‌ای از دوران طولانی سلطنت او را ببینیم:‌ او بر طبق قانون بریتانیا باید سیاست‌گریز باشد و در عین حال در دورانی پرتلاطم سکان سلطنت را دست بگیرد و این نهاد را حفظ کند.

اولین محک بزرگ در این زمینه شاید در سال ۱۹۵۶ بود که در پی ملی شدن کانال سوئز به دست جمال عبدالناصر، بریتانیا به همراه فرانسه و اسرائیل به مصر حمله کردند تا یکی از اولین بحران‌های بزرگ پس از پایان جنگ جهانی دوم رقم بخورد. این واکنش قوی آمریکا بود که اروپایی‌ها و اسرائیل را به عقب‌نشینی واداشت و به بریتانیا یادآوری کرد که خورشید امپراتوری‌اش غروب کرده است و دیگر قدرتی جهانی نیست.

ادعای مونت‌باتن این است که ملکه با این حمله مخالف بوده است؛ گرچه ایدن، نخست‌وزیر وقت، می‌گوید چنین چیزی حقیقت ندارد. به هر روی خواست شخصی ملکه هر چه بوده باشد او قدرت اجرایی نداشت. گرچه هنوز برخی اختیاراتش مهم بودند؛ مثلا اختیار برگزیدن نخست‌وزیر که چون حزب محافظه‌کار قوانین روشنی برای انتخاب رهبری نداشت، قضیه‌ای جنجالی و مورد اختلاف بود. در پی استعفای چرچیل و ایدن بحث‌های زیادی در مورد اینکه چه کسی باید به نخست‌وزیری منصوب شود درگرفت و این ملکه بود که می‌بایست تصمیم نهایی را می‌گرفت؛ اما در سال ۱۹۶۵، حزب محافظه‌کار قوانین مدونی برای انتخاب رهبر تعیین کرد تا بار این تصمیم از دوش ملکه برداشته شود.

در دهه ۱۹۶۰ و ۷۰ موج استعمارزدایی و شکل‌گیری کشورهای مستقل جهان سوم باعث شد دنیا رنگ دیگری به خود بگیرد. در بریتانیا نیز حزب کارگر به چپ گروید؛ اما حزب کارگر به رهبری هارولد ویلسون هرچقدر هم سیاست‌های سوسیالیستی پیشه می‌کرد، همچنان به نظام پادشاهی وفادار بود.

رابطه شخصی ملکه و ویلسون در سریال «تاج» باز هم بدون سندیت تاریخی تصویر شده است و معلوم نیست چقدر از آن صحت داشته باشد. در این سریال حتی از دهان ملکه می‌شنویم که وقتی ویلسون بر ادوارد هیت، رقیب محافظه‌کار خود، (که طبعا نسبت به رقیب سوسیالیستش  بیشتر به نظام سلطنت نزدیک بوده) پیروز شده، ملکه « بر خلاف قانون اساسی هورا کشیده است».

اما در تاریخ این واقعیت چنین ثبت شده که وقتی ویلسون در سال ۱۹۷۶ استعفا کرد، ملکه الیزابت به افتخار او برای شام خداحافظی به مقر نخست‌وزیری بریتانیا در شماره ۱۰ خیابان داونینگ رفت؛ افتخاری که پیش از آن تنها نصیب یک نخست‌وزیر دیگر شده بود و آن چرچیلِ شهیر است.

دیگر ماجرایی که در سریال «تاج» به تصویر کشیده شده، رقص ملکه الیزابت با کوآمه انکروما، رئیس‌جمهوری چپ‌گرای غنا، است که کشورش از اولین کشورهای قاره آفریقا بود که به استقلال رسید.

جدا از واقعیتِ داستانی که در سریال آمده، ملکه الیزابت در همان اوایل به قدرت رسیدن انکروما به دیدار او رفت تا نشان دهد برای پذیرش واقعیت استقلال آفریقا آماده است. در دوران پرتکاپوی استعمارزدایی بیش از ۲۰ کشور از امپراتوری بریتانیا جدا و مستقل شدند.

اما آیا ملکه الیزابت آن‌طور که کولمن ادعا می‌کند، «چپ‌گرا» و مثلا مخالف جدی آپارتاید بود؟ در این باره هم در سریال «تاج» می‌بینیم که ملکه با نخست‌وزیر سمج خود، مارگارت تاچر، سر مخالفت با آپارتاید وارد دعوا می‌شود و بر لزوم مخالفت با آن نظام نژادپرست تاکید می‌کند؛ در حالی که تاچر با ذهنیت جنگ سردی به این گرایش تمایلی ندارد.

البته در روایت سریال یک موضوع واقعی وجود دارد و آن گزارشی است که هفته‌نامه «ساندی تایمز» در ژوییه ۱۹۸۶ در مورد اختلاف‌های تاچر با ملکه منتشر کرده است. اما معلوم نیست خود این گزارش چقدر واقعیت داشته باشد.

آنچه واضح به نظر می‌رسد این است که ملکه جایگاه خود را نهادین و نمادین می‌دیده و وقتی مشخص بوده که اکثریت عظیم آرای رهبران کشورهای مشترک‌المنافع در مخالفت با نظام آپارتاید است، می‌خواسته است این اکثریت را نمایندگی کند اما نه فراتر از قانون اساسی بریتانیا و نه با دخالت در کار قوه مجریه منتخب.

ملکه حتی در مهم‌ترین مسائل ملی مثل پیوستن بریتانیا به اتحادیه اروپا در سال ۱۹۷۳ هم ورود نکرد؛ او آن‌قدر روی کار ماند تا هم شکل گرفتن اتحادیه اروپا را ببیند (پس از شکست پیشنهاد پیوستن فرانسه به کشورهای مشترک‌المنافع)، هم پیوستن بریتانیا به آن و هم خروج این کشور از آن را که در پی همه‌پرسی اخیر سال ۲۰۱۶ انجام شد.

نمونه‌ای از دخالت‌ نکردن ملکه را در واقعه‌‌ای تاریخی در نیمکره جنوبی ‌می‌بینیم: در سال ۱۹۷۵، استرالیا، یکی از ممالکی که ملکه الیزابت رئیس دولت آن محسوب می‌شد، بحرانی بزرگ را از سر گذراند. سر جان کر، فرماندار کل استرالیا که نماینده ملکه است، در اقدامی بی‌سابقه گوگ ویتلام، نخست‌وزیر چپ‌گرای حزب کارگر، را برکنار کرد، با اینکه اکثریت مجلس نمایندگان خواهان حفظ او بودند؛ گرچه مجلس سنا بودجه‌اش را رد کرده بود. رئیس مجلس نمایندگان از ملکه خواست تصمیم آقای کِر را لغو کند اما الیزابت هرگز حاضر نبود این‌طور مستقیم به عالم سیاست وارد شود.

دیگر کشور مهمی که الیزابت ملکه‌اش محسوب می‌شد، کانادا است؛ سرزمینی که او به آن علاقه بسیاری داشت و بارها به آن سفر کرد و در سال ۱۹۵۷ اولین حاکم سلطنتی تاریخ کانادا شد که مجلس کشور را افتتاح می‌کند. اما این کشور هم در موج دهه‌های ۶۰ و ۷۰ تحولات بسیاری به خود دید؛ از جمله جنبش جدایی‌طلبی در ایالت فرانسوی‌زبان کبک که بسیار ضد سلطنتی بود.

علی‌رغم اینکه بیم آن می‌رفت که گروه‌های مسلح جدایی‌طلب به جان ملکه سوءقصد کنند، او بارها به کبک رفت و المپیک مونترال ۱۹۷۶ را شخصا افتتاح کرد. ترس ترور هرگز او را از سفر بازنداشت؛ حتی پس از اینکه در ژوئن ۱۹۸۱، جوانی انگلیسی با شش گلوله که بعدا معلوم شد پوچ بوده‌اند، در رژه‌‌ای در لندن به جانش سوءقصد کرد. این جوان می‌گفت تحت تاثیر ترورهای جان لنون (موفق) و رونالد ریگان و پاپ ژان پل دوم (ناموفق) دست به این کار زده است. چند ماه بعد، نوجوانی ۱۷ ساله در نیوزیلند نیز قصد جان ملکه را کرد اما تیری که شلیک کرده بود، به هدف نخورد.

بر اساس بسیاری روایات، پی‌یر ترودو، نخست‌وزیر کبکی و لیبرال کانادا، از نهاد سلطنت دل خوشی نداشت. او بسیار کوشید استقلال کانادا را تحکیم کند و در سال ۱۹۸۱ موفق شد با تصویب قوانینی جدید استقلال کامل هویت کانادا را کسب کند؛ گرچه ملکه همچنان «ملکه کانادا» و رئیس صوری دولت این کشور باقی ماند.

 ترودویی که بیشتر با فیدل کاسترو رفیق بود تا ملکه الیزابت، در سال ۱۹۷۷ در کاخ باکینگهام پشت سر او حرکتی رقص‌مانند انجام داد که بسیاری آن را به معنای توهین به سلطنت و حتی ابراز جمهوری‌خواهی برداشت کردند.

اما پسر او، جاستین ترودو، که چندین سال بعد خود نخست‌وزیر شد و در این مقام با ملکه دیدار کرد، مدعی است که پدرش ملکه را دوست داشته و به او احترام می‌گذاشته است. با این حال، در سال ۱۹۸۷ که جانشین محافظه‌کار ترودو، برایان مالرونی، توافقی به نام «میچ لیک» را با نخست‌وزیرهای ایالتی در کانادا تصویب کرد که باید به تایید ملکه می‌رسید، ترودو به دلیل پذیرش آن علنا از الیزابت انتقاد کرد. روایات بسیاری نشان می‌دهد که او مخالف این بوده که رئیس دولت کانادا پادشاهی در آن سوی اقیانوس باشد.

در برخی موارد تاریخی مشخص است که ملکه از اینکه نمی‌توانسته اظهارنظر سیاسی کند خشنود نبوده است. مثلا در سال ۱۹۷۸، او به‌عنوان ملکه می‌بایست میزبان نیکولای و النا چائوشسکو، رهبران دیکتاتور رومانی، می‌بود. اخیرا رابرت هاردمن در کتاب «ملکه جهان» مدعی شده که ملکه تنها پس از فشار شدید وزارت خارجه بریتانیا با سفر دولتی چائوشسکو موافقت کرده و بسیار کوشیده است تا با این دیکتاتور یک کلمه هم ردوبدل نکند؛ تا جایی که وقتی در قصر باکینگهام به او برخورده، سعی کرده است پشت گل و گیاه‌ها پنهان شود.

دیگر موردی که معروف است ملکه را خشمگین کرده، حمله نیروهای آمریکا به گرانادا در سال ۱۹۸۳ به دستور ریگان است؛ کشوری که ملکه حاکم سلطنتی آن محسوب می‌شود. اما با اینکه او چند ماه پیش با ریگان در مزرعه‌اش در کالیفرنیا دیدار کرده بود، رئیس‌جمهوری آمریکا از قصد خود برای حمله به این کشور هیچ صحبتی نکرده بود.

دیگر نشانه عدم مداخله او در سیاست وقتی بود که کودتایی در فیجی در سال ۱۹۸۷، به سلطنت او بر این مجمع‌الجزایر خاتمه داد و جمهوری جدیدی به میان آورد؛ آغازی از بی‌ثباتی سیاسی در کشوری که بین بومیان و هندی‌تبارانش نزاع در جریان است. ملکه از تلاش‌های فرماندار کل برای مقابله با حاکمان نظامی دفاع کرد، اما جمهوریت فیجی پایدار شد و فصل سلطنت خاتمه یافت.
خانواده پردردسر
در سال ۱۹۹۲، ملکه الیزابت انگار برای یکی از اولین بارها حرف دلش را زد و گفت که این سال، «سالی وحشتناک» بوده است؛ سالی که می‌بایست در‌ آن چهلمین سالگرد سلطنتش را جشن می‌گرفت. اما علت این نارضایتی نه رویدادهای سیاسی که بحران‌های بی‌پایان خانوادگی بودند: پسرش، شاهزاده اندرو، از همسرش جدا شد؛ دخترش، شاهدخت آنا، همسرش را طلاق داد و در دسامبر، ولیعهد، شاهزاده چارلز، بالاخره از شاهدخت دایانا جدا شد. خود ملکه هم هنگام بازدید از درسدن در شرقِ آلمان تازه متحد شده با پرتاب تخم‌مرغ مواجه شد. در همین سال کاخ ویندزور نیز با آتش‌سوزی بدی مواجه شد که در آن ۱۰۰ اتاق سوخت.

دردسرهای این خانواده برای ملکه تازگی نداشت؛ مگر نه اینکه اصلا ملکه شدن او در این ریشه داشت که عمویش به جای عمل به وظیفه، دنبال عشقی آمریکایی رفته بود و از لاس زدن با نازی‌های آلمان ابایی نداشت؟ مگر نه‌ اینکه خواهر پرماجرایش، مارگارت، را بارها از امور مختلف از جمله ازدواج با مردی مطلقه، منع کرده بود؟ محبوبیت بالای دایانا و نزاع علنی‌اش با چارلز و جدایی و در نهایت طلاقشان (که گفته می‌شود با مشورت ملکه انجام شد) در دوران پس از انقلاب اطلاعات صورت می‌گرفت و در فضای رسانه‌ای شلوغ‌تر و دوربردتر از همیشه بود.

دردسرهای خانواده سلطنتی در این سال‌ها هرگز تمامی نداشته‌ است: از رفاقت اندرو با جفری اپستین، کودک‌آزار آمریکایی گرفته تا جدایی هری و مگان مارکل از خانواده و دعاوی‌ای که مطرح کرده‌اند مثلا اینکه یکی از اعضای خانواده سلطنتی نگران بوده که بچه مارکل زیادی تیره‌پوست باشد؛ هری البته تاکید کرده است که این حرف را ملکه و شاهزاده فیلیپ نزده‌اند.
ناجی سلطنت یا آخرین ملکه؟
گمانه‌زنی در مورد نظرات سیاسی ملکه هم هرگز پایان نیافته است. آیا در سال‌های نخست‌وزیری تونی بلر او با حضور در عراق و افغانستان مخالف بود؟ آیا درست است که در پیش راندن صلح در ایرلند شمالی نقشی پنهانی داشته است؟ یا وقتی در آستانه همه‌پرسی ۲۰۱۴ در اسکاتلند از مردم خواست با دقت رای دهند باعث شد رای «نه» به استقلال پیروز شود؟

پاسخ به این سوال‌ها هر چه باشد، نقش مهم الیزابت در این ۷۰ سال نه در اظهارنظرهای سیاسی که در همان جایگاه نهادین و نمادینی است که توانست برای کرسی سلطنت تثبیت کند. برای همین است که در سال ۲۰۱۰ وقتی دوباره به نیویورک بازگشت تا در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کند، دبیر کل وقت، بان کی مون،‌ او را «لنگرگاه عصر ما» خواند.

 با چنین جایگاهی بود که در سال ۲۰۱۱ یکی از مهم‌ترین سفرهای زندگی‌اش را انجام داد: نه در دریاهای دوردست که به مقصد جزیره کوچکی در کنار بریتانیا؛ الیزابت دوم اولین حاکم سلطنتی تاریخ بریتانیا شد که از جمهوری ایرلند بازدید می‌کند.

جنبش‌های جمهوری‌خواهی در سراسر ممالک تحت امر الیزابت در تمام این ۷۰ سال ادامه داشته‌ و بر اساس تحلیل خیلی از کارشناسان، دلایل ناکامی آن‌ها محبوبیت شخصی الیزابت بوده که تصویر ملکه‌ای دوردست و بدخواه را به دست نداده است.

۵۴ درصد مردم استرالیا در همه‌پرسی سال ۱۹۹۹ به جمهوری «نه» گفتند. همه‌پرسی‌های دیگری در تووالو در سال ۲۰۰۸ و سنت وینست و گرانادا در سال ۲۰۰۹ نیز نتایجی مشابه داشتند. جمهوری‌خواهان در استرالیا اکنون سال‌ها است که پذیرفته‌اند برای برگزاری همه‌پرسی بعدی باید تا پس از مرگ الیزابت صبر کنند.

همین تصویر «لنگرگاه» بود که باعث شد سخنرانی تلویزیونی الیزابت در میان همه‌گیری جهانی ویروس کرونا نه فقط مردم بریتانیا که بسیاری در سراسر جهان را دلگرم کند. نماد پایان همه‌گیری هم شاید وقتی بود که نشست گروه ۷ در کورنوالِ انگلیس برگزار شد و دیدیم که ملکه الیزابت با آن سن و سال حاضر شد و حتی جلو دوربین‌ با جو بایدن و سایر رهبران جهان شوخی کرد.

سال‌های اخیر در ضمن سال‌های رکورد زدن ملکه هم بودند. در ۲۱ دسامبر ۲۰۰۷ ، دوران سلطنت او از ملکه ویکتوریا (مادرِ مادرِ مادربزرگش) فراتر رفت تا دیرپاترین حاکم سطنتی تاریخ کشورش شود. بعد از مرگ ملک عبدالله در ژانویه ۲۰۱۵، الیزابت به کهنسال‌ترین پادشاه جهان بدل شد. گرچه عمرش به ۲۷ مه ۲۰۲۴ قد نداد تا رکورد لویی چهارم فرانسوی را بشکند و طولانی‌ترین دوران سلطنت در تاریخ اروپا را داشته باشد (لویی البته از چهار سالگی سر کار بود)

سریال «تاج» تنها یکی از فیلم و سریال‌های متعددی است که در این سال‌ها به زندگی ملکه الیزابت و خانواده سلطنتی بریتانیا پرداخته است؛ مجله چپ‌گرای «لندن ریویو آو بوکز» در تحلیلی از این سریال، به این واقعیت اشاره کرده که موفقیت بی‌حدوحصر آن در سراسر جهان یادآور این است که خانواده سلطنتی هنوز برای بریتانیا نقش نوعی «قدرت نرم» را دارد. تا سال‌های سال، میلیون‌ها نفر ملکه الیزابت را با نقش‌آفرینی‌های مثال‌زدنی هلن میرن، کلر فوی و اولیویا کولمن به خاطر خواهند داشت.

خود ملکه الیزابت هم البته شاید از معدود ملکه‌های تاریخ است که در مراسم بفتا (اسکار بریتانیا) جایزه‌ گرفته است؛ آن هم به خاطر بازی در مجموعه جیمز باند. در سال ۲۰۱۲ او المپیک لندن را افتتاح کرد تا اولین رئیس دولت تاریخ باشد که دو المپیک را افتتاح می‌کند (پس از ۱۹۷۶ مونترال) و به همین مناسبت کنار دانیل کریگ (در نقش جیمز باند) فیلمی کوتاه بازی کرد تا «دختر باند» بودن هم به فهرست طولانی افتخاراتش اضافه شود.

با رفتن ملکه الیزابت دوم انگار یکی از ثابت‌ترین ویژگی‌های نظم جهانی (گیرم ویژگی صرفا نمادین) کنار رفته است و باید جهانی جدید را تصور کنیم. دنیا در پی عصر الیزابتی چگونه خواهد بود؟ پاسخ به این سوال هر چه باشد، یک حقیقت تاریخی مسلم است: او به‌عنوان زنی به یاد می‌ماند که با خضوع و استقامت، نهاد سلطنت را نجات داد و به آن جانی دوباره بخشید؛ حتی اگر تاریخ این‌گونه رقم بخورد که این آواز قوی این نهاد بوده باشد و ملکه الیزابت نه به‌عنوان منجی که به‌عنوان «آخرین ملکه»‌ در یادها بماند.
+26
رأی دهید
-42

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.