تازه ازدواج کرده اما از 6سال قبل با دختری آشنا شده که همین دوستی سرنخ دستگیریاش شد و نقشه او برای سرقت از طلافروشی را نقش برآب کرد.
از کدام طلافروشی میخواستی سرقت کنی؟
قرار بود صبح چهارشنبه گذشته با دو ماشین که یکی از آنها اسلحه کلاشینکف و فشنگها را حمل میکرد، از شهرستانمان در غرب کشور به شادآباد تهران بیاییم و قبل از تعطیل شدن مغازه از آن سرقت کنیم.
طلافروشی را چطور شناسایی کردی؟
قبلاً مدتی برای کار به شادآباد آمده بودم و به همین دلیل آشنایی کامل با آن منطقه داشتم.
چطور دستگیر شدی؟
شب که به تهران رسیدیم، زمانی که به سراغ طلافروشی رفتیم، متوجه شدیم که تمام طلافروشیهای آن محدوده زودتر تعطیل کردهاند. آن موقع تصور کردیم تعطیلی زودهنگام به خاطر ماه رمضان بوده، اما وقتی دستگیر شدیم فهمیدیم که پلیس ما را از مدتی قبل رصد میکرده و برای اینکه نتوانیم سرقت را انجام دهیم، به طلافروشیهای آن منطقه دستور تعطیلی زودهنگام مغازهها را داده بود. بعد از اینکه با دربهای بسته طلافروشی مواجه شدیم، به خانه ویلایی که در اطراف تهران اجاره کرده بودیم رفتیم تا سرقت را پنجشنبه شب انجام دهیم، اما نیمه شب توسط مأموران اداره یکم پلیس آگاهی، بازداشت شدیم.
نقشهتان چطور لو رفته بود؟
من از 6سال قبل با دختری به نام فتانه دوست بودم اما خانواده او با ازدواج ما موافقت نمیکردند. از طرفی خانوادهام اصرار میکردند که باید با دختر یکی از اقوام ازدواج کنم. اصرارهای آنها از یک طرف و مخالفت خانواده فتانه از طرف دیگر باعث شد تن به این ازدواج بدهم و 8فروردین امسال ازدواج کردم؛ اما برای ازدواج نیاز به پول داشتم و از فتانه 20میلیون تومان قرض گرفتم و وقتی فهمید برای ازدواج با دختر دیگری این پول را گرفتهام گفت باید پولش را پس بدهم، من هم که چارهای جز سرقت نداشتم به فکر سرقت از طلافروشی افتادم و به دوستانم گفتم و با هم نقشه را کشیدیم. چند روز قبل از اجرای نقشه سرقت، تلفنی با فتانه صحبت کردم و به او گفتم میخواهم به یک طلافروشی دستبرد بزنم و پولش را پس بدهم اما از شانس بدم یک نفر شنید و مرا به پلیس لو داد.