دانههای درشت برف همچون کریستالهای بلورین هر کدام با شکلی خاص از آسمان پایین میریخت و با نشستن روی زمین نقشی زیبا برجا میگذاشت.
بارش برف سوز سرمای چند روز قبل را گرفته و قدم زدن در این هوای دلچسب زمستانی حسی سرشار از آرامش به ارمغان آورده بود. اما افسوس که در میان این همه زیبایی و آرامش روز برفی باز هم کم نبودند زوجهایی که به خاطر مشکلات زندگی و خانوادگی برای جدایی راهی دادگاه خانواده شده بودند.
در آستانه ورود به یکی از طبقات دادگاه مکالمه زوج جوانی توجهام را جلب کرد. میخواستم علت حضورشان را بپرسم که ناگهان مدیر دفتر شعبه با صدای بلند فریاد زد طرفین پرونده شماره ۲۸۹ که ساعت ۹ جلسه داشتند بیان داخل...
قاضی در حال مطالعه پرونده بود، نیم نگاهی به این زوج جوان انداخت و خواست بنشینند. آنها با فاصله دو صندلی از هم نشستند. پس از چند دقیقه قاضی رو به دختر کرد و گفت: خوب دخترم درباره علت دادخواست طلاق توضیح بده بدانم چرا میخواهی جدا شوی؟
غزاله عینک طبی خود را از چشم برداشت و نگاهی به شوهرش انداخت و گفت: آرمین به من و زندگی مشترکمان اهمیت نمیدهد از همه بدتر اینکه مدام از من ایراد میگیرد. دراین مدتی که ازدواج کرده ایم خیلی اخلاق و رفتارش تغییر کرده است.
در حالی که دختر صحبت میکرد شوهرش حرف او را قطع کرد و گفت: آقای قاضی اجازه بدهید من توضیح بدهم. ما در یک آموزشگاه زبان با هم آشنا شدیم پس از دو ماه دوستی احساس کردم خیلی به او علاقه دارم دختر جذاب، زیبا، مؤدب و خوش پوشی بود حرفهایش به من انگیزه میداد وقتی تصمیم به ازدواج گرفتم یک روز در کلاس و مقابل همه همکلاسیها از او خواستگاری کردم. غزاله هم که خیلی خوشحال شده بود همانجا پاسخ مثبت داد.
خلاصه دو روز بعد با خانواده رفتیم خواستگاری و چند روز بعد هم رفتیم محضر و عقد کردیم. البته به خاطر بیماری کرونا جشن عروسی نگرفتیم و خیلی ساده زندگی مشترکمان را شروع کردیم در این چندماه همه چی خوب بود تا این که آهنگ ناسازگاری را غزاله کوک کرد و شروع به بهانه گرفتن کرد!
غزاله پس از شنیدن این حرفها از آرمین با صدای بلند گفت: اعتراض دارم جناب قاضی من ناسازگاری نکردم در دوران عقد و نامزدی به او گفته بودم دلم میخواهد بینیام را عمل کنم خودش هم پذیرفت اما الان قولش را فراموش کرده و میگه اجازه نمیدهم عمل زیبایی انجام دهی.
آرمین بلافاصله گفت آقای قاضی من دانشجو هستم و پارهوقت در یک مؤسسه زبان درس میدهم درآمدم اجازه نمیدهد هزینه عمل جراحی زیبایی همسرم را که اصلاً هم ضروری نیست بپردازم.
غزاله زیر لب گفت: پول نداشتی چرا ازدواج کردی وقتی نمیتوانی هزینههای زندگی را تأمین کنی چرا مسئولیت پذیرفتی؟
آرمین گفت: جناب قاضی مشکل اصلی من با این خانم موضوع دیگری است او بسیار دهن بین است هر کسی هر چه بگوید گوش میکند الان هم دوستانش بهش گفتن بینی ات را عمل کن او هم اصرار بر این کار دارد. حرف دیگران برایش خیلی مهمتر از حرف همسرش است.
غزاله با عصبانیت و لحن تندی گفت: ما تازه ازدواج کردهایم اما همسرم حاضر نیست برای خوشحالی من کاری انجام دهد الان که این رفتار را دارد وای به حال چند سال دیگر حرف آخر من این است یا پول بدهد من بینیام را عمل کنم یا طلاق میگیرم. اصلاً چرا از پدرش پول نمیگیرد او وضع مالی خوبی دارد.
آرمین از روی ناراحتی خنده تلخی کرد و گفت: میبینید آقای قاضی چطور مرا قضاوت میکند؟ توجه نکردن به یک خواسته غیرمنطقی و غیرضروری آن هم به خاطر مشکلات اقتصادی را مبنای بیتوجهی من به خودش و زندگی مشترک میداند و با همین معیار کودکانه میخواهد زندگی عاشقانهای را که تازه شروع کردهایم نابود کند.
آقای قاضی من همسرم را دوست دارم اما از پدرم پول نمیگیرم پدرم خیلی لطف کرده و برایمان خانه خریده است تا ما راحت زندگی کنیم و دغدغه اجاره خانه نداشته باشیم حالا بروم به او بگویم پول بده همسرم بینی عمل کند؟ هرگز این کار را نمیکنم. پدرم غیر از من دو فرزند دیگر هم دارد او مسئول تأمین خواستههای همسر من نیست اگر غزاله به این رفتارش ادامه دهد او را طلاق میدهم. حتی ممکن است به خاطر مهریه به زندان هم بیفتم اما مهم نیست زیر بار حرف زور نمیروم.
قاضی با نگاهی به غزاله و آرمین سری تکان داد و گفت: شما هدف اصلی زندگی را گم کرده اید و درگیر لجبازیهای کودکانه شده اید فعلاً پیش مشاور بروید شاید مشکلتان حل شد اما اگر با هم توافق نکردید حکم طلاق را صادر میکنم.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان