خودروهای پلیس آژیرکشان به سمت خیابان محصل شمالی در حرکت بودند. هیاهوی عجیبی درون بی سیمها به گوش میرسید.
بنابه دستور قاضی ویژه قتل عمد مشهد، گروه تخصصی امداد و نجات از ایستگاه ۸ آتش نشانی هم عازم خیابان مذکور شدند. قاتل، اما خیلی خونسرد به صندلی عقب سمند تکیه داده بود. انگار نه انگار که ۱۷ سال قبل برادرش را به طرز وحشتناکی به قتل رسانده و جسد او را در منزل مسکونی اش دفن کرده بود.
زن جوان، اما عذاب وجدان شدیدی داشت. نگرانی در چهره اش موج میزد و حالا بعد از گذشت ۱۷ سال از قتل شوهرش، تصمیم گرفته بود راز این جنایت هولناک را فاش کند. میگفت: فرزند طلاق بودم و هیچ گاه در زندگی رنگ خوشبختی را ندیدم!
بعد از آن که در دفن جسد با برادر شوهرم همکاری کردم، ماجرا به گونه دیگری رقم خورد و ... هنوز روایت تلخ «مرضیه» ادامه داشت که خودروهای آتش نشانی هم مقابل پلاک ۶۴۰.۱ متوقف شدند.
سرهنگ کارآگاه، ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد اداره جنایی آگاهی) فرماندهی عملیات را به عهده داشت. آنها چند ساعت قبل و در پی اعترافات مرضیه، همسرش را نیز در منطقه خواجه ربیع دستگیر کرده بودند و حالا قرار بود مکان دفن جسد شکافته شود.
طولی نکشید که آتشپاد دوم مهدی رضایی (معاون عملیات آتش نشانی مشهد) نیز خود را به نشانی مذکور رساند و به هدایت گروه امداد و نجات پرداخت.
لحظات به تندی سپری میشد که با اشاره قاضی «محمود عارفی راد» ابتدا همدست قاتل به درون منزلی راه یافت که سالها در کنار همسرش زندگی کرده بود. او گوشهای از اتاق را نشان داد که به عنوان پذیرایی استفاده میشد چرا که این منزل نقلی فقط دارای یک آشپزخانه و پذیرایی کوچک بود. بعد از آن وقتی قاتل هم به آن نقطه اشاره کرد، عملیات گروه امداد با تجهیزات فنی برای حفر کف پذیرایی آغاز شد.
نیروهای آتشنشانی با دستگاههای سنگین حفاری سنگ فرشهای سیمانی و سرامیکها را شکافتند و بعد از آن هم با بیل و کلنگ و پتک، ضربات محکم را فرود میآوردند. دقایقی بعد عرق این نیروهای فداکار بر خاکهای سرد فرو میریخت، اما خبری از بقایای جسد نبود.
لوله فاضلابی که از کف اتاق عبور کرده بود شبهه عجیبی را به وجود آورد چرا که مشخص بود لوله پلاستیکی فاضلاب عمر چندانی ندارد.
به دستور قاضی شعبه ۲۱۱ دادسرای عمومی و انقلاب، تحقیقات به صورت تلفنی از فردی که مالک منزل بود، ادامه یافت، اما او گفت: من کف اتاق را فقط سیمان و سرامیک کرده ام! بدین ترتیب بررسیهای کارآگاهان توسط سرهنگ کارآگاه «وحید حمیدفر» (افسر پرونده) به مالکان قبلی رسید تا این که یکی از آنها به تغییر و تحول بیشتر در منزل مسکونی اشاره کرد و گفت: من حدود ۳۰ سانتی متر کف اتاق را با نخالههای ساختمانی بالا آوردم و در منزل را هم جابه جا کردم.
این درحالی بود که نیروهای آتش نشانی همچنان به حفر محل مشخص شده ادامه میدادند. خستگی در چهره آنان نمایان بود، اما باز هم پتکها را با قدرت بر زمین میکوبیدند. با دستور قاضی «عارفی راد» دوباره «محمد» (قاتل) به درون اتاق هدایت شد. او میگفت: گودالی را که حفر کردم حدود ۵۰ سانتی متر از دیوار فاصله داشت، اما من لوله فاضلاب را هنگام حفرگودال ندیدم!
در همین حال همدست او که حالا همسرش بود، این معما را پیچیدهتر کرد. او گفت: وقتی «محمد» کف اتاق را حفر میکرد کلنگ او به لوله فاضلاب خورد و لوله شکست. آب از لوله سرازیر شده بود که به ناچار آن را ترمیم کرد و بعد جسد را زیر لوله فاضلاب قرار داد، اما در هیچ کجای لوله نقطه ترمیمی وجود نداشت و حفاریها هم به نتیجه نمیرسید.
عملیات کشف جسد
معاون عملیات آتش نشانی که دیگر نگران خستگی شدید نیروهایش بود، آرام و قرار نداشت، آنها حدود ۳ ساعت بود که مشغول حفاری بودند. او میگفت: الان اگر حادثه دیگری اعلام شود این عزیزان چگونه باید امدادرسانی را انجام دهند!
یک لحظه تصمیم گرفت که موضوع را با قاضی ویژه قتل عمد مطرح کند تا شاید ادامه حفر محل دفن جسد را به بعداز ظهر موکول کنند، اما از این پیشنهاد منصرف شد چرا که براساس سالها تجربه عملیاتی خود در آتش نشانی، یقین داشت کشف بقایای جسد در یک پرونده جنایی از اهمیت ویژهای برخوردار است به همین دلیل دستور داد تا گروه دیگری از نیروهای آتش نشان به خیابان محصل شمالی آمدند و این گونه با تغییر نیروها، فرصت استراحتی به امدادگران زحمت کش آتش نشانی داد.
حالا نیروهای تازه نفس ادامه عملیات را برعهده داشتند. نظرات کارشناسی برای یافتن محل دقیق دفن جسد وارد مرحله جدیدی شده بود تا این که قرار شد کمی بالاتر از محل مورد اشاره قاتل و به عمق حدود ۲ متر حفر شود چراکه مالک قبلی منزل حدود نیم متر کف اتاق را بالا آورده بود.
سرهنگ کارآگاه مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی آگاهی) نیز برای بررسی اوضاع در محل حضور یافت و این در حالی بود که عقربههای ساعت به ۱۳:۳۰ نزدیک میشد. حالا حدود ۵ ساعت از حضور نیروهای امدادی و کارآگاهان آگاهی در اتاق مذکور میگذشت، اما قاضی ویژه قتل عمد اطمینان داشت که اعترافات متهم به واقعیت ماجرا نزدیک است.
به همین دلیل حفاریها ادامه یافت تا این که ناگهان آستین پیراهن قرمز رنگ مقتول از زیر خروارها خاک نمایان شد. نیروهای امداد و نجات آتش نشانی رمقی دیگر یافتند و به نوبت در همان مسیر مشغول حفر شدند تا این که بالاخره بقایای جسد از دل خاک بیرون زد و جمجمه مقتول درون پوشش پلاستیکی قرار گرفت، اما هنوز هم قاتل با خونسردی کنار در منزل ایستاده بود و به صحنه کشف بقایای جسد برادرش مینگریست.
به آرامی در کنار او قرار گرفتم و پرسیدم: "پشیمان نیستی؟ " مکثی کرد و انگار که کلمه عجیبی را میشنود، گفت: پشیمان؟ چرا باید پشیمان باشم؟ او در یک حادثه ناگهانی کشته شد. تقصیر خودش بود، نباید با من درگیر میشد حالا من چرا باید پشیمان باشم؟ و....
اما زن جوان آهی کشید و گفت: خیالم راحت شد، در این ۱۷ سال خیلی زجر کشیدم. هربار که نام " محسن" (مقتول) بر زبان فرزندانم جاری میشد، وحشت سراسر وجودم را فرا میگرفت. من یک دختر و یک پسر از همسر سابقم (مقتول) داشتم و آنها الان که بزرگ شده اند همواره به دنبال یافتن پدر گم شده خود بودند و...
در پی کشف بقایای جسد، قاتل ۳۹ ساله در محل وقوع جنایت به قاضی "محمود عارفی راد" گفت: "محسن" برادر بزرگ ترم بود که خیلی مادرم را اذیت میکرد. او مرا هم به این خانه آورد که در کنارش باشم و از او پشتیبانی کنم چرا که فردی شرور و چاقوکش بود.
همه اهالی او را میشناختند. من هم در این خانه به خیاطی مشغول شدم و چوبی را زیر میز خیاطی گذاشته بودم تا اگر دزدی به خانه آمد، او را با چوب بزنم، اما در یک روز پاییزی (مهر سال ۸۳) به خاطر مسائل مادی با هم مشاجره کردیم و من هم با چوب او را زدم، وقتی روی زمین افتاد با دستانم گلویش را فشردم تا خفه شد.
پس از آن هم گودالی در خانه اش حفر کردم و پیکر او را درون چاله انداختم. دو روز بعد هم کف اتاق را با سیمان پوشاندم و با زن برادرم ازدواج کردم که حالا نیز یک فرزند دارم و...
به دنبال اعترافات متهمان و با صدور دستوری ویژه از سوی مقام قضایی، آنان در اختیار کارآگاهان ورزیده اداره جنایی آگاهی خراسان رضوی قرار گرفتند تا بررسیهای بیشتری درباره زوایا و ابعاد پنهان این جنایت هولناک صورت گیرد.
در حالی که عقربههای ساعت از ۱۴ عبور کرده بود، کارآگاه"منفرد" (افسر آگاهی) حلقههای قانون را بر دستان متهمان گره زد و امدادگران آتش نشانی هم مشغول جمع آوری تجهیزات امدادی شدند و این گونه ماجرای این جنایت وحشتناک بعد از ۱۷ سال فاش شد.