مرد زندانی که از 7 سال قبل با افشای راز جنایتش از سوی همسر سابق خود در انتظار اجرای حکم قصاص مانده بود از قضات خواست تکلیف پرونده او را مشخص کنند.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این پرونده از سال 93 با گزارش زنی علیه همسر سابقش شروع شد. این زن مدعی شد همسر سابقش به نام ناصر چند سال قبل مردی را در شهریار کشته و جسدش را به داخل چاه خانه انداخته است اما از ترس جانش حرفی نزده است تا اینکه بعد از جدایی تصمیم به افشای این راز گرفته است.
به این ترتیب ناصر دستگیر شد، اما گفت همسر سابقش به خاطر انتقامگیری چنین موضوعی را مطرح کرده است. با این حال دختر متهم با تأیید حرفهای مادرش عنوان کرد: پدرم مرد خشنی است و من هم با وجودی که میدانستم مرتکب جنایت شده اما از ترس جانم سکوت کردم. پدرم همیشه در دعواهایش مادرم را تهدید میکرد.
در ادامه ناصر دوباره بازجویی شد که این بار گفت: من سجاد را کشتهام؛ ما سالها با هم دوست و در یک بنگاه همکار بودیم. تا اینکه متوجه شدم به همسرم نظر دارد و به همین خاطر با کمک برادرم او را کشتیم؛ با این اعتراف، مأموران برادر ناصر را نیز بازداشت کردند اما بازجویی از او نشان داد که متهم دروغ گفته و برادرش هیچ دخالتی در قتل نداشته است.
بعد از آن متهم در اظهارات جدیدش عنوان کرد که با همدستی همسر سابقش سجاد را کشتهاند که تحقیقات و بازجویی مأموران نشان داد متهم باز هم دروغ گفته و همسر سابق متهم گفت: مقتول مرد محترمی بود و به من نظر نداشت.
در ادامه خانواده مقتول برای متهم درخواست قصاص کردند و وی به قصاص محکوم شد.
مدتی بعد برای ناصر وقت اجرای حکم تعیین شد و او پای چوبه دار رفت. در جلسه اجرای حکم بعد از درخواستهای متهم، اولیای دم پذیرفتند در ازای دریافت مبلغی پول و اسناد چند قطعه زمین که از مغازه مقتول به سرقت رفته بود، گذشت کنند.
ناصر با قبول تهیه پول مدعی شد از اسناد سرقت شده خبری ندارد. با این حال اولیای دم دیگر اجرای حکم را پیگیری نکردند، تا اینکه متهم بعد از 7 سال که در حبس بود، با ارسال نامهای به دادگاه، خواستار اعمال ماده 429 قانون مجازات اسلامی شد. او گفت سالهاست در زندان بلاتکلیف هستم و از قضات میخواهم تکلیف من را روشن کنند.
در جلسه رسیدگی به این درخواست، تعدادی از اولیای دم حاضر شدند و عنوان کردند که اگر متهم اسناد سرقتی را به ما بدهد، از شکایتمان صرف نظر میکنیم در غیر این صورت تقاضای اجرای حکم قصاص داریم،سپس متهم به جایگاه رفت و گفت: من نمیدانم آنها دقیقاً چه میخواهند، اگر رضایت نمیدهند حاضرم اعدامم کنید،چون از بلاتکلیفی خسته شدهام.
بعد از گفتههای متهم، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.