جوان ۴۰ سالهای که خاله پیرش را با ضربات وحشتناک هاون به قتل رسانده بود، روز گذشته در حضور قاضی ویژه قتل عمد مشهد اعتراف کرد و پرده از راز این جنایت هولناک برداشت. سی ام مهر گذشته بود که زن جوان با مادر کهن سالش تماس گرفت، اما همه تماس هایش بی پاسخ ماند.
دلهره عجیبی داشت، با قطع هر تماس تلفنی بر اضطراب و نگرانی اش افزوده میشد. دیگر نمیتوانست طاقت بیاورد به ناچار موضوع را با همسرش در میان گذاشت و به اتفاق یکدیگر به طرف شهرک نوید به راه افتادند. اما آشوبی در دل زن جوان برپا بود که از یک حادثه هولناک خبر میداد. وقتی به منزل مادرش رسید، هراسان به درون پذیرایی رفت. گرمای وحشتناکی منزل را فرا گرفته بود.
شعلههای زیاد بخاری زبانه میکشید، اما گویی کسی در منزل نبود. زن جوان با دیدن هاون خون آلودی که وسط پذیرایی افتاده بود، وحشت زده به دنبال مادرش گشت تا این که ناگهان با حادثهای دلخراش روبه رو شد، پیکر خون آلود زن کهن سال درحالی داخل آشپزخانه افتاده بود که چادر مشکی نیز روی جسد قرار داشت.
زن جوان با مشاهده این صحنه دردناک، دیگر آرام و قرار خود را از دست داد و فریادهایش اهالی را متوجه جنایتی وحشتناک کرد.
این گونه بود که خبر قتل زن ۷۰ ساله در بی سیمهای پلیس پیچید و دقایقی بعد گروهی از نیروهای تجسس کلانتری سپاد عازم شهرک نوید شدند.
خونهای ریخته شده روی کابینتها و کف آشپزخانه درحالی حکایت از درگیری قاتل با زن کهن سال را داشت که یک عدد شیرجوش به همراه هاون و دسته خون آلود آن نیز روی فرش پذیرایی افتاده بود
تخریب نشدن قفل در منزل و دیگر شواهد موجود نشان میداد که قاتل با پیرزن آشنا بوده و احتمالا یک جنایت خانوادگی یا فامیلی رخ داده است.
به همین دلیل گروه تجسس کلانتری تحقیقات غیرمحسوسی را از دختر مقتول و همچنین ساکنان طبقه دوم ساختمان آغاز کردند که از بستگان پیرزن بودند. در این میان، اما بیان جملهای تهدیدآمیز ذهن مقام قضایی را درگیر کرد.
زن جوان که نمیتوانست مرگ مادرش را باور کند در میان اشک و ناله از مردی به نام «مجتبی» نام برد که چند روز قبل مادر او را تهدید به مرگ کرده بود.
قاضی ویژه قتل عمد که با تیزبینی در صحنه جرم به همه کلمات و اشیای موجود در محل توجه خاصی داشت، بی درنگ با دستوری محرمانه از نیروهای تجسس خواست درباره «مجتبی» تحقیق کنند. دقایقی بعد مشخص شد او که خواهرزاده مقتول است از حدود ۱۵ سال قبل با نوه پیرزن ازدواج کرده و به منزل خاله اش رفت و آمد دارد!
این گونه بود که سرگرد عامری، (رئیس کلانتری) نظارت بر اجرای دستورات قضایی را به عهده گرفت و ساعتی بعد نیروهای تجسس با استفاده از شگردهای پلیسی، مجتبی را که مردی ۴۰ ساله بود به صورت تلفنی احضار کردند. این مرد جوان با شنیدن ماجرای مرگ خاله اش، خود را به زمین انداخت و درحالی که بر سر و روی خود میکوبید، نام خاله اش را فریاد میزد!
او که انگار عزیزترین موجود زندگی اش را از دست داده است، ساکت نمیشد و جیغ زنان به خاله اش ابراز محبت میکرد، اما این شگردها برای قاضی ویژه قتل عمد بسیار نخ نما بود! به همین دلیل دستور تن پیمایی از «مجتبی» را صادر کرد.
این مرد ۴۰ ساله که خود را حیرتزده و گریان نشان میداد، در حالی پیراهنش را از تن بیرون کرد که هیچ اشکی از چشمانش خارج نمیشد و تنها ناله و زاری میکرد.
وقتی قاضی زرقانی آثار خراشیدگی را روی بخشی از پیکر «مجتبی» دید از او در این باره سوال کرد. مرد ۴۰ ساله که در یک لحظه اضطراب وجودش را فرا گرفته بود و این رفتار از چشمان قاضی دور نماند، با جملاتی بریده بریده گفت: من داروی متادون مصرف میکنم به همین خاطر آن قدر خودم را خارانده ام که بدنم زخم شده!
در این هنگام قاضی که دست او را گرفته بود، پرسید، اما شما که ناخن ندارید؟ مرد مذکور که انتظار این مخمصه را نداشت، با نگرانی گفت: دیشب ناخن هایم را کوتاه کردم! ولی قاضی ادامه داد: آثار باقی مانده روی ناخن هایت تازه نیست و در زمان گذشته ناخن هایت کوتاه شده است!
مردجوان که دیگر نمیتوانست خود را از این مخمصه خود ساخته برهاند، به ناچار سکوت کرد و این گونه بود که دکتر زرقانی با صدور دستور بازداشت موقت، وی را در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی قرار داد تا بازجوییها از او به شیوهای تخصصی ادامه یابد.
این متهم که تا روز گذشته همچنان مدعی بود بی گناه است و در روز وقوع قتل سرکار بوده و شب نیز در جشن عروسی شرکت کرده است وقتی در برابر اسناد و مدارک انکارناپذیر قرار گرفت به ناچار لب به اعتراف گشود و راز این جنایت وحشتناک را در حضور قاضی ویژه قتل عمد فاش کرد.
این متهم که با حضور مقام قضایی در پلیس آگاهی تصمیم گرفته بود حقیقت ماجرا را درباره قتل خاله اش بازگو کندگفت: همسرم بعد از جدایی پدر و مادرش، زیر بال وپر مادربزرگش (مقتول) بزرگ شده بود و علاقه عجیبی به او داشت به همین دلیل هر بار که مشکلی در زندگی ما به وجود میآمد او بلافاصله قهر میکرد و نزد مادربزرگش میرفت!
حدود ۱۰ روز قبل از این حادثه نیز همین موضوع دوباره رخ داد. من که کینه خاله ام را به دل گرفته بودم که چرا او را به خانه اش راه میدهد، خیلی عصبانی شدم و تصمیم به قتل او گرفتم. این بود که دستکشهایی تهیه کردم تا آثار انگشتم در محل نماند.
وی ادامه داد: روز حادثه یک ساعت زودتر از محل کارم در شهرک صنعتی مشهد مرخصی گرفتم و به شهرک نوید رفتم. کلاه لباسم را به سرم کشیدم و در زدم! خاله ام در را باز کرد وقتی به درون منزل رفتم به او گفتم چرا شما به خانه ما نمیآیید؟ امشب به عروسی دعوت هستیم، ولی همسرم قصد آمدن به عروسی را ندارد! شما به خانه ما بیایید و همسرم را راضی کنید!
متهم این پرونده جنایی ادامه داد:، ولی در حالی که خاله ام به آشپزخانه میرفت، مشاجره ما آغاز شد که من در همان حالت عصبانیت با دسته هاون به سرش کوبیدم! خاله ام برگشت و با شیرجوش به طرف من حمله ور شد و با آن به صورتم زد!
من هم هاون را برداشتم و آن قدر به سرش کوبیدم که دیگر نقش بر زمین شد. بعد هم چادر مشکی را روی او انداختم و دوباره در حالی که کلاه لباسم را به سرم کشیده بودم از آن جا بیرون آمدم و طبق معمول ساعت ۶:۳۰ عصر به خانه خودم رفتم. سپس دست همسرم را گرفتم و به مجلس عروسی در شاندیز رفتیم تا این که روز بعد به کلانتری احضار شدم و ...
به دنبال اعترافات متهم در اداره جنایی آگاهی، وی با صدور قرار قانونی در اختیار کارآگاهان قرار گرفت تا ابعاد دیگر این جنایت وحشتناک مورد کنکاشهای پلیسی قرار گیرد.