لحظهای که افسر جوان متوجه شد خطری شهروندان را تهدید نمیکند آرام به سوی راننده نیسان قدم برداشت، اما ناگهان راننده با قساوتی وحشتناک پدال گاز را فشرد و افسر نیروی انتظامی را زیر گرفت.
چشم از نیسان آبی برنمی داشت. باورش نمیشد که خودروی سرقتی دایی اش را در همان منطقه دیده است. با عجله از پشت فرمان بیرون پرید. گوشی تلفن را برداشت تا با پلیس تماس بگیرد.
هراسان و مضطرب نگاهی به نیسان آبی در حال حرکت میانداخت و گاهی به صفحه کلید گوشی چشم میدوخت که ناگهان گشت انتظامی موتورسوار را مقابل خودش دید! گویی نور امیدی در دلش درخشید، فریاد زد! جناب سروان! خودروی نیسان آبی مال دایی من است که ۱۰ روز قبل به سرقت برده اند! و ..
افسر جوان بی درنگ گاز موتورسیکلت را فشرد. او از شب گذشته تا سپیده دم به حفاظت از اموال مردم پرداخته بود و اکنون با پایان شیفت گشت زنی به سراغ دختران کوچکش میرفت، اما بی محابا وارد عملیات شد. پلاک مخدوش نیسان حکایت از حقیقت ماجرای سرقت داشت.
صدای افسر جوان در بیسیم پیچید! خودرو سرقتی است! مامور فداکار مدام به راننده نیسان فرمان «ایست» میداد، ولی راننده که متوجه موضوع شده بود هر لحظه بر سرعت خودرو میافزود. ویراژهای ترسناک نیسان در منطقه طرق مشهد به خیابان شهید رجایی کشید.
راننده نیسان با چهرهای درهم همچنان پدال گاز را میفشرد تا از چنگ مامور موتورسوار بگریزد. در همین حال افسر جوان که ۱۲ سال از خدمتش را در محافظت از مرزهای این سرزمین سپری کرده بود، برای نشاندن لبخندی بر لبان یک مال باخته، تصمیم دیگری گرفت.
او ناگهان سرپیچ کوچهای از نیسان آبی سبقت گرفت و راه را بر خودروی سرقتی سد کرد. افسر جوان موتورسیکلت را در وسط کوچه روی جک گذاشت و با دست به راننده یک دستگاه پژو ۲۰۶ که از آن سوی کوچه وارد شده و روبه روی نیسان آبی در حرکت بود اشاره کرد.
این مامور سبزپوش در حالی که نگران جان شهروندان بود، از راننده پژو خواست کنار کوچه توقف کند تا راه فرار نیسان بسته شود چرا که خودروی خواهرزاده مال باخته نیز از پشت سر نیسان وارد کوچه شده بود و امکان فرار به صورت دنده عقب وجود نداشت.
در حالی که افسر گشت انتظامی از موتورسیکلت فاصله گرفته بود، نیسان آبی سرعت خود را به حداقل رساند به طوری که گویی متوقف شد. در این هنگام خواهرزاده مال باخته از خودرواش پیاده شد تا به سمت راننده نیسان برود، اما افسر هوشیار پلیس با فریاد از او خواست حرکت نکند.
مأمور شهیداو گفت: امکان دارد مسلح به سلاح گرم یا سرد باشد و برایت اتفاقی بیفتد! لحظهای که افسر جوان متوجه شد خطری شهروندان را تهدید نمیکند آرام به سوی راننده نیسان قدم برداشت، اما ناگهان راننده با قساوتی وحشتناک پدال گاز را فشرد و افسر نیروی انتظامی را زیر گرفت.
او چندین متر پیکر این نیروی جان بر کف را زیر خودرو کشاند و پس از برخورد با خودرو ۲۰۶ راه گریز باز شد و از صحنه جنایت گریخت. یکی از پاکبانان شهرداری و راننده پژو ۲۰۶ بی درنگ به سوی افسرجوان که در خون خود غوطه ور شده بود، دویدند.
لحظاتی بعد نیروهای امدادی و انتظامی از راه رسیدند و پیکر غرق در خون این سبزپوش فداکار را به بیمارستان انتقال دادند. خبر خیلی زود در مراکز انتظامی پیچید، اما ستوان دوم «محمد قاینی نیازآبادی» آخرین نفس هایش را میکشید.
چند دقیقه بعد کارکنان بیمارستان شهید کامیاب مشهد خبر شهادت او را درحالی اعلام کردند که دختران کوچکش از خواب ناز صبحگاهی بیدار شده بودند و انتظار پدر را میکشیدند. او برای کشف خودروی سرقتی جان سپرد، ولی این بار لبخند را بر لبان مال باخته ندید! تا ماجرای رضایت خاطر یک شهروند را برای عزیزانش بازگو کند! ...
دقایقی بعد ماجرای این جنایت هولناک به قاضی ویژه قتل عمد مشهد گزارش شد ، بی درنگ عملیات شناسایی متهم به قتل فراری را با صدور دستورات ویژهای از سوی قاضی آغاز کردند.