شرق : عموم مردم نام بهزاد فراهانی را گرهخورده با تئاتر و سینما میدانند؛ گرچه این تصور کاملا درست است، اما وجوه فراهانی بیش از اینهاست. اویی که زندگی هنریاش گره خورده با سیاست است و وقتی پای روایتهایش مینشینیم، انگار فیلمنامهای کاملا سیاسی را میخوانیم؛ انگار در دهه ۵۰ همراه با امیرپرویز پویان و خسرو گلسرخی پای شعرخوانی سلطانپور نشستهایم.
شرق در ادامه نوشت: فراهانی فرازوفرودهای بیشماری در زندگیاش تجربه کرده، اما به گفته خودش و البته مشاهدات ما مخاطبانش، هیچگاه از اصول ذهنی خود عدول نکرده است. او هنوز خود را یک سوسیالیست میداند و میگوید تا زمانی که خلقهای محروم از فلاکت بیرون نیامدهاند و عدالت طبقاتی حکمفرما نشده است، از هیچ چیز جز سوسیالیسم نمیشود سخن گفت. فارغ از قضاوت سیاسی و تاریخی این سخن، به جرئت میتوان گفت او پایمردانه پای باورش ایستاده است.
چندی پیش با بهزاد فراهانی گفتوگویی کوتاه درباره مقوله هنر سیاسی انجام دادیم که البته کوتاه بود و موجز و جان مطلب را ادا نکرد. پس از انتشار آن مصاحبه، مخاطبان روزنامه در پیامها و تماسهای تلفنی متعدد درخواست کردند دایره گفتگو با فراهانی گستردهتر باشد؛ به همین دلیل ما هم بر خود لازم دانستیم فرصتی بیشتر از او بگیریم تا جزئیتر درباره تاریخ سیاسی معاصر پرسش کنیم که البته این بحثها فقط به تاریخ هم منحصر نشد و بحث به مشکلاتی که امروز بر او و خانوادهاش رفته نیز رسید.
پنجشنبهروزی بهزاد فراهانی ما را به یکی از محلههای میدان شهدا یا همان ژاله سابق برد و مصاحبه در خانهای قدیمی که لوکیشن فیلم سینماییاش بود، انجام شد.
کمی از گلشیفته بگویید.
قبل از آن میگوییم که دختر من شقایق در فیلم جدیدم درخشان است؛ آذرخش من هم که اینجاست و درخشان است و هر سه فرزندانم به اندازه کافی خوب هستند. درباره آنچه سر گلشیفته آمده، من فکر میکنم داوری شخص من به درد نمیخورد. او اصلا دیگر فقط دختر من نیست و یک هنرمند خوب ایرانی در جهان است و داوریاش را باید برای مردم بگذاریم. چون هنرمندی است که متعلق به مردم است. او خوب از پس کارش برآمده است و تئاتری که از او در پاریس دیدم، باید ببالم که من را پدر گلشیفته معرفی میکنند؛ چون بازیای که با لهجه غلیظ فرانسه بازی کرد، عجیب بود. وقتی هم سر فیلم دختران خورشید به گرجستان رفتیم، چیزهایی از او دیدم که در ایران دنبال آنها نمیگردد.
در ماجرای مشکلاتی که پیشروی گلشیفته ایجاد شد، از چه کسانی گله دارید؟ هیچکس؛ بزرگی خرج دارد و بههرحال ما در این میدان باید کار کنیم.
و در پایان بفرمایید که برخورد با گلشیفته تا چه حد سیاسی بود؟ یک آدم نادرستی که دو سال هم شاگرد من بود و خیلی هم به او کمک کرده بودم، این بلا را سر گلشیفته آورد و زندگیاش را برهم زد و او را هرگز نمیبخشم، ولی بالاخره یک روزی یک کشیده میهمانش میکنم. او مرد شریفی نیست. وقتی گلشیفته آن فیلم را در اواخر دهه ۸۰ بازی کرد، من به آقای خاتمی که البته دیگر رئیسجمهور نبود، زنگ زدم، زیرا دوستی خوبی با او دارم. گفتم آقای خاتمی چه کار باید بکنیم؟ او گفت مشکلی نیست و نگران نباش. به من قولی داد که پای قولش نایستاد. یک تلفن هم به آقای میرحسین موسوی زدم که آن زمان رئیس فرهنگستان هنر بود.
بیش از سه تا چهار ماه من و گلشیفته و همسرش بیدلیل و به علت عدم درک صحیح از مدیریت هنری به نوعی بازجویی میشدیم و رسما به گلشیفته گفته شد بهتر است شما از کشور بروید که گلشیفته رفت و خوشبختانه در راه خوبی هم رفت و خوب یاد گرفت.