رادیو زمانه : بهتازگی در شبکههای اجتماعی، شماری از زنان، تجربه تلخ خود از آزارهای جنسی در دوران بازداشت و زندان را آشکار کردهاند. اوایل خردادماه جاری، شماری از زنان و فعالان حقوق بشر، روایتهای خود از اعمال شکنجه و تعرض جنسی از سوی بازجویان و مسئولان زندان را در شبکه اجتماعی کلاب هاوس بیان کردند.
اگرچه پیش از این هم برخی از زنان زندانی، تجربیات خود را از آزارهای جنسی مطرح کرده بودند اما اینبار به نظر میرسد بیان آنها با واکنش گستردهتری از سوی رسانهها و نهادهای مدافع حقوق بشر در داخل و خارج از کشور مواجه شده است.
نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی سابق از جمله زنانی است که در یک اتاق گفتوگو در کلاب هاوس تحت عنوان «زندانیان سیاسی زن از تحقیر و تعرض جنسی تا تنبیه بدنی»، از تعرضها و توهین اعمال شده بر او توسط مسئولان زندان سخن گفت.
این زندانی سیاسی سابق در بخشی از روایت خود گفته:
«رییس زندان به من حمله کرد، تعرضها و توهینها خشنتر شد، مقاومت میکردم و آنها من را میکشیدند و هل میدادند. میخواستند من را به اجبار سوار ماشین کنند، بر زمین نشستم، رییس زندان من را بلند کرد و به سوی ماشین پرت کرد. سرم داخل ماشین بود و پایین تنمهام بیرون بود، وقیحانه پایین تنه من را گرفت و هل داد داخل ماشین و روی ساق پایم نشست. رییس زندان بعد از ضرب و شتم و توهین، سرش را لای موهایم کرد اسم کوچک من را صدا کرد و گفت سیگارش را برایش روشن کنم و حکم اخیر برای من به دلیل «تمرد از دستور رییس زندان» صادر شده است. آقای رییس آیا من باید سیگار او را روشن میکردم؟»
این مدافع حقوق زنان معتقد است، آزار و تعرض جنسی به زنان زندانی، «یک برنامه هدفمند» است که توسط بازجویان برای «شکستن مقاومت زندانی» بهکار برده میشود.
دادگاه انقلاب تهران برای نرگس محمدی که اواسط مهرماه ۱۳۹۹ پس از تحمل بیش از پنج سال حبس آزاد شد، بهتازگی حکم جدیدی صادر کرده که براساس آن به ۳۰ ماه حبس تعزیری، ۸۰ ضربه شلاق و پرداخت دو فقره جزای نقدی محکوم شده است.
نکته برجسته در پرونده جدیدی که علیه محمدی که بهنوعی روایت او از تعرضهای جنسی رئیس زندان اوین را هم تأیید میکند، انتساب اتهام «تمرد از ریاست و مقامات زندان» به این فعال حقوق زنان است.
محمدی پیشتر طرح چنین اتهامی علیه خود را «بیشرمانه» توصیف کرد و «روشن نکردن سیگار برای غلامرضا ضیایی، رئیس وقت زندان اوین» را یکی از دلایل صدور این حکم جدید دانست.
اجبار به پوشیدن چادر و محرومیت از برخی حقوق در صورت تمرد، کارگذاشتن دوربین در حمام، دسترسی به عکس، فیلم و مطالب خصوصی زندانیان سیاسی زن و دخترانشان از جمله انواع آزارهای جنسی و جنسیتی است که در اتاق گفتوگوی یاد شده در کلاب هاوس، از سوی شماری از زندانیان سابق زن بیان شد.
رواج شکنجههای جنسی و جنسیتی در بازداشتگاهها و زندانهای ایران در حالی است که طبق مفاد مندرج در قوانین جاری ایران از جمله قانون احترام به آزادیهای مشروع و حفظ حقوق شهروندی، دادگاههای عمومی، انقلاب و نظامی، دادسراها و ضابطان قضایی، به رعایت حقوق شهروندی زندانیان و بازداشت شدگان ملزم شدهاند.
آزار جنسی یکی از انواع شکنجههای رایج علیه زنان زندانی در ایران است که طیفی از حرکات، رفتار و اعمال جنسی نامطلوب، مانند نگاههای هیز تا تجاوز جنسی را در برمیگیرد.
هنگامه شهیدی، روزنامه نگار، فعال سیاسی و عضو شبکه مدافعین کمیسیون حقوق بشر اسلامی است که در سالهای گذشته بارها با پرونده سازی نهادهای امنیتی بازداشت و زندانی شده است.
او روایت خود از تعرض جنسی یک مردِ بازجو در بند امنیتی ۲۰۹ زندان اوین، در تابستان سال ۱۳۸۸ را چنین بازگو کرده است:
«وانمود میکرد که عاشق من شده است... بدون اینکه بحثی برای بازجویی وجود داشته باشد مرا به [بند] ۲۴۱ فرا میخواند و هم سلولی مرا در سلول بغلی بازجویی میکرد. چند بار روی سینه این خانم چند اسکناس پنج هزارتومانی گذاشته بود. به او میگفت سینههایت چه قیمتی دارد؟»
شهیدی در ادامه روایت خود گفته بود:
«آنها از من میخواستند به ارتباط نامشروع جنسی با آقایان خاتمی و کروبی اعتراف کنم که برای من باور کردنی نبود.»
نیلوفر بیانی، زندانی سیاسی و متهم ردیف دوم پرونده زندانیان محیط زیستی هم در ۲۲ بهمن ۱۳۹۷، با انتشار نامه سرگشادهای خطاب به علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، اعلام کرد بازجویان اطلاعات سپاه، برای گرفتن اعترافات اجباری، او را طی «دستکم ۱۲۰۰ ساعت بازجویی»، زیر «شدیدترین شکنجههای روحی و روانی، تهدید به شکنجه فیزیکی و تهدیدهای جنسی» قرار دادهاند.
او در بخشی از نامه خود، در شرح رفتار بازجویان سازمان اطلاعات سپاه با خود نوشته:
«به همراه هفت مرد مسلح به ویلایی خصوصی در لواسان منتقل شدم تا با وجود امتناع، مجبور به نظاره رفتار غیراخلاقی و غیراسلامی آنها در استخر خصوصی شوم.»
خشونت جنسی و مصداقهای آن بر اساس تعریف سازمان جهانی بهداشت، هرگونه عمل جنسی، تلاش برای برقراری رابطه جنسی، اظهار نظر جنسی برخلاف میل طرف مقابل یا پیشروی در این زمینه، یا تلاش برای برقراری رابطه با هر شخص برخلاف تمایل جنسی شخص با استفاده از زور و تهدید را، توسط هر فردی فارغ از نوع رابطهاش با قربانی و در هر شرایطی که محدود به خانه و محل کار نمیشود، میتوان خشونت جنسی تلقی کرد. این اجبار میتواند طیف کاملی از درجات تحمیل را پوشش دهد. به غیر از استفاده از نیروی فیزیکی، میتواند ارعاب روانی، باجخواهی یا سایر تهدیدها را از قبیل تهدید به آسیب جسمی، اخراج از محل کار یا عدم دستیابی به شغل مورد نظر را شامل شود. این مسأله حتی میتواند در زمانهایی از قبیل نشئگی، مستی، خواب یا موقعیتی که در آن فرد قادر به تشخیص شرایط خود نیست، رخ دهد که فرد مورد تجاوز واقع شده، در آن شرایط توانایی ابراز رضایت را ندارد. خشونت جنسی، اجبار فیزیکی یا دخول به آلت تناسلی زنانه یا مقعد، تحت فشار توسط آلت تناسلی مردانه یا هر قسمت دیگری از بدن را حتی اگر جزئی باشد، تجاوز محسوب میکند. تجاوز توسط دو یا چند عامل نیز به عنوان تجاوز گروهی شناخته میشود.
سلول انفرادی برایم مثل صحنه جنگ بود مریم شفیع پور، فعال دانشجویی و کمیته زنان ستاد دانشجویی مهدی کروبی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ بود. او روز پنجم مرداد ماه ۱۳۹۲ توسط مأموران وزارت اطلاعات در تهران بازداشت شد. این زندانی سیاسی سابق، روایت خود از شکنجهها و آزارهای جنسی بازجویان را در اختیار زمانه گذاشته است:
«اولین جمله که در اتاق بازجویی شنیدم، این بود: اینجا هتل اوینه، اسمشو شنیدی؟ میتونم تا صبح اینجا نگهت دارم و باهات ور برم. لحن او مشمئزکننده بود. دائم میگفت تو سنت کم است، شیطون هستی، کم میاری، خودت میای میگی حاجی هر چی بخوای مینویسم. اوایل به پشت صندلی لگد میزد و من بیخبر با صورت توی دیوار میرفتم، بعد با الفاظ رکیک فریاد میزد که حجابت رو درست کن. پایینتنهش را به پشت صندلی میزد و از خود صدا درمیآورد. سعی میکرد بدنش را در نزدیکترین سطح به من قرار دهد. چیزی را توی شانهام فرو میکرد و من تصور میکردم که انگشتش است، قهقهه میزد که نترس، فعلا خودکار است. رفتارهای او کاملا هدفمند بود. بر من مسجل شد که قصد تعرض دارد. بارها با خود فکر کردم که اگر یک قدم دیگر پیش برود، چه واکنشی نشان خواهم داد. دائم توی ذهنم بود که با صندلی توی سر او خواهم زد. به این مدام فکر میکردم. توی سلول، در خواب، زیر دوش حمام. پر از خشم و نفرت بودم.
تهدید کرد که سه ماه تو را اینجا نگه میدارم، تو «باید» همکاری کنی. به قول خودش به همکاری من برای قیچی کردن تتمه جنبش دانشجویی نیاز داشت. چون دختری کمسن و بیتجربه در بازداشت بودم، روی من حساب ویژهای باز کرده بودند.
بازجو دیروقت به خواهرم زنگ میزد و مزاحمت ایجاد میکرد. روز بعد به من میگفت که دیشب ساعت ۱۱ به خواهرت زنگ زدم، بیرون بود، شما خانوادگی فاحشه هستید. از خواهرم به بهانه کمک به من در نمازخانه دادسرا بازجویی کرده بود. دائم به من تهمت جنسی میزد. تلاش میکرد به عنوان یک زن، اعتماد به نفسم را خُرد کند.
در سلول وضع بهتر نبود. یک هفته از فروختن لباس زیر به من خودداری کردند. از حمام و هواخوری محروم بودم. لباس زیر را در روشویی سلول میشستم و دوباره میپوشیدم، همین شروع بیماری در غدد لنفاوی کشاله ران شد. تهدید کردم اعتصاب غذا میکنم. غذا را پس فرستادم تا به من لباس فروختند.
غده به اندازه یک پرتغال بزرگ شده و درد امانم رو بریده بود. زنی که مسئول بند زنان ۲۰۹ بود، با تمسخر میگفت لاغر شدی، استخوانت زده بیرون. با اصرار و دعوا، بالاخره مرا پیش پرستار بند ۲۰۹ بردند. حتی نگاهم نکرد، چه برسد به معاینه. گفتم فکم را چند روز قبل از بازداشت عمل کردم و بخیه داشت. احتمالا عفونت کرده. نیاز به آنتیبیوتیک دارم. تمام پوستم گله به گله حفرههای خونآلود پر از عفونت بود. سرش را بالا نیاورد. عصبانی شدم و سرش داد زدم. در نهایت روزی یک مسکن پروفن ۴۰۰ تجویز کرد.
با خودم قرار گذاشته بودم که سه ماه این شرایط ادامه دارد. سه ماه در میدان جنگ، بدنم را که حالا بوی عفونت میداد، فراموش کردم. باید پیروز میشدم.
جلسه اول بازجویی به سکوت گذاشت، از جلسه دوم، جنگ نابرابر شروع شد. توانستم هوش و حواسم را جمع کنم و از بازجو به اصطلاح سوتی بگیرم. از غلط املایی تا … فضا شکسته شد. بازجو عصبانی شد. این باعث شد بفهمم که از من چه چیزهایی میدانند و چه نمیدانند.
بازجو توسط «یک دختر کم سن و سال» تحقیر شده بود. دائم در تلاش بود خود را سخنران فلان جمع یا استاد فلان دانشکده نشان دهد. مضحک بود. دقیقا همان واکنشی را داشت که سایر مردان در بیرون از زندان نسبت به یک زن تمکینناپذیر نشان میدهند. تهدید کرد به خاطر عدم همکاری برایم حکم تعزیر میگیرد. افسر نگهبان سه بار عدم همکاری را صورت جلسه کرد و من امضا نکردم. میگفتند فاحشهای، وحشی و دریده هستی. برایم مهم نبود. من در جنگ بودم.
رفتارها بدتر شد. راهروی منتهی به اتاق بازجویی تونل وحشت بود. انواع توهینها و فریادهایی با الفاظ رکیک به بهانه تذکر در مورد حجاب، چشمبند، نحوه راه رفتن و…
بازجو تا جایی پیش رفت که خبر فوت مادرم را به دروغ به من داد تا مرا بشکند. شاید اگر اطلاع رسانی گسترده در مورد من نبود، تعزیر و شکنجه فیزیکی نیز بر من تحمیل میکردند.
در مواقع عادت ماهانه، روزی فقط یک نوار بهداشتی به من میدادند. در روزهای اول، به دلیل خونریزی عصبی و زیاد، لباس و پتوها غرق خون میشد. هر بار نگاه شماتتگر و پر از تحقیر نگهبانان، آزرده و شرمساری میکرد. میگفتند سهمیه روزی یک نوار بهداشتی است. سلول انفرادی برای من مثل یک صحنه جنگ بود. هویت خودم، بدنم، غرور و اعتماد به نفسم را در این نبرد سه ماهه تعریف کرده بودم. در آن مدت شما گرمید، حواستان نیست. فاجعه زمانی آغاز میشود که صحنه آن نبرد را ترک میکنید. زخمها را میبینید و میفهمید این دردها تا مغز استخوان شما فرو رفته است. من به دلیل مشکلات پوستی که در سلول انفرادی دچار شدم، تا چند سال از بدنم متنفر بودم. اعتماد به نفس من شدیدا پایین بود. نمیتوانستم به آدمها اعتماد کنم. مشکل عدم تمرکز داشتم. حافظهام دچار اختلال شد. هنوز هیچ یک از خاطرات پیش از بازداشتم را به یاد ندارم. با هر زنگ در و یا دیدن ماشینی با پلاک دولتی، دلهره دوباره تمام وجود خانواده، بهخصوص مادرم را فرا میگرفت. از همین بابت مجبور به ترک ایران شدم. هنوز بخش زیادی از تجربیات من آنقدر دردناک است که نمیتوانم به سراغ وارسی زخمها بروم.
در طی دوران بازداشت و انفرادی، من در سلول ورزش میکردم. چون از دوران نوجوانی یوگا و کاراته کار میکردم، برایم مهم بود که از مهارتها برای بهبود روحیه استفاده کنم. گاهی با دست یا پا به دیوار ضربه میزدم. در سلول مدیتیشن میکردم یا اگر فرصت هواخوری مییافتم، دور حیاط کوچک بند میدویدم. برای خودم یک مهلت سه ماهه برای انفرادی گذاشتم. این به لحاظ ذهنی به من کمک کرد که قوی بمانم.
زندانیان، چه مرد و چه زن باید از مشاوره و درمان پس از مدت بازداشت بهره ببرند. زخمهایی که در این دوران بر روان ما پدید آمده باید مورد توجه و مراقبت قرار بگیرد. وگرنه هر روز کهنهتر و عمیقتر میشود و بدون اینکه بفهمیم بخشی از تواناییهای ما را فلج میکند.»
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان