بازیچه ای برای هوسرانی!

شاید هیچ کس باور نکند که در این سن جوانی چند جنین را به امید داشتن یک زندگی خوب و رسیدن به خوشبختی سقط کردم اما با سه ازدواج ناموفق، نه تنها بازیچه افراد هوسرانی شدم که آینده مرا قربانی لذت های زودگذر خودشان کردند بلکه اکنون حیران و سرگردان در جست و جوی راهی هستم که ... این ها بخشی از اظهارات زن 23ساله ای است که برای هویت بخشیدن به نوزاد شش ماهه اش و رهایی از یک بلاتکلیفی تلخ دست به دامان قانون شده ، او درباره سرگذشت اسفبار خود به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: 13ساله بودم که عاشق «خلیل» پسر همسایه شدم. پدرم کارگر ساختمانی بود و به صورت روزمزدی کار می کرد. در این میان مادرم برای آن که درآمد پدرم کفاف هزینه های زندگی را نمی داد، مجبور بود در یکی از شرکت های خدماتی نظافتی کار کند. به همین دلیل من که در خانه تنها بودم فرصت زیادی برای نامه نگاری و دیدار با خلیل داشتم.

خلاصه دو ماه بعد از این ارتباط، من و خلیل با هم ازدواج کردیم اما هنوز دوران نامزدی ما به شش ماه نرسیده بود که فهمیدم نامزدم به موادمخدر صنعتی اعتیاد دارد. خوشبختانه در این مدت باردار نشده بودم و به همین دلیل به راحتی از او طلاق گرفتم و همه حق و حقوقم را بخشیدم. بعد از این ماجرا تصمیم گرفتم برای تامین هزینه های زندگی ام در یکی از شرکت های نگهداری از سالمندان مشغول کار شوم. این گونه بود که در منزل یکی از اعضای کادر درمانی مشهد، به نگهداری از مادر پیرش پرداختم. «محراب» که همسرش را در یک حادثه از دست داده بود، خودش در یکی از بیمارستان های مهم مشهد به بیماران کمک می کرد. به همین دلیل من سعی می کردم به شیوه مناسبی از مادر او مراقبت کنم. در این میان، محراب پیشنهاد کرد به عقد موقت او در آیم تا در منزل شان راحت باشم. من هم که در جست و جوی یک زندگی خوب بودم، پیشنهاد او را پذیرفتم و پنج سال به صورت عقد موقت با او زندگی کردم. در طول این سال ها چهار بار به طور ناخواسته باردار شدم اما هر بار محراب با تهیه قرص و داروهای سقط جنین از بیمارستان، مرا وادار به سقط می کرد. من هم برای حفظ این زندگی و رسیدن به خوشبختی مجبور بودم به خواسته هایش عمل کنم. با این حال زمانی که مادر پیر محراب از این دنیا رفت، او هم خیلی راحت در حالی مرا رها کرد که هنوز بیش از 18بهار از عمرم نگذشته بود. با آن که پنج سال از بهترین دوران نوجوانی ام را با او سپری کرده بودم ولی محراب بدون توجه به عواطف و احساسات من، آینده ام را به بازی گرفت و من با چشمانی گریان به خانه پدرم بازگشتم. برای رهایی از این شرایط روحی به تحصیلاتم ادامه دادم و بعد از گرفتن دیپلم در یکی از شرکت های خصوصی به عنوان منشی دفتر مشغول فعالیت شدم و با اندک پس اندازم یک پیکان ارزان قیمت خریدم تا راحت تر به محل کارم رفت و آمد کنم. اما سرنوشت شوم من دوباره با اشتباه احمقانه ام به گونه ای دیگر رقم خورد. آن روز هنگامی که در حال رفتن به منزل پدرم در حاشیه شهر بودم، نگاهم به نگاه جوانی که راننده خودروی شاسی بلند خارجی بود، گره خورد. او در کنارم توقف کرد و شماره تلفن اش را به من داد. من هم روز بعد با «طاهر» تماس گرفتم و با هم به رستوران و مراکز تفریحی رفتیم. بعد از چند روز، طاهر که جوانی 30ساله و مجرد بود مرا به عقد موقت خودش در آورد و منزلی در حاشیه شهر برایم اجاره کرد. او که در یکی از مناطق بالای شهر بنگاه املاک داشت، دور از چشم خانواده اش لوازم اولیه زندگی را از سمساری برایم تهیه کرد و من باز هم در جست و جوی خوشبختی به او دل بستم. طاهر بیشتر اوقات دوستانش را نیز برای استعمال موادمخدر به منزل من می آورد اما من برای حفظ زندگی ام سکوت می کردم. آرام آرام احساس کردم طاهر به من خیانت می کند، چرا که تماس های بسیار مشکوکی داشت و هنگامی که پای بساط مصرف مواد بود فقط با تلفن همراهش ور می رفت و هیچ توجهی به من نداشت. وقتی فهمید باردار شده ام ارتباطش را با من کمتر کرد اما خودروی بهتری برایم خرید و مخارج زندگی ام را می پرداخت تا این که پدر و مادرش متوجه ماجرا شدند  و او را داماد کردند. با این حال طاهر به این ارتباط ادامه داد تا این که پسرم به دنیا آمد و طاهر از بیمارستان ناپدید شد و با تغییر بنگاه املاک و محل سکونت اش مرا رها کرد و به مکان نامعلومی رفت. اکنون در حالی با درآمد کارگری پدرم زندگی می کنم که ...

شایان ذکر است، رسیدگی کارشناسی به پرونده این زن جوان توسط مشاوران کلانتری آغاز شد.
+7
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.