او عکسی از کودکی خود در یتیمخانهای در اهواز دارد که یک خانم پرستار کنار او نشسته. تنها کسی که میتواند درباره گذشته او حرف بزند.
دلارام فکر میکرد هلندی است، او زندگی خوبی داشت در شهری نزدیک به آمستردام اما یکروز پدر و مادرش اسنادی را به او نشان دادند که روی همه آنچه فکر میکرد خط کشید. او دختر اهوازی بود. دلارام در جستجوی خودش از ایرانی فرش فروش نزدیک خانهشان کمک گرفت تا رسید به مجتبی. اکنون او میخواهد با کمک آنها پدر و مادر واقعیاش را پیدا کند اما سرنخها محدود هستند و بایگانیها در ایران از بین رفته.