آدینه سیاه پنجم مهرماه سال ٩٨ در ذهن زینب حک شده است. از داستان جدال دانشآموز کلاس اولی با مرگ، ١٤ ماه میگذرد. داستانی که خیلی زود روی خروجی رسانهها قرار گرفت. خبر به همراه عکسهایش عمق فاجعه را نشان میداد. محل فاجعه نهر ٦ روستای محرزی خرمشهر بود. جایی میان نخلها که زینب هفت ساله در رینگ سگهای ولگرد گرفتار شد. سگها قصد جانش را کرده بودند، وحشیانه حمله میکردند، اما طعمه خموش و درمانده نقش زمین بود. نه نای کمکخواهی داشت، نه توانی برای جدال. چیز زیادی برای حسکردن نیست جز زبری موهای سگها، تیزی دندانها روی گلویش و خونی که لباسش را خیس میکند. چشمهایش را میبندد تا نفس آخر را بکشد. زمین رینگ سراسر خون شده بود. اما حضور دورهگرد روستا در آن آدینه سیاه معجزه مهر ٩٨ خانواده ماجدپور شد. اگر آبفروش دورهگرد محله نبود دختر دانشآموز روستای محرزی نفس کم میآورد. حالا از آن روز سیاه بیش از یکسال گذشته است. زینب نجات یافت، اما از ناحیه نای و سر و گردن و گوش و حلق آسیب دید.
از وقتی نقش بر زمین شد، چیزی به یاد ندارد، اما آینه، زخمهای عمیق چهره کودکانهاش را به رخ میکشاند. زخمهای زینب ماجدپور هنوز تازگی دارد. نقش این جراحتهای عمیق، آشکارا بر تن دختر خرمشهری هویداست. زینب پس از حمله دو سگ خیابانی با مرگ فاصلهای نداشت. هنوز از تنهایی گام برداشتن در کوچههای روستا هراس دارد. خواهرش باید دوش تا دوش او باشد تا زینب نفسی در روستا تازه کند. زینب هفت ساله دانشآموز کلاس اولی بود که تنها سه روز روی صندلی دبستان محرزی نشست. شور و شوق یادگیری الفبا، هیجان زنگ تفریح و همکلاسیها خیلی زود با حمله سگها خاموش شد. تمام سال٩٨ برای زینب تلخ بود.
از حمله تا بیمارستان
دختر هفت ساله پس از نجات از چنگال حیوانات گرسنه به بیمارستان منتقل شد. شدت آسیب زیاد بود. سگها گوش، حلق، نای، بینی و گردنش را جویده بودند. زخمها روی صورت و تن کودک هفت ساله وحشتآور بود. کوچکترین قربانی سگهای ولگرد سال گذشته در بخش آیسییو بیمارستان ولیعصر خرمشهر بستری میشود. زینب به دلیل سوراخشدن نای مشکل دیسترس تنفسی داشت، مشکلی بزرگ با تجهیزات درمانی ناکافی. ثانیهها و دقایق داشت از دست میرفت تا اینکه تیم پزشکی رأی به انتقال زینب به اهواز داد.
٣ بار جراحی
«زینب جراحی شد، نه یک بار، نه دو بار بلکه سه بار. دو ماه در بیمارستان بستری بود.» اینها را پدر زینب به خبرنگار «شهروند» میگوید. پدری که خود ١٧سال سابقه کار در خدمات شهری شهرداری خرمشهر را دارد. او از روزی که زینب طعمه سگها شد، گفت: «اولین جمعه مهر بود، من شیفت بودم. زینب برای خرید به مغازه میرود، اولین بارش نبود، فاصله خانه تا مغازه ٣٠٠ متر است. زینب صدای پارس سگها را میشنود، اما اهمیتی نمیدهد. ما در روستا زندگی میکنیم. تعداد سگهای ولگرد در اینجا زیاد است. سگهایی که به بچهها، پیرزنها و پیرمردها گاهی حتی به جوانترها حمله میکنند. آن روز هم به زینب حمله کرده بودند و اگر آن جوان آبفروش دورهگرد نبود، زینب زنده نمیماند. ساعت ١٠ صبح برادرم با من تماس گرفت و ماجرا را گفت. سوار موتور شدم و به بیمارستان رفتم. زینب که بیهوش بود، گوش و گردن و بدنش را بخیه زدند. زخمها عمیق بودند و زیاد. اما از همه وحشتناکتر نای زینب بود که سوراخ شده بود. او را در آیسییو بستری کردند.»
این پدر پنجاه ساله در ادامه میگوید: «زینب را که به بیمارستان امام خمینی اهواز منتقل کردند، او را به اتاق جراحی بردند. ساعتها جراحی طول کشید. انتظار سخت و طولانی بود. زینب وقتی از اتاق جراحی بیرون آمد، بیهوش بود، هنوز به هوش نیامده بود که متوجه شدیم دوباره باید جراحی شود. زینب سه بار به اتاق عمل رفت تا توانست نفس بکشد، اما هنوز مشکل دارد.»
وعدههای شهرداری
زخم سگان نفس کامل را از زینب گرفت، سرما شدیدترش میکند، احساس خفگی در هر دم و بازدم دارد، نقش ماندگار جراحی و لوله تنفسی روی گردنش هم آزاردهنده است.
وقتی زینب به تیغ جراحان سپرده شد، شهرداری خرمشهر با وعده پرداخت هزینههای بیمارستان خانواده ماجدپور را دلخوش کرد. بخش اولیه هزینهها را هم داد، اما نه همه را. زینب نیاز به جراحی دوباره دارد؛ جراحی که نقش حکشده روی گلویش را پاک کند. باید زخمهای به جا مانده محو شوند. پدر به چند بیمارستان در شهرشان سر زده، حتی از پزشکان اصفهانی و شیرازی هم مشورت گرفته، اما رقم هزینههای جراحی زیبایی بالاست؛ هزینههایی که دیگر شهرداری حاضر به پرداختش نیست.
کریم ماجدپور گلهمند است از شهرداری، از وعدهای که داد و سرانجام نداشت. او گفت: «من به همراه دو برادر بزرگترم در شهرداری خرمشهر کار میکنیم، ١٧سال سابقه دارم، دو برادرم هم حدود ٢٠سال سابقه دارند. شهرداری خودش قول داد هزینهها را تا آخرین ریال پرداخت میکند، اما الان چند ماهی است که هر روز بهانه میآورد. حالا ما ماندهایم با این هزینههای سرسامآور. پسر بزرگترم تازه ازدواج کرده است. مجبور شدم وام بگیرم، اقساط وام هم بالاست و حقوقی برای من نمیماند. ظاهر صورت دخترم با نقش بخیهها خیلی زشت است. جای لوله شلنگ بیمارستان کامل مشخص است، باید حتما جراحی شود.»
حملات ادامهدار سگها
این پدر از ادامه حملات سگها در این مدت میگوید. سگها کمنمیشوند، حتی بارها به ساکنان روستا حملهور شدند. «شش ماه پیش وقتی از سرکار برمیگشتم، دختر دیگری را دیدم که سگها به او حمله کردهاند. سنگ پرتاب کردم به سمتشان تا فرار کردند. دختربچه هم سن زینب بود. او را به خانهشان بردم. سر و بدنش خونی بود، ولی خیلی زخمهایش عمیق نبود. مادرش او را به بیمارستان برد، چند روزی بیمارستان بود، چند باری هم آمپول هاری زد تا خوب شد. سگها همین چند وقت پیش هم به یک پیرزن حملهور شدند. پدرم او را نجات داد.» ساماندهی سگهای ولگرد مصوبهای است که از سال ۹۵ با اعلام ممنوعیت قانونی سگکشی به مصوبه ثابت شوراهای سلامت خرمشهر تبدیل شده و طرح زندهگیری و عقیمسازی سگهای ولگرد و بلاصاحب تقریبا از همان روزها بهعنوان گزینه جایگزین سگکشی مطرح شد. مصوبهای که تاکنون هم به خاطر بحث تأمین اعتبارات در خرمشهر اجرایی نشده است.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان