ایرنا می نویسد : نام اصلی «پگی» ، «لویز کیل» اهل جنوب آمریکا و ایالات آرکانزاس است او می گوید: با بعضی از رئیس جمهوری های آمریکا همشهری بوده؛ از جمله بوش پدر و پسر، بیل کلینتون و ترامپ.
به گزارش خبرنگار ایرنا، عصر پاییز است، بیشتر برگ درختان از شاخه جدا شده و جلوه زیبایی به پیاده روها داده است، راهی جایی می شویم که می گویند «پگی» آنجا زندگی می کند.
به تازگی کلیپی از او در شبکه های اجتماعی دست به دست می شد و بر اساس زمینه ذهنی که از آن کلیپ داشتم، فکر می کنم قرار است به خانه ای محقر بروم که فقر از در و دیوار آن می بارد، راه خاکی پر پیچ و خم را تا منطقه قشلاق در حاشیه شهر سنندج طی می کنیم و بالاخره یک درب آهنی به رویمان باز می شود.
وارد باغ زیبایی می شویم و من هنوز فکر می کنم در راه آن خانه محقر هستیم اما روبرویم خانه باغی است که دور تا دورش را درخت میوه گرفته با اینکه پاییز است اما باغ هنوز زیبایی خود را دارد، خانواده ای به استقبال مان می آیند و به گرمی خوش آمد می گویند، همانگونه که رسم کُردهاست، گرم و صمیمی.
صحبت ها که گُل می اندازد، درباره برخی مطالب منتشر شده در شبکه های اجتماعی گلایه می کنند از اینکه طوری فضاسازی شده که انگار «پگی» در فقر و فلاکت است.
با این حرف ها بیشتر مشتاق می شوم تا این پیرزن آمریکایی را ببینم و از او واقعیت زندگیش را بپرسم، از دوران تحصیلش در مدرسه ای که ترامپ هم آنجا بوده از اینکه فقر چگونه به سراغش آمده و ...
وارد اتاقکی می شویم که تختی روبروی در ورودی آن است، روی تخت خانمی مسن دراز کشیده و صورتش رو به سقف است، وارد که می شویم با ما سلام و احوالپرسی می کند، لهجه دارد و به راحتی می توان فهمید ایرانی نیست اما آنقدر خوب فارسی صحبت می کند که گاهی به خارجی بودنش شک می کنی.
** روایت اول: تشکیل زندگی مشترک با یک ایرانی
زندگی مشترکش را با یک سنندجی آغاز کرده، زمانی که 19 سال سن داشته و اوایل تحصیلش در دانشگاه با همسرش آشنا می شود و اسلام می آورد و همراهی با مرد سنندجی را تا آخر عمر می پذیرد.
با اینکه پیر است اما تک تک خاطراتش را به یاد دارد، روزهای آغازین زندگی مشترکش، هنگامی که دخترش را باردار بوده، دست از درس و تحصیل می کشد و همراه با همسرش به ایران می آید.
از او درباره مسلمان شدنش می پرسم، می گوید: من مسیحی بودم و می دانستم که مسیح (ع) گفته، فردی بعد از من به نام احمد (ص) می آید و دین الهی با او کامل می شود، در قرآن و انجیل تحقیق کردم و به حقیقت اسلام رسیدم.
پگی با بیان اینکه با اسلام کامل شد، اضافه کرد: من مومن به خدا بودم اما با اسلام تکامل یافتم.
شوهرش از استعدادهای درخشان دارلفنون در دهه چهل بود و برای همین راهی آمریکا می شود تا آنجا تحصیلات تکمیلی را سپری کند، درسش در رشته مهندسی عمران که تمام می شود، راه وطن را در پیش می گیرد و همسر تازه مسلمانش هم با او به ایران می آید، در سنندج ساکن می شوند و فرزند اولشان به دنیا می آید و پس از آن راهی تهران می شوند و آنجا شرکتی راه اندازی می کنند.
کار و کاسبی خوبی داشتند و با ثروتی که از این راه حلال بدست آورده بودند، زندگیشان را سر و سامان می دهند.
فرزند دومشان در راه است که دوباره راهی سنندج می شوند، همسرش که از طایفه ای معتقد و متدین از پیروان طریقت نقشبندیه است، راه و رسم تصوف را به همسر می آموزد و لویز با اسلام آنچنان انس می گیرد که در کمتر مراسم مذهبی آن روزها می شد که حضور نداشته باشد، بستگانش می گویند اهل تکیه و پای ثابت سفره های نذری حضرت ابوالفضل (ع) بوده است.
بخشش ثروت آنها در ماه محرم رنگ و جلوه بیشتری داشت و کمک به همنوع در راس کارهایشان بود، پگی می گوید: از این بخشش کمال رضایت را داشته اند.
دلیل صدا کردنش به نام «پگی» این است که همسرش او را انتخاب شده می دانسته، هم معنی واژه ای کُردی با همین مفهوم.
زن و شوهر آنچنان در عرفان غرق می شوند که دنیا برایشان ارزشی ندارد و راه بخشش را در پیش می گیرند، ساکن کرمانشاه می شوند و پگی از بخشش بی حد همسرش حرف می زند، می گوید: مال و دارایی خودش بود و به بندگان خدا می بخشید، من هم به عنوان همسرش راضی بودم و امیدوارم خدا هم راضی باشد.
به حضرت خدیجه (س) فکر می کنم، بانویی که تمام ثروتش را در راه اسلام داد و حالا این مسلمان آمریکایی چه خوب توانسته قدم در راهی گذاشته که بانوی بزرگ اسلام آغازگر آن بود.
** روایت دوم: آرامشی از جنس ایرانی
55 سال از سکونت پگی در ایران می گذرد و او دیگر به آمریکا نرفت، از آرامشی که بر ایران حاکم است سخن می گوید و از ترسی که از وطنش دارد.
ادامه می دهد: زندگی در آمریکا آرام نیست، جوانان اسلحه به کمر دارند و بازار مشروب هم به راه است، از اول هم از آمریکا خوشم نمی آمد و برای همین وقتی همسرم گفت به ایران برویم، بدون تردید پذیرفتم.
پگی حالا 76 سال سن دارد، همسرش را هفت سال قبل از دست داد اما تنها نشد، خانواده برادر همسرش با جان و دل از او پرستاری می کنند، پنج سال قبل به دلیل پوکی استخوان شدید هنگامی که لباس تنش می کرد زمین خورد و دچار شکستگی لگن شد، تمام این مدت همسر برادر شوهرش، پرستار او بوده است.
پگی از خانه سالمندان متنفر است و می گوید: هیچ وقت آنجا نمی رود هر چند بستگان شوهرش هیچ وقت نخواسته اند پگی را به خانه سالمندان بسپارند.
** روایت سوم: سبک زندگی ایرانی بهتر از غرب
رضایت از بستگان همسرش به ویژه جاری اش، در تک تک کلمات پگی مشخص است و می گوید: خانم کریمی (جاری پگی) اگر 30 مهمان هم داشته باشد اول غذای من را می دهد و بعد به مهمان ها رسیدگی می کند.
این بانوی آمریکایی تبار که از پدری آلمانی و مادری آمریکایی متولد شده، طعم خانواده را در ایران چشیده و خانواده همسرش هم برایش کم نگذاشته اند، انگار پگی تنها انتخاب همسرش نبوده بلکه او در کنار انتخاب اسلام، خانواده ای بزرگ را هم برای خود انتخاب کرده است.
سبک زندگی ایرانی را بهتر از غرب بیان کرده و می گوید: بعضی ایرانی ها فکر می کنند به آمریکا بروند خوب است اما به نظر من اینطور نیست.
** روایت چهارم: با ترامپ همکلاسی نبودم
از او درباره ماجرای همکلاس بودنش با رئیس جمهور آمریکا سوال کردیم، گفت چنین چیزی صحت ندارد و تنها می دانم که او هم ساکن همان منطقه ای بود که زادگاه من است.
وقتی از رسانه ها می شنود که ترامپ رئیس جمهور شده، تعجب می کند چون شنیده بود که او کفش واکس می زده، روزنامه فروش بوده و در کاباره ها می رقصیده است.
می گوید: با خودم گفتم این مرد چطور رئیس جمهور شده؟
** روایت آخر
خانواده پگی از فرهنگ و قومیت های مختلف بودند، او خود دو رگه آلمانی - آمریکایی است، همین مجموعه کوچک نشان می دهد که از هر فرهنگ و قومیتی باشی، این انسانیت است که حرف اول را می زند، این را همه آنها از اسلام یاد گرفته بودند.