گرچه داستانهای تباهی و نومیدی در دوران بحران معمولا موجب قوت قلب نمیشوند، اما الی اَتو شنک در حالی که کرونا آمریکای شمالی را در مینوردید، با خواندن آثاری از این دست، آرامش خاطر یافت.
شنک سی و سه ساله چهار کتاب پساآخرالزمانی از جمله ایستگاه یازده اثر امیلی سنت جان مندل را پشت سر هم خواند. این رمان که سال ۲۰۱۴ منتشر شده است، به داستان گروه تئاتر سیاری میپردازد که در جهانی ویرانشده از همهگیری بیماریای کشنده سفر میکنند. او این داستانهای خیالی را تا اندازهای آرامشبخش یافت، زیرا به او یادآور شدند که گرچه همهگیری جهانی کرونا بسیار شدید و ناخوشایند است، ممکن بود شرایط از این هم سختتر باشد. شنک بویژه از قدرت تحمل و انعطافپذیری شخصیتها تاثیر پذیرفت؛ آنها نه تنها میکوشیدند در شرایط هولناک دوام آورند، بلکه در تلاش بودند که به زندگی خویش در جهان پس از فاجعه معنا ببخشند.
او توضیح میدهد: "در ایستگاه یازده، گروه سیار برای تامین وسایل صحنه زبالهگردی میکنند و با هر چه به دستشان برسد نمایشهاشان را اجرا میکنند. این مرا به فکر انداخت که پس من هم میتوانم در وضعیت کرونایی دوام بیاورم. آنچه در داستان میگذرد دقیقا الهامبخش شرایط کنونی نیست، اما آمادگی ایجاد میکند."
داستانهایی مانند ایستگاه یازده در دسته آثار ویرانشهری یا پساآخرالزمانی میگنجند. این آثار جوامعی خیالی را به تصویر میکشند که در اثر عواملی قدرتمند همچون خشونت، ظلم، فنآوری، دین، بیماری یا نیروهای طبیعت ازهم گسیختهاند. بازیهای ویدیویی، برنامههای تلویزیونی، ادبیات و نیز فیلمهای ویرانشهری با اغراق در واقعیت زندگی، تصویری تاریک از آینده بشر به دست میدهند. با این حال این آثار میتوانند هشدار دهند که حفظ وضع موجود چه عواقبی در پی خواهد داشت.
بازیهای ویرانشهری با شیوع کرونا دانلود بازی ویدئویی پلیگ اینک، محصول ۲۰۱۲، در دنیا ۱۲۳درصد افزایش یافت. این بازی در دنیایی خیالی است که در آن درمان امراض شناخته نشده و کابران باید سعی کنند هر چه بیشتر سبب شیوع بیماری شوند.
اندیمک کرییشن، شرکت سازنده این بازی که در بریتانیا مستقر است، درباره محبوبیت پلیگ اینک میگوید: "هر زمان که بیماریای شایع میشود، استقبال از این بازی افزایش مییابد؛ مردم میخواهند درباره چگونگی شیوع امراض و پیچیدگی گسترش آنها بدانند."
بازی رایانهای پلیگ اینک در دوران همهگیری اخیر بسیار محبوب شده استدسلی ون دام، جوان ۱۹ ساله هلندی که در شهر هارلم زندگی میکند، میگوید که این بازی را از ماه آوریل در طول دوران تعطیلی کرونا آغاز کرد، چون حوصلهاش سر رفته بود. با این حال، آن چه با احساس گناه شروع کرد، خیلی زود به تجربهای آموزشی بدل شد.
او ادامه میدهد: "من آموختم که ویروس، بیشتر از یک بیماری جهشیافته است. قبل از این، واقعاً نمیدانستم که ساختارهای دیانای آن چقدر پیچیده است. این بازی باعث شد متوجه شوم که قدرت این ویروس را نباید دست کم بگیرم و در شستوشوی دستهایم سهلانگاری نکنم."
بازی پلیگ اینک، در ماه ژانویه به پرفروشترین اپلیکیشن چین تبدیل شد، اما در ماه مارس شرکت اندمیک کرییشن فاش کرد که این برنامه از اپ استور چین حذف شده است با این ادعا که "این اپلیکیشن در چین شامل محتوای غیرقانونی است."
سپس این شرکت تصمیم گرفت رویکرد دیگری را بیازماید و اعلام کرد که در حال کار بر روی نسخه جدیدی از بازی پلیگ اینک است که به کاربران اجازه میدهد تا به جای گسترش امراض، جهان را از یک بیماری همهگیر نجات دهند. در این نسخه، بازیکنان بر پیشرفت بیماری، تقویت نظامهای مراقبت بهداشتی، و نیز مدیریت جوامع از طریق گروهبندی بیماران از جنبه شدت بیماری، و همچنین قرنطینه، فاصله اجتماعی و تعطیلی عمومی نظارت خواهند کرد.
واقعیت مجازی تصاویر بیش از حد واقعی از هرج و مرج شهری یا برهوتهای متروک که در گونه ویرانشهری تصویر میشوند، فقط از جنبه زیباییشناسی جذاب نیستند، آنها برای مخاطبان مجالی فراهم میکنند که با خیال راحت خود را در دل بدترین سناریوها تصور کنند.
وقتی شهر تورنتو برای کرونا تعطیل شد، دیو شاهانی سی و دو ساله اهل کانادا، در پی آن بود که از شیوع کرونا و خطر آن تصوری داشته باشد. او مانند بسیاری دیگر به تماشای فیلم شیوع (۲۰۱۱) به کارگردانی استیون سودربرگ رفت. در این تریلر، ویروسی خیالی به نام امایوی-۱ سبب همهگیری جهانی میشود. شرکت وارنر، توزیعکننده فیلم گفت که در ماه دسامبر سال ۲۰۱۹، این فیلم در رده دویست و هفتادم از نظر استقبال مخاطبان بود، اما فقط چند ماه بعد، این فیلم در جایگاه دوم قرار گرفت و در آمازون پرایم و آیتیونز نیز پرطرفدار شد.
فیلم شیوع (۲۰۱۱) به کارگردانی استیون سودربرگ در دوران کرونا با استقبال مخاطبان مواجه شدتریآندریا راسوُرم، دانشیار ادبیات انگلیسی، که گرایش ویرانشهری در رسانههای جدید را در دانشگاه ماساچوست در آمهرست تدریس میکند، توضیح میدهد: "مردم به سراغ داستانهای ویرانشهری میروند تا بدانند که دیگر چه چیزهایی رخ خواهند داد. آنها میخواهند بدانند که اوضاع چقدر ممکن است بد شود و در موقعیتهای خیالی از این دست آیا شانس زندهماندن خواهند داشت."
دنیل دیویسون وکیونه، جامعهشناس و نظریهپرداز، اعتقاد دارد که در آثار ویرانشهری فقط موضوع افراد را مجذوب نمیکند، بلکه شیوه داستانپردازی است که واقعاً مخاطبان را در مواقع بحران شیفته میسازد. این داستانها بنا بر سنت از منظر شخصیتهایی که در جامعهای از هم گسیخته روزگار میگذرانند روایت میشوند و به مخاطبان امکان میدهند با چالشهای پیش روی شخصیتهای اصلی همراه شوند.
برای مثال در سریال تحسینشده آینه سیاه، در هر قسمت داستانی که به نحوی از تنزل اخلاق در جامعه خبر میدهد بازگو میشود و مخاطبان را دلمشغول میکند. دنیل دیویسون وکیونه میگوید: "این شیوه تجربهای بسیار نزدیک از تاثیر شدید جامعه و ساختارهای سیاسی بر زندگی آدمی در اختیار مخاطبان میگذارد."
قدرت مردم هنگامی که تماشاگران یا خوانندگان مجذوب اثری ویرانشهری میشوند، از درون برانگیخته میشوند که از تحقق بدترین سناریوها پیشگیری کنند. در فیلم بازیهای عطش، مخاطبان جوان ترغیب میشوند به تلاش جمعی برای تحقق عدالت اجتماعی بپیوندند. در جریان اعتراضها علیه محدودیت حق زن بر بدن خویش، زنانی در آرژانتین، ایرلند و ایالات متحده همچون شخصیت مجموعه سرگذشت ندیمه (۲۰۱۸) لباس پوشیدند.
کلورت دابلیو جونز از دانشگاه مریلند و سلیا پاریس از دانشگاه تورنتو در پژوهشی که در اواخر سال ۲۰۱۸ منتشر کردند، شواهد محکمی از تاثیر داستانهای ویرانشهری بر نگرشهای سیاسی در دنیای واقعی به دست دادند. براساس ادعای این تحقیق، ژانر ویرانشهری گرایش مخاطبان به فعالیت رادیکال و شدید علیه بیعدالتی را افزایش میدهد.
اکنون که حفظ فاصله اجتماعی و جدایی از دیگران در اولویت است با شیوههای سنتی نمیتوان به فعالیت اجتماعی و سیاسی پرداخت، اما ویرانشهریها همچنان میتوانند تحول ایجاد کنند. به گفته دیویسون وکیونه ممکن است این پرسش که چرا از نظر جمعیتشناسی برخی گروهها در برابر کرونا آسیبپذیرترند مردم را به تحرک وا دارد یا مثلا توجه به ساختارهایی که مانع از تولید واکسن میشوند انگیزه فعالیت اجتماعی شود.
تهدید بالقوه داستانهای ویرانشهری برای افرادی که با آسیبهای روانی دست و پنجه نرم میکنند، ممکن است بیشتر از سودمندی، آسیبزا باشند. سونالی گوپتا، روانشناس بالینی در بمبئی و نویسنده کتاب غلبه بر اضطراب و زیستن بدون آن، هشدار میدهد که اگر فردی احساس نگرانی و فشار درباره آینده میکند، داستانهای ویرانشهری حالش را بدتر خواهد کرد. او میگوید که آثار ویرانشهری را میتوان همچون تهدیدی بالقوه در نظر گرفت: "ممکن است این روایتها بر برخی تاثیری فاجعهبار داشته باشد."
گوپتا میافزاید که تعداد زیادی از مراجعان او در این دوره گفتهاند که با حمله شدید ترس مواجه شدهاند و در طول جلسات درمان اغلب درباره سرگرمی با آثار ویرانشهری گفتوگو میکنند: "مردم با هراس و اندوه جمعی در کشمکشاند. بسیاری شدت و تاثیر کرونا بر زندگیشان را دست کم گرفتند، بنابراین اکنون احساس ضربه روحی، درماندگی و سرگشتگی میکنند."
گوپتا به جای این که به بیمارانش توصیه کند از ژانرهایی خاص بپرهیزند، از آنها میخواهد که عواطفشان را بشناسند و آگاهانه انتخاب کنند. او میگوید: "ما باید واقع بین باشیم و حالات عاطفی خود را بشناسیم، زیرا برنامه یا کتابی مشابه ممکن است در افراد مختلف احساسات گوناگون برانگیزد."
برای دسلی ون دام، که درگیر مشکل سلامت روان است، در ظاهر بعید به نظر میرسید که بازی ویدیویی پلیگ اینک منبع آرامش باشد: "در گذشته، میترسیدم از عهده زندگی برنیایم، اما الان که مشغول این بازی هستم، عجله و شوق دارم که بتوانم اداره کل جهان بازی را در اختیار بگیرم."
محرک تغییر؟ گرچه بسیاری از آثار ویرانشهری با بدبینی آشکارشان به اضطراب دامن میزنند، برخی نیز امیدوارکنندهاند. درست است که بسیاری از روایات مدرن، از جمله مجموعه تلویزیونی مردگان متحرک، بر نیستانگاری یا بقای روز به روز تمرکز دارند و انگیزه تغییر ایجاد نمیکنند، اما کلاسیکهایی همچون مجموعه داستانهای حکایت بذرافشان اثر اکتاویا باتلر عناصر آرمانشهری در خود دارند؛ مانند جنبش مقاومتی که برای آیندهای بهتر مبارزه میکند.
تیریآندریا راسوُرم میگوید که مردم باید بدانند که رویکرد انتقادی آثار ویرانشهری برایشان سودمند است: "اشارههای آشکار به دنیای امروز همچون دولتهای ناکارآمد و شرکتهای قدرتمند،هشدار میدهند که اگر مراقب نباشید و منفعل باشید، پذیرای چنین آیندهای خواهید شد. باید پیوسته میان این آثار و تجربیات زندگی خویش پیوند برقرار کنیم."
برای این که تغییرات واقعی ممکن شوند، جایگزینهای ماندگار از اهمیت بسیار برخوردارند. هیدزیر جونایینی، منتقد فیلم و تلویزیون اهل سنگاپور، از سازندگان پادکستی درباره فرهنگ پاپ به نام برابری ژانر، میگوید: "ما بیشتر به داستانهایی نیاز داریم که مسیرهای پیشرفت را در ورای غرایز پلید انسان جستوجو میکنند و راهی به پیش میگشایند. روایتهای ویرانشهری به راحتی میتوانند با ناامیدی و تاریکی بر مخاطبان تاثیر بگذارند، اما کار سختتر آن است که راه حلی پیشنهاد کنند و امور را بنیادی بهبود بخشند."