درباره فساد در دستگاه قضایی ایران، به ویژه در پروندههای مالی و همچنین نقش نهادهای امنیتی در پروندههای سیاسی، روایتها و گزارشهای زیادی منتشر شده است. علاوه بر اینها، حقوقدانها و فعالان حقوقبشر بارها درباره قوانین نابرابر و یا رویههای قضایی ناعادلانه صحبت کردهاند. اما اینها تمام مواردی نیستند که میتوانند سر و کار داشتن با دادگاه را برای شهروندان ایرانی به تجربهای تلخ بدل کنند.
«بتول قوامی»، اهل و ساکن سنندج که در این شهر ناچار از مراجعه به دادگستری شده است، میگوید با این تجربه دردناک مواجه شده و در پی آن، زندگی او ناامنتر شده و تاثیر ستمی را که برای رفع آن به دستگاه قضایی پناه برده بوده، در زندگی وی عمیقتر و پایدارتر کرده است: «در شعبه ۱۰۳ دادگاه کیفری۲ سنندج و در حضور قاضی، شاکی به طرفم حمله کرد. دست چپم را گرفت و احساس کردم مشتی به زیر شانهام زد. اما وقتی خون به سر و صورتم پاشید، فهمیدم با چاقو به من زده است. بارها و بارها با چاقو به شانهام زد تا جایی که احساس کردم دست چپم از بدنم جدا شد. بعد سرم را گرفت و به سینهام، گوش و گردنم چاقو زد. با همان ضربه اول، قاضی از اتاق گریخت. فریاد زدم "آجی تو رو خدا بیا، من رو کشت". خواهرم وارد اتاق شد و با منگنه روی میز قاضی به سر او کوبید و او که از شدت ضربه منگ شده بود، من را ول کرد. از زیر چنگش بیرون آمدم اما با این که ماموران مسلح دم در ایستاده بودند، کسی مداخله نکرد و او دوباره من را گرفت. هر دو زانویش را روی سینههایم گذاشته بود. چند تا از دندههایم شکست و او که قصد کشتن من را داشت، به سینهام، شکم و دست راستم چاقو میزد. خواهرم از پشت او را گرفت و من خودم را پشت میز قاضی کشیدم و بیهوش شدم.»
این روایت بتول قوامی از روزی است که داخل دادگستری سنندج و مقابل چشمان قاضی، از کسی که پیشتر هم مزاحم او و فرزندش شده، به قصد کُشت چاقو خورده بود. این نه تنها روایت یک نقص در سیستم امنیتی دادگستری سنندج که داستان رنجی است که یک سیستم قضایی ناکارآمد میتواند به زندگی شهروندان بیپناه تحمیل کند.
بتول قوامی زن ۳۸ سالهای است که پس از جدایی از همسرش، همراه دختر نوجوان ۱۱ سالهاش، با پدر و مادر سالمند خود زندگی میکند.بتول قوامی زن ۳۸ سالهای است که پس از جدایی از همسرش، همراه دختر نوجوان ۱۱ سالهاش، با پدر و مادر سالمند خود زندگی میکند. او بهمن ۱۳۹۷، به واسطه یکی از آشنایان خانوادگی، از شخصی به نام «سالار شریعتی»، اتومبیل پرایدی میخرد تا با آن برای گذران زندگی مسافرکشی کند: «پس از خرید، مقداری زیادی هم خرج این اتومبیل کردم و آن را نونوار کردم. اما از همینجا مشکلاتم با فروشنده ماشین شروع شد.»
سالار شریعتی ابتدا با عنوان عدم دریافت بخشی از پول فروش ماشین، از بتول قوامی شکایت میکند و پرونده به شعبه۴ هیات حل اختلاف سنندج ارجاع داده میشود. در حکم قاضی این شعبه آمده که در جریان رسیدگی، شریعتی پذیرفته است طلبی از قوامی ندارد و درخواست کرده است پرونده مختومه شود.
به گفته قوامی، اذیت کردن فروشنده ماشین با گیر دادن به پلاک ماشین ادامه مییابد. اگرچه قراری برای تحویل پلاک نداشتند: «آقای شریعتی که هنوز سند ماشین دستش بود و حاضر نبود ماشین را منتقل کند، مدت کوتاهی پس از قولنامه ماشین تماس گرفت و گفت قبل از انتقال سند باید پلاکم را پس بدهی. روی پلاک شکایت کرد و پلیس گفت باید مشکل را حل کنی تا ماشین شما توقیف نشود.»
به گفته قوامی، سالار شریعتی چند بار قرار رفتن به تعویض پلاک را عقب میاندازد و در نهایت به او میگوید ماشین را ارزان فروخته است و باید یک میلیون تومان دیگر پرداخت کند تا او حاضر شود برای تعویض پلاک برود: «از سر ناچاری و چون با ماشین کار میکردم، گفتم پولی برایت جور میکنم تا بپذیرد که بیاید. روز انتقال پلاک، وقتی ماشین نو نوار شده را دید، گفت یک میلیون کم است و به من گفت باید ماشین را بفروشم و پول خودم را بردارم و بقیه سود فروش را به او بدهم! زور میگفت. جوابش را دادم و همانجا به من جلوی افسر حمله برد و چند مشت و لگد به من زد و تهدیدم کرد که بلایی سرم میآورد. در نهایت من آنجا ۷۰۰ هزار تومان پول زور دادم و پلاک تعویض شد.»
سند ماشین همچنان دست سالار شریعتی مانده بود و او که متوجه بیپناهی قوامی میشود، زورگیری خود را ادامه میدهد: «قرار بود یک میلیون از پول فروش ماشین را هنگام انتقال سند پرداخت کنیم. اما او نمیخواست سند را منتقل کند و آزارهایش ادامه پیدا کرد. در خیابان مزاحم من شد و پیشنهادهای بیشرمانه داد. من از او شکایت کردم.»
قوامی میگوید سالار شریعتی دست بردار نبود و تهدیدها و مزاحمتهایش ادامه یافتند: «مدتی بعد، شب دوم بهمن ۱۳۹۷، تلاش کرد با سوییچ یدکی، اتومبیل پراید را از مقابل خانه خواهرم بدزدد. همسایهها متوجه موضوع شدند و او را تا آمدن پلیس گرفتند.»
در پاسگاه انتظامی نایسر سنندج، ماموران پلیس میگویند چون سند هنوز به نام سالار شریعتی است، این دزدی نیست و اختلاف حساب به شمار میرود! هرچند سالار شریعتی سوءپیشینه داشت و پیشتر هم به خاطر دزدی یک بار زندان رفته بود: «در پاسگاه به من گفتند زیادی شلوغش کردهام و سالار شریعتی را با این تعهد که مشکل را از طریق قانونی دنبال کند، آزاد کردند. بعد فهمیدم از داشبورد ماشین همه مدارک موجود، از جمله گواهینامه و کارت بیمهام را دزدیده است.»
بتول قوامی این بار برای پس گرفتن مدارک دزدیده شده، شکایتی را از سالار شریعتی در شعبه ۳ دادیاری سنندج ثبت میکند: «روز دادگاه، قاضی همان استدلال پاسگاه را تکرار کرد و گفت این اختلاف حساب است، نه دزدی و این آقا هم که میگوید چیزی از شما ندزدیده است و شما هم که مدرکی نداری تا ثابت کنی و شکایتم را رد کرد.»
قوامی به رای صادره اعتراض میکند و پرونده برای رسیدگی در مرحله تجدیدنظر به شعبه ۱۰۳ کیفری سنندج ارجاع و ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه صبح روز یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۸ وقت رسیدگی تعیین میشود.
در همین فاصله، شکایت او بابت مزاحمت سالار شریعتی به شعبه ۶ دادیاری میرود. زمان رسیدگی، همان آقایی که واسطه معامله شده و در جریان مزاحمت سالار شریعتی قرار گرفته بوده است و خواهر و مادرش برایش شهادت میدهند: «قاضی شهادت زنها را نپذیرفت. اینجا اصلا زن را آدم حساب نمیکنند. برای اثبات ادعایم از من دو شاهد مرد دیگر خواستند! کسی نبود که برایم شهادت دهد و شکایتم رد شد.»
اما مزاحمتهای مداوم سالار شریعتی، قوامی را میترساند: «پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۸، یکی روز پس از عید فطر، به او زنگ زدم و گفتم من از همه شکایتهایم صرفنظر میکنم و تنها خواهش میکنم دیگر مزاحم من و خانوادهام نشو. ماشین را هم بردار بفروش و پول من را پس بده و دست از سر ما بردار. برگشت و خیلی آرام گفت نه، من هم دیگر از این وضعیت خسته شدهام. یک میلیون باقیمانده تحویل سند را میگیرم و سند را میآورم به نامت میزنم.»
قوامی میگوید امیدوار شده بود که مشکل حل شده باشد. اما وقتی ۱۸ خرداد سالار شریعتی را میبیند، حرف او عوض شده و گفته بود یک میلیون و ۷۰۰ هزار تومان میخواهم تا سند را منتقل کنم: «گفتم دوباره حرف زور میزنید. ما قولنامه کردیم و شما دو شب پیش گفتی همه چیز را قبول داری اما باز مرتب من را سر میدوانی و زیر حرفهایت میزنی. همان یک میلیون تومانی را که طلب داری، میدهم. برگشت گفت روز دادگاه برایت یک سورپرایز بزرگ دارم. دوباره ترس برم داشت. رفتم دادگاه و به منشی گفتم شکواییهام را کتبی مینویسم و نمیآیم. گفت باید در دادگاه حاضر شوی تا رسیدگی شود.»
به گفته قوامی، همان شب هم سالار شریعتی به او زنگ میزند و تهدیدش میکند که فردا او را داخل دادگاه خواهد کشت: «گذاشتم روی بلندگو و مادر و پدرم هم حرفهایش را شنیدند. اما هرچند ترسیده بودم، باور نمیکردم بتواند داخل دادگاه و در حضور قاضی کاری بکند. البته اشتباه میکردم؛ اشتباهی که کم مانده بود به قیمت زندگیام تمام شود.»
یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، بتول قوامی با خواهرش به دادگاه میرود. منشی شعبه ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه آنها را صدا میکند و او و سالار شریعتی وارد اتاق قاضی میشوند: «قاضی پرونده را باز کرد و بعد از چند دقیقه خواندن، به سالار شریعتی گفت آقا چی از جان این خانم میخواهی؟ چرا مزاحمش میشوی و اذیتش میکنی؟ او گفت ماشین من را از من ارزان خریده است. بعد قرآنی را از روی میز قاضی برداشت و گفت به این قرآن قسم بخور که ماشین را از من ارزان نخریدهای! من هم گفتم اگر فکر میکنی متضرر شدهای، همینجا جلوی قاضی میگویم ماشینت را بردار و تنها اینجا تعهد بده که دیگر مزاحم ما نشوی و کاری به کار من و خانوادهام نداشته باشی.»
بتول قوامی میگوید قاضی سرش در پرونده بوده و چندان توجهی به آنها نداشته است: «جلو رفتم و اوراق و فیشهایی را که نشان میدادند هیچ بدهی یا تعهدی به فروشنده ندارم را جلوی قاضی گذاشتم. گفتم من هیچ بدهی به این آقا ندارم اما ایشان چند بار من را تهدید کرده و به من تهمت زده است و خودم و خانوادهام را اذیت میکند و حتی جلوی خودم و بچهام را گرفته و مزاحمت درست کرده است. از قاضی خواستم کاری کند شریعتی دست از سر ما بردارد.»
به روایت بتول قوامی، در این لحظه سالار شریعتی ناگهان قرآنی را که دست گرفته بود، پرتاب میکند و به طرفش حملهور میشود و با چاقو او را خونین و مالین میکند. قاضی که به خاطر حفاظت از خود مسلح است، به جای کمک به این خانم، از اتاق میگریزد و سالار شریعتی تا زمانی که خواهر بتول قوامی به داد خواهرش میرسد، ۲۱ ضربه چاقو به دستها، گوش، سینه، شکم، پاها و باسن او میزند: «به قصد کشت میزد. خواهرم که با فریاد من به کمکم آمده بود، حریفش نمیشد و ماموران مسلح دادگاه هم دخالت نمیکردند. او حتی روی قفسه سینهام نشست و تقریبا تمام دندههایم شکست ولی همچنان من را با چاقو میزد. در صورتجلسه هم بعدا اعتراف کرد با برنامهریزی قبلی قصد کشتن من را داشته است اما تیغه چاقوی دسته چوبی او خیلی کوتاه بود و من هم بیهوش شدم و شاید همین جان من را نجات داد.»
سالار شریعتی بعد از بیهوش شدن بتول قوامی، با این تصور که او مرده است، دست از سرش برمیدارد و چاقویش را زمین میاندازد و ماموران دادگاه او را بازداشت میکنند. در صورت جلسهای که پس از آمدن ماموران ۱۱۰ تهیه شده است و در شرح بازپرس برای تعیین قرار بازداشت، سالار شریعتی به روشنی و صراحت میگوید چاقو را از قبل برای کشتن بتول قوامی تهیه کرده و قصد قتل او را داشته است.
بتول قوامی پس از بیهوشی به کُما میرود و پنج روز بعد در بخش آیسییوی «بیمارستان کوثر» به هوش میآید. ۴۵ روز در آیسییو میماند و دو ماه هم در بخش جراحی زنان بستری میشود. در نهایت هم علیرغم کامل نشدن درمان، به خاطر عدم استطاعت مالی برای پرداخت هزینههای رو به فزونی بیمارستان، به خواست خودش، پس ۱۰۵ روز از بیمارستان مرخص میشود. چندین جراحی روی دست چپ، سینه، ریه و شکم او انجام داده بودند اما در نهایت، ریه بتول قوامی آسیب دایمی میبیند، شنوایی گوش چپ را به کلی از دست میدهد، دست چپش فلج شده است و چهار انگشت همان دست را هم بعدا به خاطر عفونت زیاد، در بیمارستان قطع میکنند: «همه دندههای طرف چپ و دندههای هفتم، هشتم، نهم،دهم و یازدهم طرف راستم هم شکستهاند. گفتند خودش باید جوش بخورد.»
بتول قوامی در این مدت در سنندج، کرمانشاه و تهران برای بهبود دست چپش، تن به عمل جراحی داده که تاکنون موفقیتآمیز نبوده و به دلیل اینکه در نزاع آسیب دیده، بیمه درمانی حاضر به پوشش هزینههای درمانی او نشده است: «همان ماه اول که در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان کوثر بستری بودم، تنها برای چند آمپول که گفتند میتواند به بهبود دستم کمک کند، خانوادهام ناچار به پرداخت ۱۲ میلیون تومان در بازار سیاه دارو در تهران شدند که آن هم در نهایت به خاطر آماده نبودن پول، آنقدر دیر تهیه شد که اثری نداشت.»
قوامی میگوید برای تامین هزینههای بیمارستان و درمان، اتومبیلی که زندگی او را این چنین به هم ریخت، با کمک «سایپا» که برای آن سند تازه صادر کرده، فروخته است و هم خود و هم خانوادهاش زیر بار قرض سنگینی رفتهاند: «برای هزینههای سه ماه و ۱۵ روز بستری و درمان در بیمارستان کوثر، ۴۶ میلیون تومان پرداخت کردیم. برای بستری و انجام دو عمل ناموفق بر روی دست چپم در کرمانشاه و تهران، در مجموع بیش از ۳۶ میلیون پرداختم.»
در گزارشهای پزشک قانونی به دادگاه، وارد شدن ۱۹ ضربه عمیق و نیمهعمیق چاقو بر بدن بتول قوامی تایید میشود و مجموع آسیبهای وارده به او را معادل دیه بیش از نیمی از دیه کامل ارزیابی میکنند.
دادگاه به خون کشیده شده، ۲۳ تیر ۱۳۹۸، در وقت فوقالعاده تجدید و این بار بدون حضور قوامی و تنها با حضور سالار شریعتی برگزار میشود. قاضی شعبه ۱۰۳ کیفری۲ سنندج که پیشتر از چاقوی دست سالار شریعتی ترسیده و دست او را برای اقدام به قتل باز گذاشته بود، حکم دادگاه بدوی را تایید و سالار شریعتی را از اتهام دزدی تبرئه میکند.
اما سالار شریعتی از زندان هم به تهدیدهای خود ادامه میدهد. به گفته قوامی، در یک سال گذشته چند بار کسانی به در خانه او مراجعه کرده و گفتهاند از همبندیهای سالار شریعتی هستند و برایش پیام آوردهاند: «میگفتند سالار شریعتی گفته است من بالاخره بیرون میآیم و کارم را تمام میکنم، من در دادگاه خواستم و توانستم، از دست من خلاص نمیشوی. به دادگاه میرفتم و میگفتم تهدید شدهام، میگفتند یا باید دو شاهد داشته باشی یا دوربین جلوی خانهات وصل کن تا ضبط کند!»
سالار شریعتی از روزی که در دادگاه بازداشت میشود، چندین بار به قرار بازداشت خود اعتراض میکند اما هربار قرار بازداشت او با توجه به اعترافش به برنامهریزی قتل بتول قوامی و خطرناک بودنش تمدید میشود.
اما در نهایت مدت بازداشت موقت او به یک سال میرسد و ۱۸ خرداد ۱۳۹۹، شعبه اول دادگاه کیفری استان به استناد ماده ۲۴۲ «قانون آیین دادرسی کیفری»، قرار بازداشت موقت را فک و برای او قرار وثیقه ۳۵۰ میلیون تومانی تعیین میکند.
۲۱ خرداد، یعنی سه روز پس از تعیین قرار وثیقه، سالار شریعتی از زندان آزاد میشود و آن چنان که میتوان تصور کرد، اولین کاری که انجام میدهد، تماس با بتول قوامی است: «۲۲ خرداد، موبایلم زنگ خورد. وقتی جواب دادم، تنها یک جمله گفت: آمدم بیرون و مطمئن باش کار نیمهتمام را تمام میکنم.»