العربیه :سعید حجاریان، تئوریسین جریان اصلاحات در مصاحبهای با روزنامه همشهری به مسائل دوران اوایل انقلاب و مراحل پس از جنگ در دوران رفسنجانی پرداخته است.
این روشنفکر اصلاحطلب از کسانی که رفتارهای اصلاحطلبان را تندروانه میدانند، انتقاد کرده و با مطرح کردن این پرسش که آیا جریان موسوم به «دوم خردادیها تندرو بودند یا جریان مقابلشان»؟، نتیجهگیری میکند که جریان تندرو حاکم در ایران از اوائل انقلاب بر ساختارهای قدرت در ایران مسلط شد و تاکید میکند که حتی در دوران هاشمی رفسنجانی وزارت اطلاعات و برخی نهادها در دست تندروها بوده است.
حجاریان در این مصاحبه به رویکرد اقدامات جریان تندرو اشاره میکند و می گوید:«بعد از انتخابات دوم خرداد 1376 از آن مقطع، زمزمههایی بلند شد که جریان پیروز انتخابات تندرو و رادیکال است. این عبارتها اول بار از سوی شکستخوردگان مطرح شد و گفتند، ستاد خاتمی بر تخریب ناطق نوری متمرکز شده و ذیل آن پروژه قاطبه جریان راست سنتی را بیاعتبار کرده و حتی تمامیت نظام را هدف قرار داده است. این زمزمهها در انحصار این جریان نماند و به مرور، به جریان راست مدرن و اصلیترین نماینده آن، حزب کارگزاران سازندگی رسوخ کرد و آنها نیز گفتند جریانی درون دوم خرداد، به ترتیب در دولت، شورای شهر، مجلس و دیگر نهادها فرض را بر تندروی و تقابل گذاشته است. این رویه متأسفانه به درون جریان محوری اصلاحات هم کشیده شده است و بعضی اصلاحطلبان به عنوان انتقاد از خود، به عقبه خود میتازند که به عنوان نمونه میتوانم به اظهارات متأخر بعضی دوستان عزیز اشاره کنم. حتی میتوان به گفتارهای منتسب به آقای خاتمی هم ارجاع داد که ایشان هم بعضی را تندرو میداند»!
او افزود: « زمانی کسانی که دوم خردادیها را رادیکال خواندند، به این نتیجه رسیدند که خاتمی خوب است و مشکل از اطرافیان اوست. اطرافیان هم اسم رمز حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب بود. یعنی اگر آنها حذف شوند، مشکلی با خاتمی وجود ندارد. اما هرچه پیشتر آمدیم، دیدیم دایره تندروها گسترده شد! کسانی را تندرو خواندند که اندک فعالیتی در عرصه عمومی نداشتند و این نشان میداد مشکل جای دیگری است و دوگانه «تندرو - کندرو» برساخته ذهنی است». حسن روحانی و موضع خامنهای در رابطه با نامزدهای ریاست جمهوری زمان خاتمی حجاریان در ادامه می گوید: «به نظر من نخستین جرقههای تندروی که معطوف به عمل سیاسی بود، مربوط میشود به ستاد انتخاباتی آقای خاتمی در بندرعباس. آنجا ستاد را به آتش کشیدند و یکی از اعضای ستاد در آتش سوخت و از دنیا رفت. علاوه بر این چندین نوبت به میتینگها و سخنرانیهای ستاد خاتمی حمله شد که شرح این وقایع کمابیش به قلم مرحوم بابک داد ثبت و ضبط شده است. ولی شاید بد نباشد به جلد جدید خاطرات مرحوم هاشمی - انتقال قدرت - ارجاع بدهیم. بنا به روایت ایشان، از 31 فروردین 1376 حملات انصار حزبالله به خاتمی شروع شد و همینطور جسته و گریخته صحبتهایی از فشار بر خاتمی به میان میآمد تا حدی که شائبه حمایت مستقیم رهبری از آقای ناطق مطرح شد. رفسنجانی در کتاب خود نوشته است حسن روحانی آن زمان در باره احتمال شکست ناطق نوری که مورد علاقه خامنهای بود، گفته بود: اگر مردم به شخص مورد علاقه رهبر رای ندهند انقلاب ضربه بزرگی خواهد خورد.
حجاریان گفته است:«حتی هاشمی به دیداری با آقای روحانی ارجاع داده و در صفحه 154 کتاب مینویسد: «دکتر حسن روحانی آمد. اظهار نگرانی کرد از اینکه پس از موضعگیری رهبری، اگر آرای مردم با نظر ایشان هماهنگ نباشد، ضربه بزرگی به نظام خواهد بود و اینگونه موضع را اشتباه میداند…» بخش زیادی از خاطرات این برهه زمانی مربوط است به حمایتهای یکسویه، وزنکشیها، تندرویها و مقابله با نظر مردم. تا اینکه هاشمی در تاریخ 30 اردیبهشت مینویسد: «آقای موسوی خوئینیها، تلفنی خبر داد که با حکم دادگاه انقلاب، امشب دارند ستاد انتخابات آقای خاتمی را تخلیه میکنند.» خب اینها نشانههای تندروی است. حالا باید بپرسیم دوم خردادیها تندرو بودند یا جریان مقابلشان. من برای جلوگیری از طولانی شدن بحث از ارجاع به روزنوشتهای بعدی هاشمی و ذکر بعضی دیگر از مسائل خودداری میکنم اما خوب است علاقهمندان سیل عذرخواهیهای معاونان و مدیران وزارت اطلاعات آقای فلاحیان را در این جلد از خاطرات آقای هاشمی بخوانند. به عنوان نمونه هاشمی در روزنوشت 17خرداد مینویسد: «جمعی از مدیران وزارت اطلاعات آمدند. از احتمال اینکه در کابینه جدید، وزیر خارج از اطلاعات بیاورند و جمعشان را پراکنده کنند، اظهار نگرانی نمودند. از دخالت در انتخابات به نفع آقای ناطق نوری شرمندهاند. برای اینکه وزیر جدید، فردی از خودشان باشد، استمداد کردند.» اینها همان افرادی بودند که کارناوال عاشورا را ساختند و در گذشته نیز سوابق مشعشعی داشتند! خب، اینها مگر نشانه تندروی نیست؟». اعدام وابستگان رژیم پهلوی و اشغال سفارت آمریکا حجاریان در مورد رویدادهای اول انقلاب اشاره کرد و گفت:«باز هم میشود مبتنی بر دادههای تاریخی و تحلیلی نشان داد تندروها چه کسانی بودند. ببینید؛ چند مسئله درباره چپها (خط امامیها یا اصلاحطلبان) مطرح است؛ اعدام وابستگان رژیم پهلوی، اشغال سفارت آمریکا، انفجار نخستوزیری و حتی قتلهای سال 1367! من هم منتقد اقداماتی مثل اعدام و اشغال سفارت هستم، اما این مسائل را باید امتداد انقلاب دانست و گفت منشأ صدور این احکام و دلیل بروز این اتفاقها در همان اندیشه انقلابی است و نمیتوان آنها را به اقدامات یک فرد یا چند جوان دانشجو تنزل داد. درباره پرونده انفجار نخستوزیری هم که بحمدالله همه دوستان ما را چند سال پس از واقعه زندانی کردند، در انفرادی نگه داشتند و مفصل بازجویی کردند؛ آن هم در دوره سیطره چپها! الان هم معتقدم هر نوع اتهامی متوجه چپهاست، کنفرانس خبری بگذارند و اعلام کنند. اعدامهای سال 1367 هم بحث خاص خود را میطلبد، اما اجمالا میتوانم بگویم اولاً آن اقدامات اساساً نمیتوانست در سطح اقدامات و تصمیمهای یک جریان سیاسی رخ دهد، ثانیاً دستاندرکاران در قید حیات هستند و حتی از اقداماتشان دفاع میکنند. اما کسی که درباره این مسائل حساس است، چه خوب است کارنامه آقای لاجوردی را هم بررسی کند و گریزی به دوره فعالیت آقای فلاحیان در وزارت اطلاعات بزند. شعبه 7 دادستانی و وزارت اطلاعات آقای هاشمی در اختیار جریان راست بود و کیسهای زیادی هم قابل بررسی است». اشغال سفارت آمریکا در تهران و سرانجام گروگانگیری در روز 13 آبان 1358 گروهی از دانشجویان چهار دانشگاه تهران که خود را «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» مینامیدند، سفارت ایالات متحده آمریکا در تهران را اشغال کردند و دیپلماتهای حاضر در ساختمان را به گروگان گرفتند. یک روز پس از حمله به سفارت، مهندس مهدی بازرگان نخستوزیر دولت موقت استعفانامه خود را تقدیم آیت الله خمینی کرد.
دانشجویان تندرو و روحانیون مخالف سرسخت بازرگان بودند. خمینی از اقدام دانشجویان حمایت کرد او گفت:« «مرکزی که جوانهای ما گرفتهاند مرکز جاسوسی و توطئه بوده است.»
او افزود: «آمریکا توقع دارد که شاه را ببرد به آنجا مشغول توطئه، پایگاهی هم اینجا برای توطئه درست کنند، و جوانهای ما بنشینند و تماشا کنند. باز ریشههای فاسد به فعالیت افتاده بودند که ما هم دخالتی بکنیم و جوانها را بگوییم که شما بیرون بیایید از آنجایی که رفتند. جوانها یک کاری کردند برای اینکه دیدند، آخر ناراحت کردند این جوانها را.»
این گروگانگیری تحریمهای کمرشکن آمریکا علیه ایران شد و سرانجام بیش از 50 گروگان آمریکایی پس از 444 روز با به قدرت رسیدن رونالد ریگان و تهدید او و دادن التیماتوم 48 ساعته به ایران در تاریخ 30 دی 1359 هنگامی که ریگان مشغول مراسم سوگند بود، بدون هیچ قید و شرطی و بدون برآورده شدن خواسته دولت انقلابی ایران یعنی استرداد شاه و آزاد کردن اموال بلوکه ایران، آزاد شدند.
این اقدام چند روز پس از آن صورت گرفت که آخرین شاه ایران بعد از مدتی در کشورهای مصر و مراکش سرانجام به آمریکا رفت. این موضوع باعث خشم گروه موسوم به «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» شد. این گروه و بسیاری از مقامات ایران در آن زمان خواستار استرداد شاه و محاکمه او بودند. این تصمیم گرفتند در جریان برگزاری راهپیمایی که در آن زمان به مناسبت روز دانشآموز شناخته میشد، سفارت ایالات متحده را تسخیر کنند. انتقاد از رفسنجانی بخاطر سکوتش در برابر اقدامات وزارت اطلاعات تئوریسین جریان اصلاحات به رویدادهای زمان رفسنجانی اشاره می کند و میگوید: «نقد من به هاشمی اینجاست. ایشان دوم خردادیها را رادیکال میدانست اما هیچگاه مسئولیت وزارت اطلاعات دوره خود را نپذیرفت. مگر میشود آن حجم از وقایع ریز و درشت رخ دهد و رئیسجمهور - آن هم با سطح اختیارات دوره سازندگی - بیاطلاع باشد؟ چرا هاشمی سکوت کرد؟! به هر حال یک نفر باید پاسخگوی کارنامه سعید امامی و باندش میبود». تندروها کتککاری وزرای دولت در خیابان و تهدید به قتل و ترور حجاریان به تعدی جریان انصار حزب الله اشاره کرد و گفت:«در این مقطع هم از سوی اصلاحطلبان تندروی رخ نداد و نمیدانم چرا دوستان بر سر عذرخواهی رقابت میکنند. جریان انصار حزبالله انتهای منطقی تندروی خیابانی بود و وقت زیادی از دولت اصلاحات گرفت. شما امروز نمیتوانید تصور کنید وزیر دولت مستقر را در خیابان کتک بزنند، اما اینها نوری و مهاجرانی را کتک زدند. شما نمیتوانید تصور کنید رسماً اسامی سوژههای ترور منتشر شود و تهدید به قتل کنند، اما کردند. ببینید؛ اینها دکتر سروش را کتک زدند و حتی قصد از بین بردن او را داشتند؛ به چه جرمی؟ بحث اندیشهای. در این دوره، سطوحی از قدرت رسماً در موضع جنگ با دولت قرار داشتند. وزارت اطلاعات آقای دری نجفآبادی رسماً حرف رئیسجمهور را نمیخواند! خب، اینها همه یعنی چه؟ کمی صریحتر حرف بزنم. من معتقدم حتی اکبر گنجی هم رادیکال نبود، او واقعیتها را نوشت… شما توجه کنید که بخشی از اتهامات ما یا به بیان برخی، تندرویهای ما مربوط است به انتقاد از هاشمی. هاشمی در دوره اصلاحات حقیقتاً دموکرات نبود اما دوری از قدرت و نگاه درجه دوم به وقایع ایشان را به نقطهای رساند که موضعگیریهای دقیق و اصلاحی کند تا اینکه از سال 1384 به بعد، اساساً هاشمی جدیدی متولد شد. من معتقدم دوستان عذرخواه باید تاریخ بیست و چندساله اصلاحات را چند مرتبه دوره کنند تا بدانند تندرویها از سوی چه کسانی سر زده است».
+5
رأی دهید
-63
قدیمی ترین ها
جدیدترین ها
بهترین ها
بدترین ها
دیدگاه خوانندگان
۴۹
kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد
بی بی از بی چادری خونه نشینه ، تمامی این ارازل اسلامی در جنایات جمهوری اسلامی نقش داشتند ، تنها زمانی که قدرت را از دست دادند و خانه نشین شدند ،منتقد میشوند
2
47
پنجشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۳:۵۷
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۴۲
Chokam - ری، ایران
منتقد از خودش. مثل جلایری پور ۵۰ تا کرد نوجوان و جوان رو تیرباران کرد،اما الان شده اصلاحطلب. اینم همینطور همه شون دستشون توی خون بوده،
1
45
پنجشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۴:۱۱
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۵۰
ab5534 - هلسینکی، فنلاند
اصلاح طلبان یا اصلاح طلب وجود خارجی ندارد و نداشته است بلکه این ترفندی بود از طرف حکومت برای ادامه حیات ننگین خود
1
38
پنجشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۵:۰۸
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۸۱
گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
این اشغال با مخ پهن خورده اش تئوریسین تمام قتل و غارت و مرگ بر امریکا و صدها توطئه هست و حالا که کفگیر به ته دیگ خورده و کویر شوره زار اسلامی ایشان خارخاسک بیرون داده است با پرروئی مظلوم نمائی میکند
2
36
پنجشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۶:۱۶
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۴۳
araghesagi - لندن، انگلستان
بالاخره یکی به نعل یکیبه میخ . خوباین به نعل میزنه
1
15
پنجشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۷:۲۷
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.