ایران وایر :ماهرخ غلامحسین پور خبر قتل «هاجره حسینبُر» روز ۲۴ اردیبهشت از سوی «کمپین فعالان بلوچ» منتشر شد. این خبر هنوز از سوی منابع رسمی تایید نشده است اما منابع محلی استان سیستان و بلوچستان مرگ هاجره ۲۰ ساله را بر اثر ضرب و شتم او از سوی همسرش تایید کردهاند. گفته میشود او بر اثر شکستگی استخوان و ضربه به سر جان داده است.
نزدیکان شوهر هاجره میگویند او قربانی مسایل ناموسی شده اما روایت بستگان و همسایگانش چیز دیگری است. آنها از اعتیاد همسر هاجره و کتک خوردنهای دختری حرف میزنند که ۱۶ سالگی به خانه شوهر میرود، ۱۸ سالگی مادر میشود و ۲۰ سالگی جان میدهد و برای همیشه از کتکهای شوهرش خلاص میشود.
***
هاجره حسینبر، متولد اردیبهشت ۱۳۷۹، تازه ۲۰ سالش تمام شده بود که کشته شد. او هفت خواهر و یک برادر داشت و ساکن شهر «گشت» بود. گشت شهری است بین «خاش» و «سراوان» و ۶۵ کیلومتر با سراوان فاصله دارد.
تا کلاس سوم راهنمایی فرصت درس خواندن به او دادند. ۱۶ ساله بود که خانواده «گمشادزهی» برای پسر نوجوانشان که چندان هم بزرگتر از هاجره نبود، رفتند خواستگاری. پدر هاجره این وصلت را پذیرفت و او به خانه بخت رفت تا به خانواده همسرش خدمت کند.
«منیره» که در همسایگی خانه هاجره زندگی میکند، میگوید در مقایسه با خیلی از زنان منطقه، شاید هاجره شانس و اقبال داشت که مُرد: «یک زن در بلوچستان از شش سالگی کارش خدمت کردن است. فرقی هم نمیکند خانه پدر باشد یا خانه همسر. با این تفاوت که خانه پدری شاید کمتر جانش به مخاطره بیفتد. اینجا خانوادهها دسته جمعی زندگی میکنند و وقتی ازدواج میکنی، زن یک نفر نمیشوی، تو کنیز بیدستمزد یک طایفه میشوی. زن اینجا یعنی موجودی که باید بنشیند و بردارد و بپزد و زیرپای همه را رفت و روب کند و مدام کتک بخورد. اگر زنی به این وظایفش تن ندهد، او را متمرد میدانند و تحت فشار روانی، وادار به تسلیم میکنند.»
منیره جزو اقلیت زنان شاغل شهر است. او میگوید هاجره زن با خدایی بود: «قرآن میخواند، روزه میگرفت و مراقب رخت و لباسش بود. حالا میگویند به خاطر ناموس کشته شده است. اینجا هر مردی دلش خواست، زنش را میکشد و بعد هم میگوید برای ناموس کشته است. هم برای خودش آبرو و بهانه قتل درست میکند، هم آبروی زن بیچاره و خاندانش را به باد میدهد.»
هاجره چندین بار پیغام و پسغام فرستاده بود برای پدرش که بیایید مرا ببرید؛ اگر نیایید، آخرش یک روز مرده مرا برمیگردانید خانه. حتی به گفته منیره، او یک روز به برادرش گفته بود مرا بد میکشند، شرحه شرحهام میکنند.
کسی به درستی نمیداند اختلاف هاجره و همسرش بر سر چه بوده و هیچ منبع دولتی تایید نکرده که هاجره به قتل رسیده یا قاتلش چه کسی است. اما یکی از ماموران کلانتری سراوان در پاسخ به تلفن خبرنگار «ایرانوایر» میگوید روز گذشته دو متهمی که در مورد مرگ این زن تحت پیگرد بودند، دستگیر شدند و هم اکنون تحقیقات ادامه دارد. او میگوید در جریان تحقیقات هستند و مجاز به اظهار نظر در مورد جریان پرونده نیستند.
«بصیر حسینبر»، از اقوام نزدیک هاجره میگوید آنها تردیدی ندارند که او کشته شده است. پزشک بیمارستان سراوان به آنها گفته دخترشان زجرکش شده است چند جای بدنش، از جمله دست راست و پای چپش شکسته، یکی از مهرههای گردنش به شدت آسیب دیده و دستهایش را با سنگ له کردهاند. اسید به خوردش دادهاند و بعد هم سعی کردهاند او را بسوزانند.
به گفته این عضو خانواده هاجره، او همیشه از کارهای خلافی که همسرش انجام میداده، شکایت میکرده است: «بارها سعی کرده بود همسرش را با نصیحت و مهربانی به مسیر درست بکشاند و در نهایت هم تهدید کرده بود که اگر به راه راست برنگردد، یا او را لو خواهد داد یا حداقل گزارش رفتارش را به گوش بزرگ طایفه خواهد رساند.»
یک کاربر توییتر ساکن شهر سراوان که مایل به ذکر نامش نیست، به «ایرانوایر» میگوید بعد از انتشار عکس هاجره، از دو خانواده هاجره و همسرش با او تماس گرفته و تهدید کردهاند که باید عکس آن زن را حذف کند.
منیره همان حوالی خانه هاجره زندگی میکند. او در مورد قتلهای ناموسی در بلوچستان میگوید: «تا اسم ناموس میآید، دهانها دوخته میشود. کسی جرات دفاع و اظهار نظر ندارد. کسی زحمت تحقیق به خودش نمیدهد. داغ ننگ ناموس، هر قساوتی را توجیه میکند. کسی نمیپرسد دختری که کلفت خانه شوهر بود، از در خانه بیرون نمیآمد و صبح علیالطوع خدمت میکرد تا دم غروب و هیچ کدام از همسایهها حتی رفت و آمد معمولی او را نمیدیدند، نه میهمانی میرفت و نه فراغتی داشت، چه طور یک باره مستحق مرگ میشود؟ گفتن این کلمه تنها راه نجات نام و آوازه کسی است که با قساوت دست به قتل زده است. بعد هم سرش را بالا میگیرد و توی محله میچرخد و به خاطر خوش غیرتی تمجید میشود.»
«فریبا بلوچ» از فعالان حقوق زنان است. او یک سال پیش از بلوچستان به لندن مهاجرت کرده و چون با درد زنان بلوچستان آشنا است، پیگیر جریان هاجره و پروندهاش شده است. او به «ایرانوایر» میگوید در آن منطقه آمار قتلهایی که در پی خشونتهای بیحد و حساب خانوادگی رخ میدهند، بسیار بالا است: «اکثریت دختران بلوچ گرفتار شرایطی هستند که هاجره بود. هاجره بارها به نزدیکانش هشدار داده بود. او پیشبینی مرگش را میکرد و به خانه پدرش پناه میبرد ولی هر بار با میانجیگری بزرگان خانواده به خانه همسرش بازگردانده میشد.»
فریبا بلوچ میگوید از آدمهای آن محله شنیده است که بارها هاجره را با سر و روی خونین و مالین دیدهاند. حتی در یک مورد یکی از همسایهها شاهد بوده است که او را با سیم داغ تنبیه کرده بودند. با این همه، بزرگان دو طرف قول میدادند که درست میشود و از هاجره درخواست میکردند که صبور و بردبار باشد.
منیره هم اظهارات فریبا را تایید میکند. او میگوید دقایقی از افطار نگذشته، «اسماعیل» هاجره را کشان کشان با خودش از خانه برده و چند ساعت بعد بدن شرحه شرحه شدهاش را جلوی در ورودی بیمارستان رها و فرار کرده است.
یک پرستار بیمارستان به فریبا بلوچ گفته است وقتی هاجره را به آنجا منتقل کرده بودند، اثر سوختگی ناشی از اسید در مجاری گوارشی قربانی دیده شده است. همان دقایق اولیه متوجه میشوند سطح هوشیاری هاجره پایین است و به سختی نفس میکشد. پوست سرش پر بوده است از خارهای بیابان و هر دو دستش را با سنگ، لت و کوب کرده بودند.
به گفته این پرستار، به خاطر خوراندن اسید، هیچ دندانی در دهان هاجره باقی نمانده بوده و بسیاری از استخوانهایش بر اثر ضرب و شتم شکسته بودند.
خانواده هاجره معتقدند جریان تصادف ساختگی است. آنها میگویند اسماعیل نمیتوانسته است برای انجام این کارها تنها باشد. او وقتی هاجره را به بیمارستان رسانده، به مادر زنش زنگ زده و گفته است که ما بین راه تصادف کردهایم و ماشینمان شعلهور شده، خودتان را به بیمارستان برسانید چون هاجره زخمی شده است.
اما وقتی برادر هاجره به بیمارستان میرسد، عملا دیگر خواهرش جان به تن نداشته است و ملافه را روی صورتش کشیده بودند.
به گفته بصیر حسینبر، از وابستگان نزدیک هاجره، موضوعی که آنها را متعجب کرده، تفاوت اظهار نظر مابین پزشکان بیمارستانی است که هاجره چند ساعت در آن جا بستری بوده و اظهارات پزشکی قانونی که بعد از مرگ، جسد او را تحویل گرفته است: «وقتی به بیمارستان رسیدیم، پزشک معالجی که شیفت بود، برای ما توضیح داد که چه بلاهایی بر سر هاجره آمده بود. اما روز بعد به کلی انکار کردند و گفتند پزشکی قانونی باید گزارش بدهد و این وظیفه ما نیست که ادعایی مطرح کنیم. به نظر میرسد پزشکان بیمارستان ترجیح دادهاند خودشان را از درگیریهای محلی دور کنند.»
فریبا بلوچ، فعال حقوق زنان و از اهالی بلوچستان به نقش تهدید خانواده آزاررسان اشاره میکند: «گویا مادر اسماعیل تماس گرفته و گفته است که اگر اتفاقی برای پسرم بیفتد، مطمئن باشید که اجازه نمیدهیم شما دیگر راحت زندگی کنید.»
هاجره روز پانزدهم اردیبهشت ماه درگذشت و روز شانزدهم به خاک سپرده شد. با این که حساسیت زیادی برای پنهان ماندن ابعاد این اتفاق وجود داشت اما دنیای مجازی کارش را پیش برد و این خبر در پستو نماند.
منیره، همسایه هاجره و کارمند شهرداری سراوان به «ایرانوایر» میگوید: «این که خانواده قربانی یا متهم از کاربران توییتر درخواست کنند که عکس قربانی حذف بشود، با توجه به نرم های معمول منطقه، بسیار عادی است. به هر حال، زنی که مرکز خبر شده، از نظر افکار عمومی گناهکار است. اینجا حتی زنی که مرتکب جرمی نشده ولی به هر دلیل با میل و اراده یک عضو مذکر خانواده بمیرد، مردهاش مایه خفت و خواری است. آنها به رنجهایی که آن زن برده و جان شیرینش را از دست داده است، فکر نمیکنند بلکه ترجیح میدهند زن مورد نظر مرده باشد و خبرش هم جایی درج نشود.
فریبا بلوچ می گوید دختر عموی خودش را ۲۰ سال پیش تنها به این دلیل که میخواست شریک زندگی خود را شخصا انتخاب کند، کشته بودند: «دایی من دختر عمویم را جلوی چشم دو کودکش تنها به این دلیل کشت که جسارت کرده بود از همسر معتادش طلاق بگیرد و بعد هم میخواست با مردی که خودش انتخاب کرده بود، زندگی کند. اما جالبترین بخش ماجرا این جا است که آن سالها دایی من را بیهیچ عقوبتی در کوتاه مدت آزاد کردند و کلا ماجرا به مصالحه انجامید. جوری رفتار میشد گویا اصل دختر عموی من از اول وجود نداشت.»
از آن جایی که همسر هاجره بعد از رها کردن بدن سوخته و نیمه جان او از محل متواری شده است و شواهد و مدارکی از مداخله او در مرگ همسرش وجود دارد، اداره آگاهی سراوان برادر اسماعیل را برای پارهای توضیحات احضار و او را به طور موقت بازداشت میکند تا این که امروز۲۹ اردیبهشت اسماعیل را هم دستگیر میکنند.
حالا حرفهایش را پس گرفته است. مردم محلی نمیخواهند خودشان را وارد جریان انتقام گیری و درگیری طایفهای بکنند. وابستگان اسماعیل هم میگویند اگر قتلی در میان بوده، پس چرا آن مرد سعی کرده است زنش را به بیمارستان برساند؟
آنها میگویند اگر احتمالا قتلی رخ داده، اسماعیل در شرایط طبیعی نبوده است و شاید لازم باشد از او تست روانشناسی بگیرند. خانواده هاجره میخواهند بدانند چه بر سر دخترشان آمده است. آنها میپرسند چه طور ممکن است در یک خانواده پر جمعیت، والدین اسماعیل متوجه فشارهایی که به عروسشان وارد میشده است، نباشند؟ چه طور متوجه نشدهاند که او را شب هنگام به زور از خانه بیرون بردهاند؟ چرا نپرسیدهاند به کدام گناه کتک میخورد؟
حالا خانواده هاجره دارند تلاش میکنند حضانت کودک دو سالهاش را از دادگاه بگیرند. آنها امروز و فردا میروند تا وسایل شخصی هاجره را هم تحویل بگیرند. لابد چند چند آلبوم عکس، یک چمدان لباسهای نیمدار و هر آنچه از آدمی به نام هاجره حسین بر باقی مانده است، به خانه برمیگردد.
سیستان و بلوچستان یکی از استانهایی است که در صدر لیست قتلهای ناموسی قرار دارد. آمار روشن و به ثبت رسیدهای در مورد این قتلها وجود ندارد. بسیاری از این قتلها گزارش نمیشوند، شاکی خصوصی ندارند و در اغلب موارد، خانواده قربانی در یک توافق تلخ و تاریک، چشمان خود را بر مرگ عزیزشان میبندند.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان