آمریکا بار دیگر نگذاشت شورای امنیت از یک آتشبس جهانی برای مقابله با کرونا حمایت کند. درخواست این آتشبس از سوی آنتونیو گوترش، دبیر کل سازمان ملل مطرح شد، و از همان زمان (حدود شش هفته پیش) دیپلماتهای قدرتهای شورای امنیت سازمان ملل، در تلاش هستند تا با تصویب قطعنامهای از این درخواست دبیرکل سازمان ملل حمایت کنند.
آمریکا از ابتدا با ذکر نام "سازمان بهداشت جهانی" در متن قطعنامه مخالفت کرد. از آن طرف، چین اصرار داشت که حمایت از تلاشهای این سازمان در متن قطعنامه گنجانده شود. در نهایت، در پی ابتکار عمل فرانسه، پکن از خواسته خود کوتاه آمد و پذیرفت که به جای نام "سازمان بهداشت جهانی" به شکل غیرمستقیم به این سازمان اشاره شود.
در آخرین متن از کشورهای جهان خواسته شده بود تا از تلاشهای "سازمانهای ویژه تحت نظر سازمان ملل" برای مقابله با شیوع کرونا حمایت کنند. تا غروب پنجشنبه اینطور به نظر میرسید که آمریکا از قطعنامه جدید حمایت میکند، اما صبح جمعه، واشنگتن در جلسه شورای امنیت، حتی به اشاره غیرمستقیم به سازمان بهداشت جهانی معترض شد.
اگرچه این قطعنامه به تنهایی به یک "آتشبس جهانی" منجر نخواهد شد، اما ارزش نمادین حمایت قدرتهای جهان از درخواست دبیرکل سازمان ملل آنقدر بالا هست که دیپلماتها به تلاشهای خود ادامه دهند. شاید متن بیانیه با تغییرات بیشتر در روزهای آینده تصویب شود. یا سرانجام واشنگتن از خود انعطاف نشان دهد.
اما هر چه هست، دولت ترامپ نشان داد که در مقابله با سازمان بهداشت جهانی، سنگ تمام گذاشته و از هیچ کوششی برای تضعیف این سازمان خودداری نمیکند. حرف حساب ترامپ چیست و چرا در این رویارویی - آنهم در میانه بحران کرونا - تا این حد سرسختی نشان میدهد؟
دکترین ترامپ؟ دونالد ترامپ میگوید سازمان بهداشت جهانی در ابتدای شیوع کرونا به لاپوشانی دست زده است. او برای این ادعا هیچ مدرکی ارائه نکرده. هیچ یک از متحدان غربی آمریکا نیز این ادعا را تایید نکردهاند. با این حال او با همین ادعا، هرگونه کمک مالی به سازمان بهداشت جهانی را متوقف کرد.
در مقابل کمابیش تمامی متحدان غربی آمریکا که بسیاریشان - از جمله بریتانیا و آلمان - از تامینکنندگان اصلی هزینههای سازمان بهداشت جهانی هستند، از این تصمیم او انتقاد کردند و اعلام کردند به کمکهایشان ادامه خواهد داد؛ به ویژه اینکه شیوع کرونا، بیش از هر زمان دیگری بر نقش و اهمیت سازمان بهداشت جهانی افزوده است.
اما فارغ از عملکرد سازمان بهداشت جهانی و دستاوردها و کاستیهای احتمالیاش، رویارویی دونالد ترامپ با این سازمان، با چارچوب تصویری کلیتر از باورهای ایدئولوژیک او و استراتژیهای کلان سیاست خارجیاش همخوانی دارد. واقعیت این است که انتقادهای دونالد ترامپ، به سازمان بهداشت جهانی خلاصه نمیشود. او به طور کلی تقریبا در برابر همه سازمانهای بینالمللی (حتی ناتو)، رویکردی نقادانه دارد.
آیا مخالفت دونالد ترامپ با سازمان بهداشت جهانی، بخشی از دکترین سیاست خارجی اوست؟ (دکترین در سیاست خارجی، اشاره به مجموعهای از باورهای بنیادین است که به شکل شفاف بیان شده و بر اساس آنها استراتژیها و خط مشی سیاست خارجی تعیین میشوند).
در حال حاضر بر سراینکه آیا استفاده از ادبیات "دکترین ترامپ" درباره سیاست خارجی رئیسجمهوری فعلی آمریکا، درست است یا نه، بین نخبگان روابط بینالملل اختلاف نظر وجود دارد.
سازمان بهداشت جهانی یکی از سازمانهای به نسبت کوچک با اختیاراتی بسیار محدود در ساختار حکمرانی جهانی استمنتقدین میگویند که اصولا سیاست خارجی دولت فعلی آمریکا، انسجام کافی ندارد و به راحتی میتوان موارد نقض آنچه را "دکترین ترامپ" خوانده میشود، پیدا کرد. در مقابل هستند صاحبنظرانی که میگویند چنین نقیصهای درباره دیگر روسای جمهوری آمریکا هم صادق است و نقض باورهای بنیادین در یک استراتژی خاص و استثنایی، سابقه دارد.
فارغ از این بحث، آنچه دونالد ترامپ در سخنرانیهای مهمش به عنوان باور بنیادین خود معرفی کرده، نزدیکی بسیاری به باورهای ایدئولوژیک پوپولیستهای ملیگرایی دارد که در دو دهه اخیر در اروپا و آمریکا، بر تعداد هوادارانشان افزوده شده است و یکی از چهرههای سرشناسشان در عرصه رسانههای آمریکایی به نام استیو بنن، برای مدتی طولانی مشاور ارشد او بود.
در چارچوب این ایدئولوژی که برخی آن را "دکترین ترامپ" نامیدهاند، ملیگرایی درونگرا، مخالفت فعالانه با جهانیگرایی لیبرالیستی، مخالفت با چندجابنهگرایی، و از همه اینها مهمتر، مخالفت سرسختانه با حکمرانی جهانی و جلوگیری از کاهش نفوذ حاکمیت ملی در مقابل تصمیمات فراملی، از باورهای محوری محسوب میشوند.
در این باورها که با نام تبلیغاتی "اول، آمریکا" معرفی شد، علاوه بر ملیگرایی (نوعی به روز شده از این مفهوم در جهان پسا-کمونیسم که در آن بازگشت به هویت قومی و مذهبی تبلیغ میشود)، ساخت مفهوم "منافع ملی" در تضاد با "منافع خارجیها" رخ میدهد و همبستگی انسانی جایش را به همبستگی ایدئولوژیک (و در موارد رادیکال، همبستگی نژادی و مذهبی) داده است.
جهانیشدن و جهانیگرایی، با همه نهادها و نمادهایش در این دکترین، ناقض "منافع ملی" و استراتژی "اول، آمریکا" تعریف میشوند و شبیه به همتایان غیرغربیاش در سطح جهانی (مانند ولادیمیر پوتین و شی جین پینگ، رهبران روسیه و چین)، با هرگونه انتقال حاکمیت ملی به نهادی فراملی (هر قدر مشروط، مانند اتحادیه اروپا) مخالفت میشود.
سازمانهای بینالمللی جایی است که به رغم قدرت ساختاری بسیار بالای آمریکا، میدان برای همکاریهای چندجانبه، مانور دیپلماتیک و چه بسا سازشکاری سیاسی، فراهم است. نظریهپردازان لیبرال، سازمانهای بینالمللی، همکاریهای چندجانبه و رژیمهای حقوقی بینالمللی را مهمترین دستاوردهای سنتهای لیبرالی در عرصه روابط بینالملل توصیف میکنند.
در این سازمانها، کشوری مانند آمریکا از طریق قدرت ساختاری قابل توجهی که دارد، اهدافش را دنبال میکند؛ بدین شکل که به طور معمول در روند تصمیمگیری و تعیین خطمشی، قدرت قابل ملاحظهای از مسیر سلطه کامل بر سازمان به دست میآورد.
در دکترین ترامپ، جایی برای یک سازمان ملل مقتدر و بانفوذ وجود ندارد، چرا که وجود چنین سازمانی با باور محوری اول بودن آمریکا در سیاست خارجی دولتش، در تضاد استکم نیستند صاحبنظرانی که معتقدند، آمریکا بخشی از ثروت و پیشرفت خود را مدیون همین قدرت ساختاری است و اصولا از مسیر سلطه بر سازمانهای بینالمللی، منافعش را در عرصه بینالمللی تضمین کرده. به همین دلیل نیز حتی درون حزب جمهوریخواه، جریانهای قدرتمندی مانند نئوکانها و همچنین جمهوریخواهان مرکزگرا، به شدت منتقد دونالد ترامپ هستند.
سلطه آمریکا یا قدرت آمریکا بر بسیاری از سازمانهای بینالمللی، شواهد محکمه پسندی هم دارد. مثلا میزان رای آمریکا در صندوق بینالمللی پول، از تمامی کشورهای جهان بیشتر است. این قدرت به قدری است که آمریکا میتواند به تنهایی در برابر هرگونه تغییر بنیادین در میزان آرا و تغییرات ساختاری صندوق بینالمللی پول و سیاستهای جنجالیاش مقاومت کند. یا در شورای امنیت، آمریکا از حق وتو برخوردار است؛ قدرتی که این کشور بارها از آن استفاده کرده.
حتی در مورد یک سازمان بینالمللی به نسبت ضعیف و بدون اختیار مانند سازمان بهداشت جهانی، آمریکا با کمک سالانه ۴۰۰ میلیون دلار، بزرگترین تامین کننده نیازهای مالی این سازمان محسوب میشود که خود منشا قدرتی ساختاری است. واکنش دونالد ترامپ در قطع این کمک به خوبی نشان میدهد که کلیددار واشنگتن، هربار که اراده کند میتواند به آسانی از این قدرت استفاده کند و کمابیش هیچ کس جلودارش نیست.
بدینترتیب با در نظر گرفتن باورهای اساسی دونالد ترامپ در ارتباط با روابط بینالملل، و دیگر استراتژیهای سیاست خارجی دولتش، دشمنی او با سازمان بهداشت جهانی در روزگار کرونا، در ابعادی کلانتر از عملکرد این سازمان، یا زورآزمایی با پکن قابل تفسیر است.
به بیان دیگر در جریان اختلاف نظر اخیر میان دولت آمریکا، مساله بنیادین برای دونالد ترامپ آتشبس جهانی یا اثربخشی این آتشبس بر شیوع کرونا نیست. اولویت بالاتر، تن ندادن به قواعد هژمونیک سازمانهای بینالمللی و تضعیف آنهاست.
ترامپ منتقد ایدئولوژیک حکمرانی جهانی و سازمانهای بینالمللی است. پافشاری او بر این نظر نیز برایش بیثمر نبوده و از زمان کمپین انتخاباتیاش تا امروز، او از حمایت پرانرژی راست افراطی، ملیگرایان پوپولیست، و محافظهکاران انزواطلب برخوردار بوده. از این نگاه، سازمان بهداشت جهانی در مقابله با کرونا موفق عمل کند یا نه، اثربخش باشد یا نه، و اهمیت داشته باشد یا نه، همچنان از تیر ترکش "دکترین ترامپ" در امان نخواهد بود.