هر روز تبلیغاتش را در یکی از شبکه های اجتماعی فضای مجازی می دیدم. او تصاویر زیبایی از آرایشهای زنانه را منتشر می کرد که هر کس با دیدن چهره ها و تصاویر آرایش شده تصمیم می گرفت تا زیبایی ظاهری را نزد آن زن آرایشگر تجربه کند در همین حال من که با مشکلات مالی شدیدی دست و پنجه نرم می کردم به یک باره تصمیم گرفتم که ... زن جوانی که به خاطر سوختگی های شدید پیکرش راهی کلانتری شده بود تا از یک زن آرایشگر شکایت کند در حالی که ادعا می کرد مدتی است از شدت درد و سوزش سوختگی های پیکرم آرام و قرار ندارم، درباره سرگذشت خود به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: حدود یک ماه از آغاز زندگی مشترک من و «مجتبی» می گذشت، اما به نان شب محتاج بودیم چرا که همسرم بیکار بود و اوضاع مالی خوبی نداشت. اگرچه من و مجتبی تحصیلات عالیه داشتیم و بعد از پایان تحصیل در دانشگاه با یکدیگر ازدواج کرده بودیم اما نتوانستیم شغل مناسبی پیدا کنیم. از طرفی پدر شوهرم فوت کرده بود و مادرشوهرم با حقوق بازنشستگی همسرش در یک منزل اجاره ای زندگی می گذراند. به همین دلیل امیدی به کمک های خانواده مجتبی نداشتم. همسرم نیز اگرچه در آگهی روزنامه ها به دنبال شغل مناسبی می گشت اما نمی توانست کاری برای خودش دست و پا کند از سوی دیگر من هم نمی توانستم دست نیاز به سوی پدرم دراز کنم چرا که او برای تهیه جهیزیه ام مبالغ زیادی از دیگران قرض گرفته بود. خلاصه در حالی که روزهای اسفباری را می گذراندیم ناگهان به طور ناخواسته باردار شدم و این گونه هزینه های زندگی مان افزایش یافت. از شدت خجالت از خانه بیرون نمی رفتم و در هیچ دورهمی خانوادگی شرکت نمی کردم دیگر هیچ چاره ای برایم باقی نمانده بود تا این که به ناچار همه طلاهای دوران مجردی و هدایای مراسم عروسی را فروختم و با شرمساری نزد پدرم رفتم تا مبلغی برای خرید یک خودروی مدل پایین به ما کمک کند بدین ترتیب پدرم نیز همه سرمایه اش را به من داد تا مجتبی با خرید یک خودرو از بیکاری نجات یابد بالاخره با وساطت پدرم بود که مجتبی به عنوان راننده در یک شرکت مشغول به کار شد. اگرچه درآمد اندکی داشت اما خدا را شکر می کردم که حداقل هزینه های فرزند تازه به دنیا آمده ام تامین می شود با وجود این همسرم تحت پوشش هیچ بیمه درمانی نبود و من با مشکلات مالی شدیدی در خانه دست و پنجه نرم می کردم. می خواستم با مدرک تحصیلی ام شغلی برای خودم دست و پا کنم ولی باز هم موفق نبودم با خودم عهد کردم به محض آن که کمی پسرم بزرگ تر شد مشاغل خانگی راه بیندازم و کمک خرج مجتبی شوم در عین حال تلاش می کردم تا در مخارج زندگی صرفه جویی کنم و بخشی از بدهکاری های مان را بپردازم. در همین روزها بود که به عروسی دختر دایی ام دعوت شدم. در میان همه تردیدهایم بالاخره تصمیم به شرکت در مراسم عروسی گرفتم. مدتی بود تبلیغات یک آرایشگر زنانه در فضای مجازی می درخشید. در این تبلیغات فریبنده که از تصاویر زیبایی استفاده می شد چنین وانمود می کردند که خدمات زیادی را با مبلغ اندکی ارائه می دهند با دیدن آن تصاویر اینترنتی خیلی خوشحال شدم و با خودم حساب و کتاب کردم که می توانم از باقی مانده پول آرایشگاه برای فرزندم نیز لباس های شیکی بخرم. با این امید به شماره تلفن ثبت شده در زیر تبلیغات آرایشگری زنگ زدم و نشانی آرایشگاه را پرسیدم. ساعتی بعد از همسرم اجازه گرفتم و به آن آرایشگاه رفتم. اگرچه در همان لحظه ورودم به داخل آرایشگاه احساس کردم که آن افراد تجربه کافی را ندارند اما به دلیل حجب و حیا نتوانستم از آن جا بیرون بیایم بالاخره خانم آرایشگر سراغم آمد و به رنگ کردن موهایم مشغول شد، اما بعد از انجام آرایش های ظاهری مرا وسوسه کرد تا برای زیبایی بیشتر از دستگاهی استفاده کنم که بسیاری از لکه ها و ریشه موهای زائد در چهره ام را از بین می برد و ظاهری جذاب خواهم داشت من هم که قصد داشتم برای اولین بار بعد از مراسم عروسی خودم در یک جمع فامیلی ظاهر شوم با این پیشنهاد او موافقت کردم، اما وقتی خانم آرایشگر مایع داغ شده را از دستگاه برداشت و به صورتم مالید ناگهان احساس سوختگی شدیدی کردم زمانی به خود آمدم که قسمت های زیادی از سر و صورتم سوخته بود چندین بار به پزشک مراجعه کردم اما اکنون سلامتی و زیبایی ظاهری ام را از دست داده ام این در حالی است که خانم آرایشگر ادعا دارد دستگاه خراب بوده و او تقصیری در این ماجرا ندارد حالا در این شرایط مالی دچار وضعیتی شده ام که... شایان ذکر است به دستور سرگرد علی امارلو (جانشین کلانتری شفا) اقدامات قضایی برای احضار زن آرایشگر و طی مراحل دادرسی صورت گرفت.