جسدی وسط یک پارک افتاده بود مقتول یک پسر 19 سالهای به نام میثاق بود.
بازپرس پژوهش از ماموران کلانتری شنید عاملان قتل چهار پسر ولگرد و دزد بوده اند و انگیزه شان سرقت گردنبند طلا و تلفن همراه میثاق بوده است .
دو دوست 18 ساله میثاق شاهد قتل بودند امین درحالیکه با بازپرس تنها شده بود گفت: فقط کتک میخوردیم آنها پنج نفر بودند من و حجت بچه یک محل هستیم و در یک میهمانی با میثاق آشنا شدیم، پسر خوب و ولخرجی بود هر روز با میثاق به گردش میرفتیم امروز تلفنی گفت در پارک منتظر ما است.
وقتی به اینجا رسیدیم که پاتوق اصلی ما بود دیدم پنج نفر او را دوره کردهاند، یکی از آنها که معلوم بود قویتر از بقیه است با دست چند سیلی به میثاق زد ما با داد و فریاد جلو دویدیم آن پنج نفر سریع حال ما را جا آوردند، یکی از آنها رفت تا مراقب باشد کسی اینطرف نیاید، دو تای آنها من و حجت رو حسابی ادب کردند و یه گوشه ما را نگه داشتند و دو تا از آنها به کتک زدن میثاق مشغول شدند فقط پسری به نام رستم چاقو داشت که آن را زیر گلوی میثاق گذاشت میثاق مقاومت کرد و رستم با نامردی چند ضربه به شکم او زد بعد زنجیر طلا و موبایل اونو برداشت و همه فرار کردند. میثاق اصلا نمیتوانست دفاعی کند یکی ازقاتلان از پشت سر به او چسبیده بود و محکم دستانش را گرفته بود حتی دیدم چند کلهای هم به پشت سرش زد تا او را متقاعد کند حرف رستم را گوش کنند.
دو روز از این قتل گذشته بود، بازپرس در حال ورق زدن پرونده باریک قتل میثاق بود ماموران تشخیص هویت هم در بررسی جسد اعلام کرده بودند او با اصابت 5 ضربه چاقو که سه ضربه شکم و دو ضربه به پشت کمر وارد آمده است به خاطر خون ریزی شدید به قتل رسیده است.
آن روز باید ازحجت بازجویی می کرد این پسر گفت: اگر چاقو در دست نداشتند حریف ما نمیشدند کسی که من را به زمین چسبانده بود قمهای داشت که من تا حالا هیچ جایی ندیدهام.
من و امین نیم متر بیشتر با هم فاصله نداشتیم هر دو ترسیده بودیم .در زمان قتل من از ترس چشمانم را بسته بودم دیدم رستم چاقو را زیر گلوی میثاق گذاشته بود اما بقیه را ندیدم چون چشمانم را بستم.
دو ماه از ماجرای قتل میثاق گذشته بود و هیچ اثری از قاتلان به دست نیاورده بود تا اینکه بازپرس پرونده را مرور کرد و به سرنخ های عجیبی برخورد.
حجت ساعتی بعد در دفتر بازپرس حاضر شد انگار می دانست رازشان لو رفته است و وقتی شنید باید بگوید چرا قتل انجام داده اند گفت : امین پسر خیلی حسودی است و یک خواهر جوان دارد او برای اینکه بتواند میثاق را سرکیسه کند، خواهرش را سر راه او گذاشت تا آنجا با هم آشنا شوند اما میثاق و زهرا به هم علاقه مند شده بودند، امین این را نمیخواست او چون میدانست من مدتها پیش به زهرا علاقهمندم من را سریع اغفال کرد، قرار شد میثاق را ادب کنیم به خاطر همین او را به پارک کشاندیم.
روز قتل میثاق مثل همیشه ما را به غذا دعوت کرد، خیلی خوشحال بود یک گردنبند طلا که روی آن حروف z انگلیسی دیده میشد به من فهماند که امین بیراه نمیگوید، همانجا به امین گفتم که حاضرم تا آخر با او باشم در صحنه قتل امین به میثاق گفت که با دیدن گردنبند او به یاد بیمعرفتیاش افتاده است و ماجرای زهرا را به میان کشید، میثاق خواست چیزهایی بگوید که امین با چاقو به جانش افتاد .
با این افشاگری ها خیلی زود امین هم بازداشت شد و با شنیدن 2 دلیل چاره ای جز اقرار ندید.
دلیل یکم: 5 ضربه چاقو به بدن مقتول اصابت کرده بود که 3 ضربه به شکم و 2 ضربه به پشت کمر که نشان میداد قاتل یا قاتلان از پشت و جلو به مقتول حمله کردهاند در حالی که دو شاهد ادعا میکردند پسری از پشت مقتول را چسبیده بود و قاتل از رو به رو به میثاق حمله میکرد و ضربه میزد که این با صحنه قتل درست از آب در نمیآید.
دلیل دوم: امین ادعا کرد آن 5 مهاجم فقط یک چاقو که قاتل با همان چاقو میثاق را مورد حمله قرار دادید اما دوستش گفت که قمهای در دست یکی از مهاجمان بود که جایی دیده نمیشد.
از سوی دیگر دو سویه بودن ضربات چاقو از جلو و عقب نشان میدهد که قاتلان بیش از یک چاقو داشته اند پس امین دروغ می گفت.