زمانی که در اوج جوانی دل به رابطه ای هوس آلود بستم و بی پرده به این رابطه خیابانی تا مرز رسوایی ادامه دادم، هیچ گاه فکر نمی کردم که این روابط گناه آلود روزی به متلاشی شدن زندگی ام می انجامد و ...
زن 38 ساله که مدعی بود از خیانت های آشکار همسرش به تنگ آمده است و قصد طلاق دارد در حالی که سرنوشت تلخ خود را نتیجه رفتارهای هوس آلود دوران مجردی اش می دانست به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: پدرم رفتگر ساده ای بود که به صورت قراردادی با شرکت های پیمانکاری همکاری می کرد. اما درآمدش به اندازه ای نبود که بتواند هزینه های خانواده هشت نفره را تامین کند.
به همین دلیل مادرم نیز در مناطق مرفه نشین شهر به کارگری می پرداخت تا با نظافت منازل و پرستاری از سالمندان به مخارج زندگی و همچنین پرداخت اجاره منزل کمک کند. در این میان سرپرستی خواهران و برادران کوچک تر و انجام امور خانه به عهده من بود در واقع در سن نوجوانی کدبانوی خانه بودم چرا که وقتی مادرم از سر کار به منزل بازمی گشت از شدت خستگی توان حرف زدن با ما را نیز نداشت. به همین دلیل همواره جسم فیزیکی من در کلاس درس حضور داشت و روح و روانم در جای دیگری سیر میکرد. کمبود محبت های خانوادگی آزارم می داد و هیچ تفریح و سرگرمی نداشتم تا این که در سال آخر دبیرستان با پسری به نام «آریا» آشنا شدم. این آشنایی خیابانی خیلی زود به رابطه ای هوس آلود انجامید که نام عشق بر آن گذاشته بودیم. اگرچه در ابتدا هیچ هدف خاصی از این ارتباط غیرمتعارف نداشتم و فقط در پی جبران کمبود محبت های خانوادگی بودم اما آرام آرام لذت های زودگذر و هوس آلود این رابطه خیابانی را بیشتر کرد و من از هر فرصتی برای ملاقات با آریا استفاده می کردم و از این که مورد توجه پسری قرار گرفته ام خوشحال بودم چرا که بسیاری از کمبودهایم را در لابه لای این خوشگذرانی ها از خاطر می بردم. همواره به همکلاسی هایم غبطه می خوردم که در کلاس های فوق العاده ثبت نام می کردند یا پدر و مادرهایشان سوار بر خودرو به مدرسه می آمدند یا به مسافرت خانوادگی می رفتند!
در این میان دلخوشی من فقط آریا بود، با او قرار می گذاشتم و به تفریحات خیابانی می پرداختم بدون آن که از وضعیت خانوادگی ام بگویم در واقع خودم را دختری با شرایط عادی جلوه می دادم در حالی که اوضاع خانوادگی و اقتصادی آریا با خانواده من قابل مقایسه نبود. خلاصه دیدارهای پنهانی من و آریا در مکانهای مختلف ادامه داشت تا این که روزی مرا به منزل پدرش دعوت کرد چرا که خانواده اش به شهرستان رفته بودند و کسی در منزل آن ها نبود.
آن روز روابط هوس آلود ما تا مرز رسوایی پیش رفت و من در حالی نگران آینده ام شدم که می ترسیدم افشای این موضوع با وجود قول ازدواج آریا به آبروریزی بینجامد اما خیلی زود آن حادثه شوم را فراموش کردم و دوباره به همین روابط پنهانی ادامه دادم.
از سوی دیگر نیز آریا به خاطر ترس از قانون و رسوایی بیشتر هنگامی به خواستگاری ام آمد که حدود دو سال از آشنایی ما می گذشت اما خانواده اش با دیدن وضعیت خانوادگی ما با این ازدواج مخالفت کردند و حتی به شغل پدرم ایراد گرفتند. من هم برای سرپوش گذاشتن به رسوایی به بار آمده مانند آریا اصرار به ازدواج داشتم تا این که بالاخره شش ماه بعد خانواده او به این ازدواج رضایت دادند اما کنایه ها، سرزنش ها و متلک پرانی های خانواده آریا برای تحقیر خانواده ام ادامه داشت تا این که در نهایت با کمک خیران و همسایگان زندگی مشترک ما آغاز شد. با به دنیا آمدن اولین فرزندم و راه اندازی تعمیرگاه خودرو توسط همسرم زندگی ما سر و سامان گرفت و خانواده او نیز مرا به عنوان عروسشان پذیرفتند. مدتی بعد برادر کوچکم به اتهام سرقت دستگیر شد و آریا همه تلاشش را برای آزادی او به کار گرفت در حالی که این ماجرا موجب نگاه های تحقیرآمیز اطرافیانم شده بود تازه فهمیدم که آریا و برادرم هر دو به مواد مخدر آلوده شده اند. همه تلاشهایم برای ترک دادن آریا بی فایده بود و من مجبور شدم با به دنیا آمدن فرزند دیگرم در منازل افراد ثروتمند کار کنم و در واقع جا پای مادرم گذاشتم. اما وقتی فهمیدم همسرم در نبود من، زنان خیابانی را به خانه می آورد و به من خیانت می کند دیگر نتوانستم تحمل کنم و تصمیم به طلاق گرفتم اما ای کاش...
شایان ذکر است به دستور سرهنگ محسن باقیزاده (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان) این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری مورد بررسی های کارشناسی و حمایتی قرار گرفت.