پسر جوان که در قتل عامی خانوادگی با همدستی دوستش 5 نفر را کشته بود در بازسازی صحنه قتل انگیزه خود را از این جنایت تصاحب اموال پدر و بدبینی به خانواده عنوان کرد.
با توجه به اینکه آثاری از درگیری و سرقت در خانه وجود نداشت و دوربینهای مداربسته خانه نیز به عمد خاموش شده بودند، فرضیه ارتکاب قتل از سوی یک آشنا قوت گرفت و تنها پسر خانواده بازداشت شد.
اعتراف به قتل عام خانواده تحقیقات پلیس برای رمزگشایی از این پرونده ادامه داشت تا اینکه سرانجام چند ساعت بعد پسر 22 ساله خانواده مهر سکوت را شکست و راز قتل خانوادهاش را با همدستی دوستش فاش کرد. بدین ترتیب ساعتی بعد دوستش نیز دستگیر شد. متهم در بازجوییها به مأموران گفت: «با خانوادهام اختلاف داشتم بههمین خاطر نقشه قتلشان را کشیدم. با یکی از دوستانم نیز موضوع را مطرح کردم و قرار شد مالکیت یک مغازه را به او بدهم تا در این ماجرا کمکم کند. دوستم چند ساعت قبلتر به خانه ما آمده و در جایی پنهان شده بود. مادر، خواهرم و دوستش که برای تعطیلات به خانه ما آمده بود در ساختمان نوساز بودند و پدر و پدر بزرگم در خانه قدیمی حضور داشتند. ساعت حدود 9 و نیم شب بود که دوربینها را از برق کشیدم. اول خواهرم و دوستش را کشتم و بعد به سراغ مادر و پدر و پدربزرگم رفتیم و آنها را هم کشتیم.»سرهنگ رحیم شعبانی - رئیس پلیس آگاهی گیلان- گفت: «متهم مدعی است به خاطر پول و اختلاف با پدر و مادرش دست به این جنایت زده و دوست خواهرش را نیز برای اینکه وی را لو ندهد کشته است.»
بازسازی صحنه قتل جان احمد آقایی- معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم دادگستری کل گیلان- نیز گفت: صبح دیروز صحنه قتل از سوی متهمان بازسازی شد و پسر این خانواده که اعتیاد و مشکل روانی ندارد انگیزه خود را از این جنایتها خشونت و بدبینی شدیدی که نسبت به خانواده خود داشت عنوان کرده است.وی در ادامه به بیان ریشههای وقوع این جنایت پرداخت و افزود: عدم تربیت و مسئولیتپذیری از طرف مادران میتواند منجر به آسیبهای جدی در یک فرد شود و او را به چنین وضعیتی برساند لذا خانوادهها بایستی در تربیت صحیح فرزندان خود بکوشند.
اظهارات یکی از همسایهها یکی از همکاران پدر خانواده که در همسایگی آنها نیز سکونت دارد درباره این جنایت به خبرنگار «ایران» گفت: «از سالها قبل «صفرعلی پرهیزکار» را میشناختم. مغازه برنج فروشی داشت و وضع مالی اش بسیار خوب بود. پسرش را هم بارها دیده بودم. دانشجو بود و باشگاه ورزشی میرفت. بهنظر پسر خوب و آرامی می آمد. صفرعلی همین پسر و دختر را داشت. البته از مشکلات خانوادگیشان خبری ندارم اما خیلی مقرراتی بود و برای بچههایش سختگیری میکرد بهعنوان مثال گفته بود فرزندانش باید سر ساعت 8 در خانه باشند. نمیدانم شاید همین سختگیریها کار را به اینجا کشاند.»