صیغه ناتمام!

زمانی که در خیابان های خلوت شهر حرکت می کردم ناگهان موتورسواری که همسر سابقم بود مقابلم توقف کرد و مرا به شدت کتک زد به طوری که زخم و جراحت های زیادی بر سر و صورتم ایجاد شد. او سپس پول ها و گوشی تلفنم را برداشت و متواری شد چرا که معتقد بود ...

زن 31 ساله که به اتهام ضرب و جرح عمدی از همسر سابقش شکایت کرده بود درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: وقتی دیپلم گرفتم خیلی تلاش کردم تا وارد دانشگاه شوم اما به دلیل این که مهارت تست زنی نداشتم و در برخی از دروس مانند زبان انگلیسی به شدت ضعیف بودم در آزمون سراسری پذیرفته نشدم و تصمیم گرفتم سال بعد برای ورود به دانشگاه بیشتر تلاش کنم اما هنوز چند ماه به آزمون سراسری مانده بود که «شروین» به خواستگاری ام آمد.

من هم با نظر اطرافیانم تصمیم به ازدواج گرفتم. این گونه بود که در 19 سالگی پا به خانه بخت گذاشتم و زندگی مشترکم با «شروین» آغاز شد تا این که متوجه شدم همسرم به مواد مخدر سنتی اعتیاد دارد اما این موضوع را جدی نگرفتم و اعتیاد همسرم را از خانواده ام پنهان کردم. چرا که معتقد بودم اگر همسرم به مصرف مواد مخدر صنعتی آلوده نشود حداقل به دیگران صدمه ای نمی زند با وجود این همسرم در بیرون از منزل و با دوستانش رفتار مناسبی داشت اما در منزل بسیار پرخاشگر بود و با هر بهانه ای مرا کتک می زد من هم به خاطر سه فرزند کوچکم همه ناملایمات زندگی را تحمل می کردم تا این که روزی به ارتباط همسرم با زنان غریبه پی بردم. این موضوع دیگر برایم قابل تحمل نبود چرا که یک زن هیچ گاه نمی تواند خیانت های همسرش را نادیده بگیرد وقتی حقیقت ماجرا را از شروین پرسیدم او با عصبانیت مرا زیر مشت و لگد گرفت و پاسخم را نداد.

از آن روز به بعد اختلافات ما شدت گرفت به طوری که می ترسیدم بر اثر کتک های همسرم دچار ضربه مغزی شوم به همین دلیل تصمیم به طلاق گرفتم. خانواده ام نیز اگرچه در ابتدا مخالف طلاق بودند اما وقتی فهمیدند که احتمال دارد این کتک کاری ها به مرگ دخترشان منجر شود دست از مخالفت برداشتند این گونه بود که من از شروین در حالی طلاق گرفتم که حضانت سه فرزندم را نیز به او سپردم چرا که می دانستم مادر شروین آن ها را دوست دارد و فرزندانم را بزرگ می کند.

از سوی دیگر نیز بعد از طلاق شرایط مناسبی نداشتم و از عهده مخارج فرزندانم برنمی آمدم خلاصه سرنوشت من با ثبت مهر طلاق در شناسنامه ام تغییر کرد و من در حالی دوباره با کوله باری از غم نزد خانواده ام بازگشتم که همواره دلتنگ فرزندانم بودم.

هنوز یک سال از این ماجرا نگذشته بود که روزی در خیابان با مردی به نام «هدایت» آشنا شدم. من که احساس می کردم باید پشتیبان و سرپناهی داشته باشم برای رهایی از تنهایی با هدایت وارد ارتباطی غیرمتعارف شدم تا این که او پیشنهاد ازدواج داد ولی من هیچ شناختی از او نداشتم و می ترسیدم دوباره مانند ازدواج اولم با شکست روبه رو شوم و سرنوشت بدتری پیدا کنم به همین دلیل به هدایت پیشنهاد کردم ابتدا به مدت یک سال به عقد موقت او درآیم تا با خصوصیات اخلاقی و رفتاری یکدیگر بیشتر آشنا شویم و در صورتی که با گذشت این مدت به تفاهم اخلاقی رسیدیم عقد دایمی کنیم.

اما در این میان شرط کردم که در مدت عقد موقت حق فسخ صیغه نامه با من باشد او هم شرایط مرا پذیرفت و بدین ترتیب زندگی ما زیر یک سقف آغاز شد.

 هنوز چند روز بیشتر از ثبت عقد موقت نگذشته بود که فهمیدم هدایت نیز مانند همسر اولم اعتیاد دارد ولی باز هم با تکرار اشتباه اولم این موضوع را جدی نگرفتم و به رویش نیاوردم چرا که تلاش می کردم ازدواج دومم را حفظ کنم و برای هر موضوعی به دنبال طلاق نباشم زیرا شکست در ازدواج اولم موجب شده بود منطقی فکر کنم و با هر ماجرایی مشاجره و درگیری درست نکنم اما وقتی به خاطر یک موضوع کم اهمیت دستش را روی من بلند کرد و کتکم زد با خودم اندیشیدم که ازدواج با او راه به جایی نمی برد و سرگذشتی بدتر از زندگی اولم خواهم داشت به همین دلیل هنوز سه ماه از زمان ثبت عقد موقت نگذشته بود که به صورت یک طرفه و طبق شرطی که با او گذاشته بودم صیغه نامه را فسخ کردم و به خانه پدرم بازگشتم، اما وقتی هدایت متوجه این ماجرا شد با من تماس گرفت و ادعا کرد که باید تا پایان مدت عقد موقت با او زندگی کنم در غیر این صورت روزگارم را سیاه می کند ولی من حرف هایش را جدی نگرفتم تا این که مرا تعقیب کرد و در یک خیابان خلوت به شدت کتکم زد و مبلغ 100 هزار تومان به همراه گوشی تلفنم را از کیفم برداشت و گریخت.
+2
رأی دهید
-8

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.