شکافهای عمیق و زخمهای کهنه انسجام درونی جامعه را از به حداق کاهش داده است. در این شرایط خود افراد هم به این بحران کمک میکنند. مثل جایی که زلزله آمده، ارکان فیزیکی و اجتماعی جامعه را از بین برده و سیستم اداره شهر از بین رفته است، آدمها پراکندهاند و وقتی کمکی هم برسد مردم هجوم میبرند و زیر دست و پای خودشان له میشوند. در جامعهای که حلقه اتصال افراد تضعیف شده باشد، آدمها به "فرد" تبدیل میشوند و بیشتر بر اساس منفعت فردی عمل میکنند تا بتوانند در رقابت پیروز شوند.
فرارو: بر اساس آخرین آمار مقایسهای معاینات نزاع که پزشکی قانونی منتشر کرده است، در ۱۰ ماهه اول سال ۱۳۹۷ نزاع در کشور ۶.۶ درصد افزایش داشته است. نزاع دومین عامل مرگ و میر در اورژانس کشور است و همچنین بالاترین جرمی که در سامانه ۱۱۰ ثبت میشود، مربوط به نزاعهای خیابانی است. در ۱۰ ماه اول سال ۹۷ حدود ۵۰۰ هزار نزاع گزارش شده است که مراجعه کنندگان مرد حدود دو برابر زنان بودهاند.
به گزارش فرارو، گاهی برای بررسی استانهایی که درگیری و نزاع در آنها بیشتر بوده است از آمار پزشکی قانونی استفاده میشود. مثلا با توجه به حدود ۸۰ هزار درگیری در تهران گفته میشود تهران رکورددار نزاع است. اما باتوجه به اینکه تعداد درگیری با جمعیت رابطه دارد چنین گفتهای صحیح نیست.
اگر افزایشِ تعداد نزاع در سال ۹۷ را در نظر بگیریم استان البرز با ۲۰ درصد در صدر و اردبیل، قم، لرستان و سمنان در رتبههای بعدی قرار دارند.
مهدی صابری، روانپزشک مرکز تحقیقات پزشکی قانونی میگوید: ۹۰ درصد نزاعها مربوط به نزاعهای خیابانی است چرا که کمتر از ۱۰ درصد از نزاعهای خانوادگی بهمحاکم قضایی و پزشکی قانونی کشیده میشود.
از طرفی درگیریهایی که موجب صدمه نسبتا شدید میشود به پزشکی قانونی مراجعه میکنند و افزایش مراجعه برای نزاع میتواند نشان از افزایش خشونت در جامعه باشد. هم چنین بر اساس آمار پزشکی قانونی، در نیمه دوم سال بالاترین افزایش درگیریها دیده میشود.
سعید معیدفر، جامعهشناس و استاد دانشگاه تهران در گفتگو با فرارو به بررسی علل درگیریها در کشور پرداخته است. صحبتهای این جامعهشناس را در ادامه میخوانید:
وقتی مسائل و مشکلات فعلی جامعه را ارزیابی میکنم، میبینم بازهم ملت شریف و جامعه بردباری داریم. اگر چنین وضعیتی در کشور دیگری وجود داشت آمار خشونت و جرایم ده برابر این میشد.
هرچند در سال جاری میزان نزاع افزایش داشته، اما نسبت به اوضاع و احوال کشور باید انتظار موارد بسیار بیشتری از جرایم، آسیب ها، ناامنیها و خشونت را میداشتیم.
جامعه ایران در طی اعصار و قرون عموما از داخل و خارج درگیر مشکلات فراوانی بوده و اصطلاحا آبدیده شده است و توانسته تا حدی با چنین شرایطی کنار بیاید. میتوان رفتار مردم ایران در مقایسه با سایر جوامع را مثبت ارزیابی کرد.
ابتدای سال ۹۶ مردم به نتایج انتخابات امیدوار بودند و از کاندید پیروز انتظاراتی داشتند. این امید و انتظار تا میانه سال دوام داشت. از پاییز ۹۶ کشور هر هفته دچار مشکلات تازهای شد(آتش سوزی، سانحه کشتی سانچی، زلزله و ...). مهمترین اتفاق هم حوادث دی ماه بود که نشان داد کشور در حال ورود به شرایط سختی است. اواخر سال هم مساله خروج آمریکا از برجام بر سر زبانها افتاد و با افزایش قیمت ارز و طلا مواجه شدیم، ولی پیش از عید تا حدی این مسائل فروکش کرد.
اما از اوایل سال ۹۷ زخمهای کهنه جامعه سر باز کرد. امیدها به یاس تبدیل شد، دولت با مشکلاتی که بقیه ارکان ایجاد کردند عملا از حل مشکلات ناتوان شد. در این شرایط مردم که امید داشتند به ثبات، نظم، امنیت و تا حدی ثبات قیمتها کمک کنند، تحملشان تمام شد.
زخمهای سرباز کرده، قطعی شدن تحریم، فشارهای بین المللی و از همه مهمتر شکاف عمیقی که درون حاکمیت اتفاق افتاد، یکباره همه امیدها را به باد فنا داد. (این شکاف از انتخابات شروع شد، بعد به تدریج رقبا دوباره به صحنه آمدند و سعی کردند رقیب را از دور خارج کنند.)
امروز درگیر مشکلات تلنبار شده هستیم. جنگ قدرت در داخل، فشار بیرونی، از دست رفتن امید و آرزوی مردم، مشکلات زیست محیطی، اقتصادی، اجتماعی، نابرابریهای عمیق و افزایش فساد گسترده همه دست به دست هم دادند تا بحران جامعه ایران را محاصره کند.
اساس بقای هر جامعه بر انسجام اجتماعی، همکاری اجتماعی و امید به بقای جامعه است. وقتی اینها از بین برود، جامعه متزلزل میشود.
جنگ یک نیروی عظیم با یک نیروی کوچک را در نظر بگیرید. به محض اینکه با یک شگرد هسته مرکزی سپاه بزرگ از بین برود، انسجام درونی سپاه فرو میپاشد، ترس، وحشت و پراکندگی نیروی بزرگ را فرا میگیرد و از نیروی کوچتر ضعیفتر میشود.
جامعه امروز ما هم همینطور است، شکافهای عمیق و زخمهای کهنه انسجام درونی جامعه را به حداقل کاهش داده است. در این شرایط خود افراد هم به این بحران کمک میکنند. مثل جایی که زلزله آمده، ارکان فیزیکی و اجتماعی جامعه را از بین برده و سیستم اداره شهر از بین رفته است، آدمها پراکندهاند و وقتی کمکی هم برسد مردم هجوم میبرند و زیر دست و پای خودشان له میشوند.
در جامعهای که حلقه اتصال افراد تضعیف شده باشد، آدمها به "فرد" تبدیل میشوند و بیشتر بر اساس منفعت فردی عمل میکنند تا بتوانند در رقابت پیروز شوند.
مجموع رقابت بین افراد، نگرانی نسبت به آینده و انواع مشکلات روحی و... باعث میشود افراد روی اعصاب هم راه بروند.
یکی از نظریات روانشناسی از "ناکامی-پرخاشگری" صحبت میکند. یعنی وقتی افراد جامعه به دلیل فقدان نظم و انسجام ناکام شوند، پرخاشگر میشوند.
در کشور ما جوانان بیکاری داریم که آیندهای برای خود متصور نیستند و عمرشان به بطالت میگذرد یا افرادی که ناکام و منزوی اند و در جامعه بی نقش و بی تاثیرند. فشارهای روحی و روانی آنها را به سمتی میکشد که با کوچکترین اتفاقی درگیر خشونت و پرخاشگری بشوند.
مشکلات افزایش خشونت در خانوادهها را هم پی دارد. خانوادههایی که به دلیل تورم شدید و عدم توانایی مالی نمیتوانند خانه را اداره کنند. خانهای که قرار است امنترین مکان باشد متزلزل میشود.
در مجموع امروز این مشکلات و نگرانی نسبت به آینده، عدم انسجام و ترس از اوضاع و احوالی که پیش رو است، بر روح و روان مردم تاثیر میگذارد و موجب افزایش درگیری و نزاع در خانواده و جامعه میشود.