۲۲ بهمن ۱۳۹۷ چهلمین سالگرد انقلاب ۱۳۵۷ است. گفتهاند و میگویند: رژیم شاه حکومت خوبی بود. «بیکاری، فقر و گرانی در رژیم پهلوی وچود نداشت». «رشد اقتصادی ایران همانند ترکیه، تایوان و کره جنوبی بود». «طبقه متوسط و شهرنشین و تکنوکرات با آهنگی سخت شتابان رشد کرده بود». با همه کشورهای جهان رابطه خوبی داشتیم. رهبر خاورمیانه بودیم و همه رهبران منطقه برای دستبوسی خدمت شاه میرسیدند. رژیم شاه یک رژیم اصلاحپذیر بود. دوران شاه عصر طلایی ایران بود.
اگر حکومت شاه اینگونه بود که مدعیان ادعا میکنند، چرا فروپاشید و افتاد؟ در پاسخ میگویند در این شرایط، یک عده کمونیست و مذهبیهای فناتیک راه افتادند و از سرخوشی انقلاب کردند. همه بدبختیهای ما تقصیر آنهاست. کاش عقل داشتند و انقلاب نمیکردند. مذهبیهای فناتیک با حمایت و همراهی و همکاری کمونیستها به آن عصر طلایی پایان دادند و ایرانیان را وارد دوران تباهی، سیاهی، نادانی، سیهروزی زنان، خرافات، فقر، فلاکت، بازگشت به دوران قاجار و...کردند. انقلابیون عدهای مرتجع بودند و باید حساب پس دهند.
فرض کنیم تمام این ادعاها درست باشند. اما:
یکم- با این ادعاها نمیتوان وقوع انقلاب را به انقلابیون فروکاست. پدیدههای اجتماعی- خصوصا رویداد بزرگی چون انقلاب- معلول صدها علت و دلیل است. هرگونه تحلیل تک علتی تقلیلگرایانه، ایدئولوژیک و باطل است. باید انقلاب را با شبکهای از علل و دلایل تبیین کرد. انقلابیون یکی از عوامل وقوع انقلاب و پیروزی آن هستند.
دوم- انسان عاقل ضمن تفکیک امور ممکن از ناممکن، هوس محال در سر نمیپرورد. تغییر گذشته محال است. صد سال آه و ناله از انقلاب ۱۳۵۷ و محکومیت انقلاب و انقلابیون، تغییری در آن واقعیت تاریخی نخواهد داد. انقلابهای فرانسه، روسیه، چین، کوبا، و...نیز - همچون جنگهای اول و دوم جهانی - واقعیتهایی تاریخیاند. با احساساتی چون خشم، کینه، نفرت ، انتقام، و... نمیتوان گذشته را تغییر داد. نوستالژی حتی اگر قادر باشد آیندهای مشابه گذشته بسازد، قادر به دگرگون کردن گذشته نیست.
سوم- وظیفه علمی جامعهشناس این است که به رفتارهای جمعی به عنوان کنشهای جمعی معنیدار بنگرد و آنها را تبیین کند. عاملان و فاعلان، کنشهای معنیدارشان را با انگیزه و هدفهای خاصی محقق کرده و تاریخ را ساختهاند. از این منظر، نمیتوان انقلابیون را دیوانه، نابخرد، نادان، و...قلمداد کرد. باید انگیزهها و اهداف آنان را کشف کرد و فهمید که عاملان تاریخی چگونه رفتارهایشان را معنا میکردند. از طریق فهم همدلانه- به جای بازیگر و عامل تاریخی نشستن و از چشم او به جهان اجتماع نگریستن- میتوان به واقعیت انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نزدیک شد. تحلیلگر تماشاگر کنونی در مقام فهم واقعیت باید چنان عمل کند که اگر او نیز جای بازیگر و عامل تاریخی بود، درست همان کاری را انجام میداد، که او انجام داد.
حدود ۵۰ میلیون نفر از جمعیت ۸۲ میلیونی ایران پس از انقلاب به دنیا آمدهاند. این جمعیت عظیم هیچ تجربه فردی از دوران شاه ندارد. چهارم- تحلیلگران و کنشگران بعدی، تنها میتوانند تاریخ گذشتگان را در تبیینهایشان بازسازی کنند. درست است که عاملان و فاعلان تاریخی انگیزهها و اهدافی داشتند و رفتارهایشان معنیدار بود، اما این امکان برای تحلیلگران آینده وجود دارد که تبیین بهتری از افعال فاعلان گذشته ارائه کنند.
مهمترین دلایل این امر عبارتند از: الف- پیامدهای عمل- خصوصاً پیامدهای ناخواسته- که در طول تاریخ رفته رفته خود را آشکار میسازند. ب- مجموعه اطلاعات نسلهای آینده از زمان گذشته. فاعلان تاریخی در زمان خود از بسیاری واقعیتهای زمانهشان اطلاع نداشتند و بعدها که این اطلاعات (اسناد محرمانه رژیم، اسناد دولتهای قدرتمند جهانی، انواع خاطرات افراد شاخص و موثر، و...) منتشر میشوند، فقط تحلیلگران قادر به استفاده از آنها خواهند بود. بدین ترتیب، تماشاگران امروزین ممکن است بهتر از بازیگران دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ کنشهای آنان را معنا کنند.
پنجم- برخی افراد و گروهها تاریخ گذشته را چنان بازسازی میکنند که هیچ نوع همخوانی با واقعیت ندارد. هر تفسیر و تحلیل تاریخی گزینشی است، اما هر تحلیل و تفسیری در تعارض با شواهد و قرائن قوی قرار ندارد. تبیینهایی که کل واقعیت را به یک علت فرو میکاهند، ایدئولوژیک و نادرستاند. پیشانگاشتها و پیشداوریها نیز در تاریخسازی بسیار موثرند. به عنوان مثال، این پیش داوریها را بنگرید: «شاه خوب بود و خمینی بد»، «شاه بد بود و خمینی خوب»، «دوران شاه عصر طلایی ایران بود»، «دوران خمینی عصر طلایی ایران بود» و غیره. این پیشداوریها و پیشانگاشتها به بازسازیهای متفاوت و متعارض تاریخ منتهی میشوند.
ششم- تاریخ عبرتآموز است. انسانهای دوراندیش میکوشند خطاهای گذشتگان را بازتولید نکنند. آنچه را گذشتگان به دلیل محصور بودن در سیاق نمیدیدند، ببینند. دیکتاتورها نیز از تاریخ درس میآموزند. آنان نیز میپرسند: چرا قدرقدرتانی چون محمدرضا شاه در ایران، حسنی مبارک در مصر، بن علی در تونس، سرهنگ قذافی در لیبی، صدام حسین در عراق و....قدرت را از دست دادند؟ ما چه کنیم که سرنگون نشویم؟ ژنرال سیسی که در مصر با کودتا به قدرت رسید، درس خود را از تاریخ خوب آموخته است. به گزارش سازمان دیدهبان حقوق بشر و عفو بینالملل، سرکوبهای وحشیانه او مطلقا در دوران حسنی مبارک نظیر نداشتهاند. این حکم آیتالله خمینی که «حفظ نظام اوجب واجبات است»، نیز یک نوع عبرتآموزی از تاریخ است.
هفتم- انقلابیون میگفتند: شاه یک دیکتاتوری خودکامه سرکوبگر بینظیر ساخته است. رژیم شاه وابسته به دولتهای غربی به رهبری دولت آمریکاست. رژیم شاه فاسد است و خاندان سلطنتی در چنبره فسادهای مالی، قاچاق مواد مخدر و فساد جنسی اسیر است. فقر، فلاکت، نابرابری طبقاتی، بیسوادی و حاشیه نشینی بسیار عظیم است. رژیم شاه اصلاحناپذیر است و اجازه هیچگونه فعالیت مسالمتآمیز در چارچوب قانون اساسی مشروطه را به مخالفان نمیدهد. شاه توسط ساواک مخالفان را به بدترین نحو ممکن شکنجه کرده و دارای بیشترین زندانی سیاسی در جهان است. «اصلاً میدانید ملت علیه اختناق، ترور، خفقان و دیکتاتوری بیچون و چرا قیام کرده است و تا کنون بیش از ۶۰ هزار شهید داده است؟»! اگر به شاه فرصت داده شود، دوباره همان حکومت مطلقه را برپا خواهد کرد، نه اینکه در امور دخالت نکند. امپریالیسم در همه جا حکومتهای دست نشانده را سر کار آورده و شاه را ژاندارم منطقه کرده است. شاه در خدمت امپریالیسم، علیه انقلابیون منطقه و دوست اسرائیل است. شاه اسلامستیز است. و مدعیات دیگری از این دست. این باورها آنان را به سوی انقلاب راند.
هشتم- حدود ۵۰ میلیون نفر از جمعیت ۸۲ میلیونی ایران پس از انقلاب به دنیا آمدهاند. این جمعیت عظیم هیچ تجربه فردی از دوران شاه ندارد. اگر کودکان خردسال زیر ۱۰ الی ۱۲ ساله در بهمن ۱۳۵۷ را هم به این جمعیت اضافه کنیم، شمار این جمعیت میلیونها نفر دیگر هم افزایش خواهد یافت. کودکان خردسال هم احتمالاً خاطرات دقیقی از وضعیت آن دوران نباید داشته باشند.
با همه اینها، برخی افراد، گروهها، جبههها و متولدین دوران جمهوری اسلامی میگویند که انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بسیار بد، نابجا و پرهزینه بود. اما اینک باید از طریق انقلاب جمهوری اسلامی را سرنگون کرد. معنای ضمنی این حکم این است که انقلاب به دو نوع بد و خوب تقسیم میشود. به تعبیر دیگر، انقلاب رویدادی کاملاً خنثی است. مانند موم در دست افراد است که به هر شکلی که بخواهند میتوانند درش بیاورند. پس با این پیشداوری در مورد پدیده انقلاب، ادعا میشود که انقلاب علیه شاه بد بود و انقلاب علیه جمهوری اسلامی خوب است.
اما اگر انقلاب را پدیدهای خنثی به شمار نمیآوردند، اگر به پدیده نادر انقلاب مانند آلکسی توکویل، هانا آرنت، کارل پوپر، آنتونی گیدنز و ... مینگریستند، در آن صورت انقلاب را خطا و شکست بزرگ به شمار میآوردند که نباید تکرارش کرد. در این صورت میگفتند: انقلاب جوانها و میانسالان دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ علیه شاه خطا بود، پس ما آن خطا را دوباره تکرار نکنیم. چون انقلاب روشی کارآمد برای رسیدن به اهداف موجه نبوده و نیست.
در مقاله بلند پیوست، با ارائه گزارشی تاریخی نشان دادهام که مخالفان شاه چگونه از مبارزه مسالمتآمیز به مبارزه مسلحانه و سپس انقلاب گذر کردند. سپس نگاهی ناقدانه به فعالیتهای مخالفان شاه کرده و درسهایی برای امروز از آنها گرفتهام. اطلاعات این مقاله برای افرادی که با فعالیتهای آن دوران آشنا نیستند، ممکن است مفید باشد. اما برای نسلهایی که آن دوران را تجربه کردهاند، تجدید خاطره است. خطاهای نوشتار از طریق نقد اصلاح خواهد شد.