زندگی کردن برای زنده ماندن، اتفاق تلخی است که این روزها شاهد آن هستیم. در این سبک، دیگر تفریح کردن، سفر کردن و در نهایت لذت بردن از زندگی جایی ندارد. همه به فکر یک لقمه نان هستند.
عصر ایران؛ مصطفی داننده- چگونه میشود در این روزها زندگی کرد؟ این سوالی است که خیلیها از خود میپرسند. با قیمت گوشت، با پراید 45 میلیونی، با مسکن میلیاردی و .... چه کنیم؟
آیا واقعا میشود به این سوال پاسخ داد؟
نه، نمیشود. چون واقعا شرایط زندگی کردن سخت شده است. پیرمردی که سالها کار کرده است حالا محبور است برای خرید گوشت گرم یا یخی و ارزان از ساعات ابتدایی روز در صف بایستد که آیا در آخر بتواند دو کیلو گوشت بخرد یا نه.
جوانی که با هزار آرزو ازدواج کرده است، در خرج زندگی مانده است و نمیداند غم اجاره خانه رو بخورد یا غم نان را.
مردی که بچههایش از او انتظار دارند، زندگی مرفهی برای آنها بسازد، به فکر شغلی در نیمههای شب است.
یکی به ما بگوید چگونه زندگی کنیم؟
زنی که سرپرست خانواده است، با کدام پول شکم بچههای خود را سیر کند؟
زندگی کردن برای زنده ماندن، اتفاق تلخی است که این روزها شاهد آن هستیم. مردی در مترو، در حال گدایی بود. از غمها و غصههایش میگفت. مرد مسنی از ته واگن فریاد زد، بس کن آقا! حال من از تو خراب تر است. یک کارگاه دارم که باید تعطیلش کنم. باید کارگرهایم را دم عید اخراج کنم. میدانی اخراج کردن 15 نفر، آخر سال یعنی چی؟
در این سبک، دیگر تفریح کردن، سفر کردن و در نهایت لذت بردن از زندگی جایی ندارد. همه به فکر یک لقمه نان هستند.
این یک لقمه نان، باعث میشود، گاهی مردم فکر کنند میشود از راههایی استفاده کرد که چندان قانونی نیست و حتی چندان انسانی نیست.
طبق گفته پلیس، این روزها دزدی زیاد شده است. واقعا هم نمیشود به مردم گفت، نخرید، نپوشید، نروید. آنهایی که این کارها را نکردند، ضرر کردند.
کاش مسؤولان کشور راهکاری را پیش پای مردم میگذاشتند تا بدانند چگونه زندگی کند.
الان مردم منتظر راهکاری برای زندگی کردن هستند. کاش یکی پیدا میشد به مردم میگفت در این شرایط زندگی خود را چگونه سپری کنند.
نمیشود به یکباره همه قیمتها دو برابر شود و انتظار داشت مردم به همان شیوهای زندگی کنند که قیمتها ارزان بود.
الان زمان مشخص کردن سبک زندگی مبتنی بر قیمتهای نجومی است. برخی از مردم در دوران گرانی میخواهند همانند دوران ارزانی زندگی کنند و این شدنی نیست.
نمیدانم چرا مسؤولان در این میدان تنها و تنها نظاره گر هستند. نه توان کنترل قیمتها و بازار را دارند و نه توان تعریف سبک زندگی برای مردم.
متاسفانه شرایط شبیه کشتی شده است که در توفان افتاده است و تمام کارکنان کشتی تنها در حال نگاه کردن توفان هستند و هیچ کاری نمیکنند.