شب نشینی در خانه متهم به قتل

تصویر بازسازی صحنه جرمروزنامه خراسان : من فقط به حمایت از دوستم وارد ماجرای تخریب خودروها شدم درحالی که از حقیقت موضوع اطلاعی نداشتم آن شب هم دوستم بعد از چند ماه به تازگی از زندان آزاد شده بود که برای مصرف مشروبات الکلی دور هم جمع شدیم سپس دوستم ماجرای مشکل شخصی خودش با یک نفر دیگر را مطرح کرد و ...
جوان 22 ساله که در پرونده تخریب شبانه 32 خودرو در بولوار طبرسی شمالی و با تلاش نیروهای انتظامی مشهد دستگیر شده است درحاشیه بازسازی صحنه جرم که با حضور قاضی حسینی (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) و قاضی دشتبان (قاضی ویژه رسیدگی به پرونده های جرایم خاص) انجام شد در حالی که از اقدامات هولناک خود ابراز پشیمانی می کرد درباره سرگذشتش گفت: تا مقطع راهنمایی تحصیل کردم اما بعد از آن نتوانستم به تحصیلاتم ادامه دهم چرا که درس هایم ضعیف بود و خودم نیز هیچ علاقه ای به درس و مدرسه نداشتم به همین خاطر از همان دوران نوجوانی نزد پدرم ماندم تا در امور بنگاه داری به او کمک کنم پدرم بنگاه مشاور املاک داشت و از وضعیت مالی مناسبی برخوردار بود در خانواده هم کمبودی نداشتم و اختلاف حادی نیز با پدرم پیدا نمی کردم با این حال زمانی که به سن قانونی رسیدم خدمت سربازی هم نرفتم البته قصدم فرار از خدمت نبود ولی شاید به خاطر ترس یا هر انگیزه دیگری نمی خواستم عازم خدمت سربازی شوم اگرچه اکنون ساکن بولوار توس (جاده قدیم قوچان) هستیم اما من و «م» از حدود چهار سال قبل که با یکدیگر همسایه بودیم ارتباط صمیمانه ای برقرار کردیم. با آن که از کاری که کردم و به خاطر اخلال در نظم عمومی دستگیر شدم خیلی پشیمانم اما هنوز رفاقتم با «م» پایان نیافته و این رفاقت ادامه دارد. خلاصه دوستی من و «م» ادامه داشت تا این که او در ماجرای قتل جوانی به  نام رضا تهرانی دستگیر و روانه زندان شد. هشت ماه از این موضوع گذشت تا این که فهمیدم «م» با سپردن وثیقه سنگین به دادسرا از زندان آزاد شده است به همین خاطر بلافاصله با او تماس گرفتم و برای شب نشینی و دورهمی به منزل «م» رفتم. دوستم از حدود یک سال قبل ازدواج کرده بود اما آن شب که ما برای مصرف مشروبات الکلی دور هم جمع شدیم در منزل «م» تنها بودیم او چند ساعت قبل از زندان آزاد شده بود و ما از هر دری سخن می گفتیم تا این که «م» از مشکل شخصی خودش با جوانی سخن راند که در نزدیکی محل سکونت «م» زندگی می کرد آن شب دوستم از من خواست به خاطر یک ماجرای عشق و عاشقی که در نبود او به وجود آمده بودو در این میان جوان همسایه آن ها نقش اصلی را در این موضوع خاص دارد به او کمک کنم تا زهرچشمی از آن جوان بگیرد این گونه بود که من هم به حمایت از دوستم درحالی سوار موتورسیکلت شدم که «م» نیز با شمشیر پشت سرم نشست و با آن که شب از نیمه گذشته بود به سوی منزل آن جوان حرکت کردیم ولی او در خانه اش نبود و دوستم در حالت عصبانیت و با ضربات شمشیر همه خودروهایی را که در آن منطقه پارک شده بودند تخریب کرد و ما در حالی که چهره های خود را پوشانده بودیم از آن محل فرار کردیم ولی در نهایت پلیس ما را  دستگیر کرد حالا هم می خواهم به جوانان همسن و سال خود بگویم که امروز با تجمع مردم محل برای بازسازی صحنه جرم آبرو و حیثیت ما از بین می رود و این کار از تحمل زندان هم بدتر است و اصلا ارزش آن را ندارد که آبروی انسان در معرض خطر قرار گیرد. من تاکنون هیچ سابقه ای نداشتم و می خواستم با جمع آوری پول هایم ازدواج کنم ولی باز هم می گویم تا انسان خودش به دنبال خلاف نرود وسوسه های دیگران تاثیر زیادی نخواهد داشت و ...
ماجرای واقعی براساس یک پرونده قضایی
+1
رأی دهید
-5

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.