امیر فرشاد ابراهیمی - ایران بریفینگ
اصلاحطلبی دوگانهسوز و اصلاحطلبان بلاتکلیف! از فردای دوم خرداد ... "اصلاحطلبان سوار بر «آلزایمر تاریخی ایرانیان» شده بودند و جوانانی را با حرفهای خود همراه کرده بودند که نه از «انقلاب فرهنگی» چیزی میدانستند و نه از «چپهای خط امامی»."
لغتنامه دهخدا در تعریف اصلاحطلب آورده است که: «جوینده و خواهنده اصلاح امور کشور. اصلاحطلبان دستههایی از سیاستمداران یا احزاب سیاسی باشند که اصلاحات را بی انقلاب و بهصورت تکامل میخواهند. رفرمیست ها یا اصلاحطلبان در برابر عناصر انقلابی هستند (که معتقدند اصلاحات باید از راه انقلاب صورت گیرد) و رجوع به رفرم شود»
اصلاحات و اصلاحطلبی از دوم خرداد ۱۳۷۶ وارد فرهنگ سیاسی ایران شد، اصلاحطلبان با شعارها و ایدههای کاملاً آرمانگرایانه بر بستر جمهوری اسلامی ظهور یافتند و در نظر داشتند بر تارک جمهوری اسلامی طرحی نو دراندازند.
چهرههایی که با ورود «سید محمد خاتمی» بهعنوان رئیسجمهور اصلاحات به صحنه آمدند، چهرههای گمنام و نورسیدهای نبودند، در دو دهه گذشته جمهوری اسلامی بارها و بارها نام و چهرههای آنان دیدهشده بود، درست از فردای پیروزی انقلاب اسلامی بسیاری از آنان در «دادگاههای انقلاب اسلامی» و «زندانهای کشور» و تشکیلات بهم ریخته و نامنسجم دستگاههای اطلاعاتی آن زمان همچون «اطلاعات نخستوزیری» و یا بر «بالای دیوار سفارت آمریکا» و یا حتی تشکیلات سیاسی و مسلحانه همچون «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» و یا «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» درواقع اصلاحطلبان دهه ۷۰ میراث دار هر چه تندرویی و تندخویی در جمهوری اسلامی وجود داشت، بودند.
از اشغال سفارت آمریکا گرفته تا تصفیه انقلابی ادارات و دستگاههای کشور، از بازجویی و پروندهسازیهای اوین و کچویی و ... تا ماجراجوییهای انقلابیون در کردستان و ترکمن و یا انقلاب فرهنگی و جمعه خونین مکه.
اصلاحطلبان دهه ۷۰ فقط برای کامل شدن جنس و بساط تندروییشان یک لاجوردی کم داشتند و بس وگرنه از رئیس سازمان زندانها گرفته تا بازجو حاکم شرع کم نداشتند و از همین رو نمیشود نقش آنان را کمتر از لاجوردی، اژهای و رئیسی در قتلعام زندانهای سال ۶۶ و ۶۷ دانست، کدام بازجو اطلاعاتی را میشود یافت که به «خط امامی» بودنش افتخار نمیکرد؟
فقط نگاهی به چند چهره اصلاحطلب شده گویای همهچیز است:
سعید حجاریان بنیان گذار وزارت اطلاعات
سید محمد موسویخوئینیها دادستان انقلاب اسلامی
مجید محمدی اولین بولتن نویس اطلاعات نخستوزیری
عمادالدین باقی، اکبر گنجی و علیرضا علوی تبار از تئوریسینهای معاونت سیاسی سپاه
مصطفی تاجزاده و محسن آرمین دو عضو سازمان شبهنظامی مجاهدین انقلاب اسلامی که سنگ بنای کمیتههای انقلاب اسلامی را تشکیل دادند و از اولین بازجویان زندان اوین بودند.
محسن سازگارا از اعضای شورای فرماندهی سپاه و کمیته تصفیه وزارت صنایع
فیضالله عرب سرخی، مدیرکل حراست وزارت ارشاد و شلاقزن سینماگرها
عباس عبدی از رهبران اشغالکنندگان سفارت آمریکا
و....
هرچه که بود آنها بزرگترین پشتوانه خود را در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ از دست دادند، خمینی که رفت «خط امامی» ها از میراث او چیزی عایدشان نشد و سهمشان شد «خانهنشینی» و کار خدا همین هشت سال خانهنشینی شد بهترین ارثی که از سفره امام میتوانست گیرشان بیاید.
تکتک جوانان عاشق تغییری که در خرداد ۱۳۷۶ عکس خاتمی در دست شادی میکردند حتی در مخیلهشان نمیگذشت که عکس فردی را در دست دارند که امروز شعار «ضد خشونت و افراطگرایی» میدهد اما خود روزی در «زیرزمین وزارت ارشاد» اجرای احکام درست کرده بود و «اتاق شلاق» داشته!
اصلاحطلبان سوار بر «آلزایمر تاریخی ایرانیان» شده بودند و جوانانی را با حرفهای خود همراه کرده بودند که نه از «انقلاب فرهنگی» چیزی میدانستند و نه از «چپهای خط امامی».
درست از فردای دوم خرداد اصلاحطلبان کارشان را شروع کردند و چه کسی بهتر از «هاشمی رفسنجانی» مردی که دوران سیاهش ملموستر بود و آنقدر فضا را سرکوب و امنیتی کرده بود که پرداختن به آنهم اجازه نمیداد فرصتی برای قبل هشت سال ریاستجمهوریاش فراهم بیاید و همنسل «رأی اولی» دوم خرداد چیزی از آن میدانست.
هاشمی رفسنجانی شد عالیجناب سرخ پوش و مظهر تمامی تندخویی و تندرویی، هرچه او سرخ پوش تر میشد کارنامه آنان سفید و سفیدتر میشد و کار بجایی رسید که «خلخالی» هم اصلاحطلب شد و پیام اصلاحطلبان را برای خامنهای میبرد که: «آقا خشونت و بحران مانع از ادامه کار دولت خاتمی است!»
هدف اصلی خشونت و جنایات دوران هاشمی حذف دگر اندیشان و روشنفکران از طریق ایجاد رعب وحشت بود.
اکبر گنجی - هاشمی و خاتمی: جنایت و مکافات / صبح امروز ۱۸/۱۰/۱۳۷۷
به خانم فائزه هاشمی توصیه کردم بهتر است پدرتان وارد عرصه انتخابات نشود، زیرا این عرصه صحنه پاسخگویی است و بعید میدانم پدرتان به این امر اعتقادی جدی داشته باشد...
حمیدرضا جلایی پور - رفسنجانی و اصلاحطلبان / عصر آزادگان ۴/۱۰/۱۳۷۸
من اگر بخواهم برای سال ۷۸ مثل جشنوارههای سینمایی به بهترین و بدترین بازیگر جوایزی بدهم ... بدترین بازیگر آقای هاشمی خواهد بود و به همین دلیل تمشک طلایی را به ایشان میدهم.
محمد قوچانی - مجدداً پدرخواندهها وارد صحنه میشوند / مشارکت ۱۹/۱۲/۱۳۷۸
اگر بخواهیم به سیاهه «دیو سازی» از هاشمی و «فرشته سازی» از اصلاحطلبان بپردازیم این نقلقولها میشود صدها خط و صفحه و مقاله در روزنامههای زنجیرهای، روزنامههایی که یکی پس از دیگری تولد مییافت و هرگز به دوران بلوغ نمیرسید و در همان طفولیت توقیف میشد و مرگشان دلیل و گواه مظلومیت آنها.
محافظهکاران قوه قضائیه اینچنین در دامی که اصلاحطلبان برای آنان گسترده افتاده بودند وزارت ارشاد دولت اصلاحات ماشین امضای صدور مجوز روزنامه شده بود و آنها ماشین امضای توقیف و سرکوب.
آنها ۸ سال هاشمی را سیاه کردند تا سیاهی خودشان معلوم نشود و قوه قضائیه را غول سرکوب و بحران خواندند تا «بیعرضگی و بیبرنامهای» خودشان تابلو نشود:
دشمنی محافظهکاران با جنبش اصلاحات و اقدامات اصلاح ستیزانه آنها ...بسیار جدی و غیرقابل بیان در یک مقاله است، اگر حوادث قبل از سال ۱۳۷۹ که عمدهترین آنها قتلهای زنجیرهای، حمله به وزرای کابینه، حمله به کوی دانشگاه، بازداشت و محاکمه کرباسچی و کدیور و عبدالله نوری است را نادیده بگیریم، پس از پیروزی اصلاحطلبان در انتخابات مجلس ششم حمله محافظهکاران به جنبش اصلاحات با ترور سعید حجاریان آغاز گشت. به دنبال آن محافظهکاران اقدامات ستیزانه خود را تشدید کردند: جنجالآفرینی بر سر کنفرانس برلین، توقیف فلهای کلیه مطبوعات مستقل، زندانی کردن چهرههای شاخص اصلاحات و روزنامهنگاران، تغییر قانون مطبوعات (قانونی کردن بستن مطبوعات)، تغییر نتایج انتخابات توسط شورای نگهبان، محاکمههای غیرعادلانه توسط دستگاه قضایی، بازداشت وکلاء، ماجرای نوارسازان، بازداشت دانشجویان در سالگرد حادثه کوی دانشگاه و ...
اکبر گنجی - اصلاح گری معمارانه /۱۰/۶/۱۳۷۹
اصلاحطلبان اینچنین ۸ سال تاختند و در آخر کار هیچ نداشتند، آنها حتی در تمامی این ۸ سال یک چهره موجه از خود نتوانستند برجای گذارند تا ویرانه دولت را در انتخابات ۱۳۸۴ به او بسپارند و اینچنین شد که از خاکستر اصلاحات «محمود احمدینژاد» برخاست کسی که حتی در دور اول انتخابات ریاست جمهوری هم کسی او را جدی نمیگرفت و آنها همچنان سرمست «مظلومنمایی» خود بودند و باز به جوانان و «رأی اولیها» ۸ سال مظلومیت و سرکوب خود را نشان میدادند و در انتظار آرایشان بودند، آنقدر مطمئن از پیروزی بودند که خنثیترین آدم ممکن وقت «مصطفی معین» را به انتخابات فرستادند، اما همانطور که علوی تبار به هاشمی پیغام داده بود؛ انتخابات عرصه پاسخگویی بود و بهیکباره ۲۰ میلیون رأی بدل شد به نزدیک ۴ میلیون رأی!
اصلاحطلبان اگر ذرهای به شعارهای اصلاحطلبانهشان اعتقاد داشتند باید همان دور اول کار را تمام میکردند، شکست را میپذیرفتند و دوباره به خواب هشتساله میرفتند اما «چرب و شیرین قدرت» مانع از این شد که رهایش کنند، آنها در عجیبترین دندهمعکوس سیاسی، بدون کوچکترین توضیحی درحالیکه ده روز قبلش شعار میدادند: «توسعه سیاسی با هاشمی نمیشه» بهیکباره شعار: «ناجی اصلاحات هاشمی، هاشمی» سردادند!
«آلزایمر تاریخی ایرانیان» اگرچه هنوز پا برجا بود و هست اما نه برای ۱۰ روز قبل! و اینچنین محمود احمدینژاد بر سرکار آمد.
احمدینژاد نیز یکچیز را بهخوبی و درستی از اصلاحطلبان یاد گرفته بود؛ «اگر میخواهی زشتی خودت دیده نشود، بگرد و زشتی بیاب» او نیز هرچه در توش و توان داشت در سیاهتر کردن هاشمی رفسنجانی و اصلاحطلبان گذاشت.
اگرچه نتایج انتخابات سال ۱۳۸۸ نشد آنچه اصلاحطلبان میخواستند و سال ۱۳۹۲ نیز به روحانی اصولگرا بسنده کردند و از رنگ سبز موسوی و زرد کروبی بنفش روحانی را ساختند اما همچنان در بلاتکلیفی مفرط بسر میبرند، «دوگانهسوز» بودن اصلاحطلبان همچنان ادامه دارد، آنها هم قدرت را میخواهند و هم محبوبیت را، به راست راهنما میزنند و به چپ میپیچند، فهمیدهاند برای ماندن باید «شیتیل» پرداخت!
و همین باعث شده برایشان مسئلهای نباشد که قبلاً چه بودند و چه کردند و چه گفتند، میزان به دست آوردن رضایت بالادستیها و زدن حرفهای قشنگ است و اینچنین است که در نیمهشب مرگ «هاشمی شاهرودی» همان غول بی شاخ و دم محافظهکاری که: «اقدامات اصلاح ستیزانه اش...بسیار جدی و غیرقابل بیان در یک مقاله» بود، باعث توقف چاپ اول «روزنامه سازندگی» میشود و با تغییر صفحه اول در چاپ ۲ در تیتر یک مینویسند: «وارث صدر در کما» و «روزنامه شرق» نیز «در سوگ آیتالله» مینشیند!
و اینچنین است که گویی سقوط را نهایتی برایش متصور نمیتوان شد ...
منبع:
ایران بریفینگ