هشت سال قبل دختر جوانی از خانه فرار کرد و خود را به اداره آگاهی رساند. او مدعی شده بود پدرش، مادرش را به قتل رسانده. خیلی زود این دختر به دادسرا منتقل شد و تحقیقات از او صورت گرفت.
دختر جوان از ماجرای شکنجههای ظالمانه پدرش در حق مادر خود پرده برداشت و از فیلمهایی خبر داد که مرد شکنجه گر از لحظههای شکنجه مادرش ضبط کرده بود. خیلی سریع پلیس با هماهنگی قضایی وارد عمل شد.
پس از بازداشت، مرد شکنجه گر ادعا کرد زنش را با قناره قصابی کشته و جسدش را به جنگلهای عباس آباد منتقل کرده است. مقتول و قاتل دو فرزند دختر و پسر داشتند که اگر فرار دختر جوان و رفتنش به اداره آگاهی نبود مشخص نیست چه بلایی بر سر آنها نیز میآمد.
بعد از این همه مدت حالا روزها پسر و دختر مقتول به صورت جداگانه کار میکنند و شب را در خانه دیگران میگذرانند و کابوسهایی وحشتناک از آن لحظات غمبار و وحشتناک میبینند. آنها حتی جرات ندارند به خانواده مادری شان مراجعه کنند چرا که آنها بچهها را در قتل مادر مقصر میدانند و از طرفی هم به خانواده پدری شان مراجعه نمیکنند تا هیچوقت پدرشان از جایی که زندگی یا کار میکنند خبردار نشود.
حالا آنها پس از گذشت هشت سال از پدرشان اعلام گذشت کرده اند و در قبال دریافت مبلغی بیش از دیه به طور کامل از پدرشان اعلام گذشت میکنند. به این صورت این قاتل شکنجهگر به زودی با تحمل حبس خود از زندان آزاد میشود؟
خانهای که دیگر بوی خون ندارد
هشت سال از آن سال خونین میگذرد. حالا نه خانهای برجای مانده و نه خونی، ساختمان را کوبیدند و یک چهار طبقه بر آن بنا کرده اند. آپارتمانی نو نوار و خوش قیافه در کنار اتوبان امام علی (ع)، بعد از گذشتن از بازارچه خانهای را میبینید که هنوز پلاک ۱۷ روی آن کوبیده شده است و برخلاف تصورمان تعویض پلاکهای تهران در این کوچه تغییر زیادی ایجاد نکرده بود و ما به راحتی خانه جدید را پیدا کردیم، با همان شماره در کوچه چهار متری کوچکی قرار گرفته است.
سر کوچه یک بنگاهی قرار دارد. از آن سال عجیب میگوید. آن سال بعد از عید که کسبه مغازه هایشان را باز کرده بودند با یک برچسب پلمب بزرگ روی در خانه شماره ۱۷ روبه رو شده بودند.
سعیدالف در این خانه زندگی میکرد، اما برای مدت یک سال کسی به آن خانه سر نزد و خانه را نیز به دستور قاضی ویژه قتل دادسرای جنایی تهران پلمب کرده بودند. بنگاهی محل میگوید: سرمان در کار خودمان بود، اما خب از گوشه و کنار میشنیدیم که زنی را در این خانه کشته اند. نمیدانستیم چطور و چه کسی او را کشته، اما از آنجایی که سعیدالف را دستگیر کرده و برده بودند همه میدانستند تنها یک نفر قاتل است و مقتول هم همسر سعیدالف است.
کسی نمیداند سعید. الف. چه کاره بوده است. مرد بنگاهی هنوز هم باورش نمیشود که کسی در آن خانه زنش را کشته باشد. وقتی پیرمرد همسایه ماجرا را میشنود و یاد سعید میافتد از انگیزه او و اعتیادش برای این کار میگوید. همه معتقد هستند که سعید به دلیل اعتیاد دست به این کار زده، و گرنه آدم سالم چرا باید هم همسرش را بکشد و هم فرزندانش را شکنجه کند.
گفتگو با متهم چند سال داری؟ ۵۷سال.
چقدر درس خوانده ای؟ سیکل دارم.
شغلت چه بود؟ راننده بودم و با ماشین کار میکردم.
چند سال با همسرت زندگی کردی؟۲۵سال. من عاشق همسرم بودم، اما او... من او را کتک میزدم تا اعتراف کند، اما سکوت او بیشتر اعصاب مرا به هم میریخت.
چرا او را طلاق ندادی؟ من او را دوست داشتم و نمیتوانستم او را طلاق دهم.
ماجرای کشف ۱۰۰ ساعت فیلم شکنجه همسرت چیست؟ میخواستم از اعترافات او فیلم بگیرم و حرفم را در دادگاه اثبات کنم. چون هیچ کسی حرفم را درباره خیانت همسرم باور نمیکرد. به همین خاطر از او فیلم گرفته بودم تا بتوانم از آن به عنوان مدرک استفاده کنم که بعد از دستگیری ام پلیس فیلم را در خانه ام پیدا کرد.
دختر و پسرت میگویند همسرت زن پاکدامنی بوده است. تحقیقات پلیس از همسایهها نیز این موضوع را تایید کرده. چرا فکر میکردی همسرت خیانتکار است؟ شاید به خاطر توهم به شیشه بوده است که این فکرها به سرت میزد؟ نه من دچار توهم نبودم. سالها تریاک میکشیدم، اما بعدها به شیشه معتاد شدم. همه به من میگفتند دچار توهم شده ام و اتفاقا همین حرف مرا عصبیتر میکرد.
چرا دختر و پسرت را هم در خانه به زنجیر میبستی و آنها را محبوس میکردی؟ همسرم را در اتاق طبقه بالا زندانی کرده بودم تا حقیقت را بگوید. چند بار که به سر کار رفته بودم متوجه شدم در غیابم دختر و پسرم دست و پاهای زنجیر شده مادرشان را باز کرده اند. به همین خاطر وقتی خانه را ترک میکردم هر سه آنها را زندانی میکردم تا نتوانند فرار کنند. دختر و پسرم با مادرشان همدست بودند.
از ماجرای قتل بگو؟ پنجم شهریور ۸۹ بود و از این وضعیت خسته شده بودم. از همسرم خواستم تا حقیقت را بگوید، اما باز هم سکوت کرد. به همین خاطر چند سیلی به صورتش زدم که بیهوش شد. دقایقی بعد پسرم وارد اتاق شد و به سمت مادرش رفت. او به من گفت که مادرش دیگر نفس نمیکشد. همان موقع بود که پسر و دخترم را همراه برادرم به سفر فرستادم.
ماجرای استفاده از قناره چه بود؟من فقط از چنگک برای تهدید همسرم استفاده کرده بودم. هیچگاه با چنگک همسرم را نزدم.
بعد از قتل چه کردی؟ وقتی فهمیدم همسرم مرده از برادرم خواستم تا دختر و پسرم را برای سفر به ویلایش در پلور ببرد، چون نمیخواستم فرزندانم شاهد حمل جسد مادرشان باشند. شبانه جسد را در صندوق عقب ماشینم گذاشتم و به جنگلهای عباس آباد شمال که همسرم عاشق آنجا بود بردم و آن را رها کردم. سه ماه از این ماجرا گذشته بود که یک روز وقتی که به محل کارم رفته بودم دخترم که در آن موقع ۲۱ ساله بود زنجیرهای پایش را باز کرده و به پلیس آگاهی رفته بود. من همان روز دستگیر شدم و پلیس بقایای جسد همسرم را در جنگلهای عباس آباد پیدا کرد.
رابطه ات با فرزندانت چطور است؟ آنها از من خواسته اند تا سند خانه را به نامشان بزنم و بعد از آزادی از زندان به دیدنشان نروم. آنها فکر میکنند من نمیخواهم سند خانه را به نامشان بزنم، اما در این مدت سه. بار وکالت داده ام تا بتوانند خودشان خانه را به نام خودشان سند بزنند، ولی نمیدانم چرا در این مدت این اتفاق نیفتاده است.
دوستشان داری؟من عاشق آنها هستم. پسرم به دیابت مبتلاست. او الان در فاصله دوری از خواهرش زندگی میکند و آنها نمیتوانند هر روز یکدیگر را ببینند. تنها کاری که میتوانم برایشان انجام بدهم این است که خانه را به نامشان سند بزنم. چون آنها دیگر نمیخواهند حتی با من روبه رو شوند.
از قتل همسرت پشیمان نیستی؟ من نمیخواستم همسرم را بکشم. مرگ او اتفاق بود.