می گویند بی شعوری و مُردن مثل هم هستند، آدم از هر دو چیزی نمی فهمد، این اطرافیان هستند که متوجه می شوند و زجر می کشند! ... ما در ایران 80 میلیون جزیره جدا از هم نیستیم که هر کس، هر کاری را در فضای عمومی هوس کرد انجام بدهد و به دیگری ربط نداشته باشد.
عصرایران؛ احسان محمدی- بزرگواری با چاقو روی ستون های تخت جمشید یادگاری نوشته که «من بمیرم خط بماند یادگار»، یا کسی در فضای عمومی مترو یا اتوبوس بلند بلند با تلفن همراه حرف می زند و فحاشی می کند و ... به عنوان روزنامه نگار نقدی در مورد این رفتار می نویسید، برخی از واکنش ها:
- تا کفش های کسی را نپوشیده ای در مورد راه رفتن او قضاوت نکن!
- شما هم زورت به این بیچاره ها می رسه؟ اگه راست میگی جلوی اختلاس ها رو بگیر.
- خاک بر سر ما که تو روزنامه نگارمون شدی، به چه حقی مردم رو قضاوت می کنی؟
- این آدم ها پر از خشم های فروخورده هستند، باید آنها را درک کرد، وقتی حکومت فشار می آورد باید یک جور این خشم را تخلیه کرد یا نه؟
در کنار این نقدها، البته فحش هایی هم معمولاً صادر می شود که مثل نیش مار و عقرب در روح و روان آدمی فرو می رود. به چه جرمی؟ نقد بی شعوری! ما دوست داریم به عنوان بهترین و باهوش ترین و مهربان ترین و خردمندترین مردم دنیا فقط تحسین بشویم، کسی نگوید گاهی تن این پادشاه لباس نیست، برهنه است! اگر کودکی فریاد بزند به جای اینکه به تن برهنه بیشعوری نگاه کنیم به او می گوییم که نگاه نکن، قضاوت نکن، تو حق نداری اینطور فکر کنی، حق نداری آزادی او را زیر سوال ببری!
این گزاره «شما حق نداری تحت هیچ شرایطی رفتار هیچکس را قضاوت کنی» تا چه اندازه حقیقت دارد؟ هر روز در کوچه و خیابان و مغازه دهها دوربین مداربسته ما را نظاره می کند، رفتارمان را برای قضاوت ثبت می کند، هر روز در شبکه های اجتماعی سلیقه های ما قضاوت می شود، از آن اطلاعات استخراج می شود برای روز مبادا. ما هر روز قضاوت می شویم، در دنیایی با این درجه از پیچیدگی چرا باید از قضاوت و نقد بی شعوری شکایت کرد؟
می گویند بی شعوری و مُردن مثل هم هستند، آدم از هر دو چیزی نمی فهمد، این اطرافیان هستند که متوجه می شوند! و زجر می کشند!
فردی که رفتار اجتماعی ساختارشکن و غلطی را انجام می دهد و آن را بدون هراس از دیگران به معرض نمایش عمومی می گذارد ممکن است به دلیل بیشعوری قادر به درک عمق زشتی کارش نباشد اما کسی که از او «عاقلانه» دفاع می کند چطور؟
کسی که برای او توجیه می سازد که «تو کارت را بکن، هیچکس حق ندارد قضاوتت کند» همدست او نیست؟ قضاوت جزو مکانیزمهای اجتناب ناپذیری انسانی است. آنچه ترسناک است سکوت و انفعال و البته دفاع از بی شعوری است.
کار روزنامه نگار نقد یا تحسین رفتارهای پیرامونی است. همین فردی که می گوید «شما حق نداری در مورد داد زدن یک نفر در اتوبوس قضاوت کنی»، انتظار دارد روزنامه نگار در مورد رفتار غلط فلان مسئول بنویسد. البته که باید بنویسد اما چطور این قضاوت نیست و آن یکی هست؟ گوسفندنگری و سرزنش تمام عیار کسی که دست به رفتار غلط می زند هم خطاست و اینکه در رخ دادن این رفتار طیف گسترده ای از مدرسه گرفته تا دانشگاه و رسانه و ... دخیل بوده اند تردیدی نیست، اما نکته اینجاست: اگر جسارت در افتادن با ظالم را نداریم، دستکم برایش دست نزنیم! ... برای بی شعورها دست نزنیم.
برخی دیگر هم خرده می گیرند که «آقا خودت مگر خودت عقل کل هستی؟ مگر فرشته ای که دیگران را قضاوت می کنی». برای نوشتن در مورد سوارکاری، لازم نیست پیش تر اسب بوده باشیم. تفاوت رفتار درست و غلط گاهی خیلی دشوار نیست، اما حرف زدن و نقد کردن آن در کشور ما گاه بسیار پرهزینه شده و یکی از کمترین هزینه های آن رگبار فحش های برخی است که با برچسب اشتباهی «قضاوت نکن» به دفاع از بی شعوری می پردازند.
ما در ایران 80 میلیون جزیره جدا از هم نیستیم که هر کس، هر کاری را در فضای عمومی هوس کرد انجام بدهد و به دیگری ربط نداشته باشد. وقتی از خانه بیرون می آییم ما جزیی از جامعه هستیم و رفتار و گفتار و کردار و پندارمان مورد قضاوت قرار می گیرد.
حتی وقتی در چهاردیواری خانه مان هستیم و صدای موسیقی یا دعوایمان از دیوار رد می شود و همسایه می آید و اعتراض می کند هم عملاً نشان می دهد تقریباً هرگز تنها و آزاد نیستیم. آزادی یعنی مسئولیت، ما تا زمانی آزاد هستیم که به آزادی دیگران صدمه نزنیم. ما خدا نیستیم، «قضاوت» در مورد درون آدمی با اوست که بر همه رازهای پنهان و پشت نقاب مان آگاه است اما رفتار اجتماعی غلط در فضای عمومی را باید نقد کرد. هر نقدی، لزوماً قضاوت اخروی نیست.
فروش خیره کننده کتاب «بی شعوری» نوشته «خاویر کرمنت» اتفاقی نیست. نشان می دهد که یک کاستی وجود دارد. در بخشی از این کتاب آمده: بی شعورها قواعد نانوشته ای دارند که بر طبق آن رفتار می کنند:
* تمام مشکلات را دیگران به وجود آورده اند.
* اصلاً نیازی به ریشه یابی مشکلات نیست، فقط یکی را پیدا کن که تقصیر را گردنش بیندازی.
* اگر از قانونی خسته شدی، مطابق نیازت یکی دیگر بساز، اما به محض آنکه به خواسته ات رسیدی آن را هم نقض کن!
اولین گام برای درمان یک بیماری این است که باور کنیم بیمار هستیم و باید به پزشک مراجعه کنیم. انکار و حاشا کردن بیماری، تنها باعث می شود زودتر به استقبال مرگ برویم. بی شعوری را در جامعه انکار نکنیم. کسی که روی آثار تاریخی، درخت یا صندلی اتوبوس یادگاری می نویسد، کسی که با رانندگی غیرمسئولانه دیگران را به کُشتن می دهد، کسی که همه ناکارآمدی اش در مدیریت را گردن دیگراین می اندازد، کسی که ماشین اش را در پیاده رو پارک می کند، کسی که زباله هایش را از پنجره خانه به خیابان پرتاب می کند، کسی که ... بی شعور است.
از رفتار بی خردانه تحت هیچ عنوانی دفاع نکنیم و وکیل مدافع شان نشویم. برای مقابله با بی شعوری در جامعه نیاز است که دوشادوش هم باشیم.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان